فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز معروف اندیشه سیاسی، با سقوط اتحاد شوروی مطمئن بود که اصلیترین رقیب لیبرال دموکراسی از میان رفته است و نظام سیاسی کارامدتر از آن وجود ندارد. پیشرفتهای خیرهکننده اقتصادی و سیاسی دولتهای غربی بر جذابیت دموکراسی در دهه نود میلادی افزوده بود. اما فوکویاما هیچ گاه تصور نمیکرد که ارزشهای دموکراسی در غرب از سوی جریانهای پوپولیست و ناسیونالیست به چالش کشیده شود.
انا اپلبام، تاریخنگار و روزنامهنگار آمریکایی-لهستانی و برنده جایزه پولیتزر، کتاب خود را از داستان یک مهمانی شب سال نو در لهستان آغاز میکند که دوستان وی تا صبح حرف زدند و شادی کردند. در آن مقطع، همه از پیروزی بر کمونیسم در جنگ سرد خشنود بودند و به «دموکراسی، حاکمیت قانون، نظارت بر دولت… و ادغام لهستان در اروپای مدرن» اعتقاد مشترک داشتند. اما در کمتر از یک دهه توافق نظر دوستان همبزم جای خود را به اختلافات شدیدی داد.
نویسنده میگوید: «حالا وقتی به آن سوی خیابان میرود نمیخواهد با مهمانانش روبهرو شود…آنها نیز نه تنها به خانه او نمیآیند بلکه خجالت میکشند که روزی به آن جا آمده بودند.»
برهم خوردن رفاقت و آشنایی نویسنده با نیمی از دوستانش دلایل سیاسی داشت تا شخصی. آنان از حزب سیاسی «قانون و نظم» در لهستان حمایت میکنند که یک جریان اقتدارگرا، ناسیونالیست، نژادپرست و ضدیهودی است. در لهستان و مجارستان، احزاب پوپولیست قوه قضاییه و رسانهها را به خود وابسته کردهاند و با ترویج مهاجرهراسی و نظریههای توطئه رایدهندگان را به سوی خود جلب کردهاند. او به وضوح روند قدرتگیری احزاب اقتدارگرا را در لهستان، مجارستان، بریتانیا، اسپانیا و ایالات متحده میبیند و هشدار میدهد. این احزاب به جای برقراری استبداد، دموکراسی را از معنای رایج آن خالی کرده و دولت را در خدمت انحصار قدرت، ترویج ملیگرایی، بیگانهستیزی وعدممدارا و تحمل مخالفان قرار میدهند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بخش عمده کتاب اپلبام به احزاب اقتدارگرا در لهستان و مجارستان اختصاص دارد. این پیوند با اروپای شرقی، از دوستی و ازدواج با وزیر دفاع پیشین لهستان و عضو فعلی پارلمان اروپا آب میخورد. کتاب بیشتر سبک و سیاق ژورنالیستی دارد تا آکادمیک و نظری. به همین دلیل، به مساله اقبال عمومی به احزاب پوپولیست اقتدارگرا در غرب پاسخ منسجم و مستقیم داده نمیشود. از سوی دیگر، نویسنده به شکست تجربه دموکراسی در کشورهای غیرغربی، به ویژه خاورمیانه پس از بهار عربی، نیز توجهی نمیکند.
نویسنده نشان میدهد که چطور رایدهندگان مجذوب پیامها و تبلیغات پوچ پوپولیستهای اقتدارگرا میشوند. در اروپای شرقی، احزاب اقتدارگرا توانستهاند مردم را با مشکلات خیالی فریب داده و نابسامانیهای جامعه را به دوش عوامل خارجی بیندازند و با فریب و انحراف افکارعامه انتخابات را ببرند. او به حکومتهای لهستان و مجارستان اشاره میکند که «با پروپاگاندا، مشکلات کشور… مانند ویروس کرونا را که بیمارستانها به سبب فقدان امکانات توان مقابله با آن را ندارند، به دوش مشکل غیرواقعی موجودیت مهاجرین مسلمان، اتحادیه اروپا و جورج سورس میاندازند.»
این نگرانی نویسنده از قدرتگیری پوپولیستها به تجربه تاریخی فاشیسم در اروپا برمیگردد که چطور اقشار مختلف جامعه با فاشیستها همکاری کردند. اپلبام به ما یادآوری میکند که حامیان احزاب اقتدارگرا صرفاً مردم عادی نیستند بلکه در میان لایههای تحصیلکرده جامعه مانند نویسندگان، روشنفکران، کارشناسان روابط عمومی، تهیهکنندگان برنامههای تلویزیونی و… نیز یافت میشوند. به گفته او، «اقتدارگرایان به افرادی نیاز دارند که زبان حقوقی را خیلی خوب بدانند… تا به کمک آنها بتوانند قانون اساسی را نقض کنند یا از قوانین تفسیر دلبهخواه کنند… آنان به روشنفکران و نخبگانی نیاز دارند که علیه دیگر نخبگان و روشنفکران جنگ راه بیندازند.»
اپلبام از برخی دوستان روشنفکر خود یاد میکندکه سابقه مبارزه با استبداد رژیم کمونیستی را در لهستان و مجارستان داشتند اما حالا به مدافعان و سخنگویان حکومتهای اقتدارگرا مبدل شدهاند و در ساختن رژیم دروغ در کشور سهم گرفتهاند. احزاب پوپولیست، «برای ادامه حاکمیت الزاما به خشونت گسترده نیاز ندارند. در عوض، اتکاشان به کادر گوشبهفرمانی است که چرخ بوروکراسی، دادگاهها، رسانهها و شرکتهای دولتی را بچرخاند. کادر نخبه و روشنفکر[مدافع رژیم] به خوبی نقش خود را میداند که عبارت است از دفاع از رهبران رژیم به رغم فساد گسترده و مواضع دروغینشان. آنان به خوبی میدانند که به دلیل این کار خود پاداش و مکافات به دست میآورند.»
روشنفکران و ماموران دولتی چشم به پاداشهای مالی و مناصب عالی، برای قوام و اعتبار رژیمهای اقتدارگرا کافی نیستند. از نظر نویسنده، احزاب اقتدارگرا ابزار دیگری مانند ترویج نظریههای توطئه در اختیار دارند که بدون اعمال استبداد محبوبیت خود را حفظ میکنند. مثلا، تبلیغات پیوسته در مورد دشمنان خیالی مخلوق رژیم و نسبت دادن توطئهها به آنان، در ذهن رایدهندگان، درک سادهای را از مسائل و مشکلات ایجاد میکند. طبیعی است که خاموش کردن صدای مخالفان، وابستهسازی رسانهها و سلب استقلال از نهادهای عدالت و قضایی پایههای رژیم دروغ را قویتر میکند.
نویسنده میگوید که چرخش محافظهکاران به سوی هویتهای فرهنگی و مذهبی یکدست و تاریخی، جذابیت احزاب ناسیونالیست اقتدارگرا را افزایش داده است. فضای شهری و فرهنگی کشورها تغییر کرده است و حس نوستالژی را نسبت به گذشته در مردم به وجود آورده است. احزاب اقتدارگرای پوپولیست از این احساس عمومی به اضافه ناکامی دولتهای دموکراتیک برای حل مشکلات اساسی جامعه بهره میگیرند.
اپلبام به آن دسته از نویسندگانی تعلق دارد که با قدرتگیری پوپولیستهایی چون ویکتور اوربان، دونالد ترامپ، نرندرا مودی و دیگران زنگهای زوال دموکراسی را به صدا در آوردهاند. اما کاهش محبوبیت احزاب افراطی دست راستی در اروپا به خصوص ایتالیا بخشی از جدیت این هشدارها را نسبت به آینده دموکراسی کاسته است. همچنان، نویسنده به سابقه ضعیف دموکراسی در اروپای شرقی توجه نمیکند که زمینهساز ظهور چهرههای اقتدارگرا شده است؛ شخصیتهایی که ظهورشان در دموکراسیهای پختهای مانند بریتانیا دشوار است. اما این حرف وی کاملاً منطقی است که ارزشها و نهادهای دموکراتیک نیازمند مراقبت دائمیاند.
مشخصات کتاب: غروب دموکراسی: جذابیت اغواگرانه اقتدارگرایی/انا اپلبام/ انتشارات سیگنال/۲۲۴ ص/۲۰۲۰.