پس از اظهارات آقای ماکرون رئیسجمهور فرانسه در باب ضرورت مقابله با جداییطلبی اسلامی در فرانسه، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که نه یک گروه صنفی بلکه یک حزب سیاسی است و به هیچ وجه مسلمانان فرانسوی را نمایندگی نمیکند، در اطلاعیهای وی را نژادپرست خواند: «ما به شدت اظهارات مغرضانه و نژادپرستانه رئیسجمهور فرانسه را که احساسات حدود دو میلیارد مسلمان را جریحهدار میکند، محکوم میکنیم.» (کیهان ۲۰ مهر ۱۳۹۹)
مشخص نیست تقاضای رئیسجمهور فرانسه مبنی بر همگرایی ملی همه اقشار جامعه فرانسه از جمله مسلمانان و لائیکها (طرفداران جدایی دین و دولت) چگونه احساسات مسلمانان را در سراسر دنیا جریحهدار کرده است اما در دنیایی که احساسات کسانی که خود را سرکوبشده میدانند و آزادی بیان بقیه ر ا کنترل میکنند این سخن کاملا قابل فهم (و در عین حال نادرست) است. دانه برفیها احساساتشان مدام در معرض جریحهدار شدن است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جامعه مدرسین که در ایران هیچ اقلیتی غیر از روحانیون حاکم را نمایندگی نمیکند و در مقام ظالم است و نه مظلوم، یکباره پایش را در کفش مسلمانان فرانسوی میکند و از جانب آنها احساساتش جریحهدار میشود. البته مشکل این احساساتگرایی این است که یک طرفه است و برخی اقلیتهایی که در جاهای دیگر دنیا در اکثریت هستند نه تنها هیچ اهمیتی به احساسات اقلیتهایشان نمیدهند بلکه تلاش دارند آنها را از صفحه روزگار پاک کنند (مثل بهاییان و یهودیان ایران).
پیشفرض این محکومسازی این است که اسلام یک نژاد است و مخالفت با جریانهای اقتدارگرا و قدرتمدار و ضدغربی در میان مسلمانان نوعی نژادپرستی است. با فرض صحت رقم دو میلیارد مسلمان در دنیا که در این اطلاعیه ادعا شده است ما با نژاد تازهای از انسانها مواجهایم براساس دین با تنوع قومی و سرزمین و ملیت بسیار، از آفریقا و آسیا و امریکا تا اروپا و اقیانوسیه.
وُوک کیست؟
تا این جای مطلب باید با مفهوم وُوک (woke) که این روزها در جوامع غربی هر روز شنیده میشود آشنا شده باشید. جامعه مدرسین دقیقا دارد در این جا نقش وُوک را بازی میکند. وُوک فرد یا گروهی است که:
۱- احساساتگراست و حاضر است همه چیز را برای ترک نخوردن چینی احساسات بخشی از جامعه (اقلیتها و گروههایی که فرض میشود حقوقشان در گذشته نقض یا مورد بیعدالتی واقع شده) را فدا کند از جمله آزادی بیان، آیین دادرسی، حاکمیت قانون و شایستهسالاری.
۲- دنیا به قبایل خاصی تقسیم میشود که افراد درون قبیله حق دارند به هم انتقاد یا فحاشی کنند اما بیرون از قبیله چنین حقی وجود ندارد؛ در این دنیای قبلیهای احساسات اقلیتها به دلیل حساسیت بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد تا حدی که چون در جامعهای اقلیت چینی وجود دارد، حزب کمونیست چین نیز فراتر از انتقاد قرار میگیرد چون این اقلیت خود را بخشی از آن قبیله میداند.
۳-به محض بیتوجهی برخی از افراد به احساسات این گروه اقلیت یا فرضا سرکوبشده، آنها برچسب نژادپرست میخورند حتی اگر فرد خاصی از یک باور یا گروه ویژه را مورد نقد قرار داده باشند. برای وُوکها اگر شما یک معلول یا همجنسگرا یا مسلمان یا زن را مورد انتقاد قرار دهید، به همه آنها توهین کردهاید و باید حذف شوید.
۴- کلاسهایی باید برای آموزش حساسیت این گروههای خاص تشکیل شود برای بقیه افراد جامعه(بازآموزی) تا شهروندان یاد بگیرند احساسات آنها را جریحهدار نکنند. البته اگر اقلیتها یا گروههایی که در گذشته ادعا میشود مورد ظلم واقع شدهاند احساسات دیگران را با برچسبزنی و حذف جریحهدار کنند اشکالی ندارد.
اسلامگرایان راهکار عوض میکنند
این چهار ویژگی آن چنان اشتهابرانگیز است که همه چپها و اسلامگرایان و گروههای قومی و جنسی و جنسیتی و بالاخص مهاجران را به خود جلب کرده است. به ویژه آن که میتوانند با اتکا به این امور به انتقامگیری تاریخی از اروپاییتبارها که چند قرن است تمدنشان در دنیا غالب بوده است حمله کنند.
نسل اول جامعه مدرسین و دیگر اسلامگرایان برای مقابله با انتقادات درونی از سلاح تکفیر و عاملیت بیگانه و برای مقابله با انتقادات بیرونی از برچسب فساد اخلاقی و استعمار غرب استفاده میکرد. اما نسل دوم به دلیل آشنایی با فضای اجتماعی و سیاسی امروز در کشورهای غربی برای تاثیر هر چه بیشتر در داخل و خارج به گفتمان وُوک روی آورده است. تاکنون سابقه نداشته است که یک گروه روحانی یک مقام غربی را به دلیل انتقاد از اسلامگرایی نژادپرست خوانده باشد.
البته جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این تحول تنها نیست. اخیرا حزب کمونیست چین نیز کسانی را که از این حزب به دلیل دروغگویی و پنهانکاری در ماجرای ویروس برآمده از ووهان چین انتقاد میکنند، نژادپرست خوانده است. هدف اسلامگرایان و کمونیستها در استفاده از این برچسب بستن راه انتقاد از آنهاست با پرش از اقلیت چینی و مسلمان در غرب به حکومتهای اقتدارگرای کمونیستی و اسلامگرا در چین و ایران، اسلامگرایان و کمونیستها میخواهند پیرامون خود یک حباب یا «فضای امن» ایجاد کنند که کسی جرات انتقاد را از کلیت قبیله آنها به خود راه ندهد. در حالی که به عملیات تروریستی و بمبگذاری (اسلامگرایان) و بسط ایدئولوژی خشونتمحور و نفرتپراکنی و سرکوب اقلیتهای خود (حکومتهای چین و ایران) مشغولند. به همین دلیل است که گفتمان ووک نه تنها در زبان روحانیون بلکه در ادبیات مقامات جمهوری اسلامی مثل نقل و نبات خودش را نشان میدهد. محمد جواد ظریف بیش از همه این ادبیات را درونی ساخته است، چرا که میخواهد برای چپ غربی خودی جلوه کند.
بر هم نهی گفتمان چپ و اسلامگرا
در دوران ترامپ به واسطه تنفر چپ از شخص وی، این جریان از ادبیات ضدترامپ و ضدسرمایهداری به ادبیات ضدآمریکایی جهش یافته و کلیت جامعه امریکا را نژادپرست معرفی میکند. این امر باعث شده است که گفتمان چپ و اسلامگرا نه تنها در اروپا و آمریکا بلکه در آسیا و افریقا به هم نزدیک شوند. به همین دلیل مواضع مدونا (بازیگر فیلمهای پورنو) و جامعه مدرسین و مواضع کریسی تیگن (مدل لباس) با اعضای شورای انقلاب فرهنگی و فرماندهان سپاه در ایران کاملا به هم نزدیک شده است.
این مواضع آن قدر نزدیک شده است که اعضای حزب دموکرات و چپهای آمریکایی در برابر کسانی که میخواهند اِعمال دستورات شریعت در ایالتشان ممنوع شود به اعتراض میپردازند و هراسی ندارند که مدافع شریعت اسلام معرفی شوند. تنوعطلبی فرهنگی و ایدئولوژیک چپ تا آن حد پیش رفته که شریعت و شریعتمداران نیز در جمع آنها جا میشوند. چپ آمریکایی در دهههای شصت و هفتاد میلادی تا آن حد پیش رفته بود که دشمنان کمونیست ایالات متحده را تقدیس میکرد اما پذیرش شریعت به عنوان یکی از مولفههای تنوع اجتماعی رکورد تازهای است. از سوی دیگر مطالب رسانههای امریکا که روزی بوق استکبار خوانده میشدند هر روز در بوقهای تبلیغانی جمهوری اسلامی ترجمه و منتشر میشوند.
چرا اسلامگرایان وُوک مینمایند؟
اسلامگرایان قبل آن که فرهنگ وُوک در غرب به جریان مسلط تبدیل شود، وُوک بودند به چهار دلیل:
۱- غلبه فرهنگ حذف در این گفتمان که از مبانی مهندسی فرهنگی اسلامگرایان بوده است.
۲- پاکیزگی سیاسی که به قدرتمندان و صاحبان تریبونها این امکان را میدهد که از هر آن چه خوششان نمیآید، آن را «کثیف» و «فاسد» و «غیرارزشی» و «توهینآمیز» و «بیتوجه به حساسیتها» اعلام کرده و از حوزه عمومی بیرون برانند؛ اسلامگرایان در ایران چهار دهه است که در حال تصفیه و پاکسازی بودهاند.
۳- برگزاری آموزشهای ایدئولوژیک توسط بخش دولتی که چپها مساله نژاد را بهانه کرده و در دوران اوباما کلاسهای نظریههای انتقادی نژادی را برای القای نژادپرست بودن جامعه آمریکا به راه انداختند، مشی غالب اسلامگرایان نیز بوده است. آنها قهرمان این کار بودند و هرگاه قدرت یافتهاند این آموزشهای ضمن خدمت را برای ذهنشویی و تغییر رفتار به راه انداختهاند (مثل کمونیستها در اروپای شرقی).
۴- پاکسازی تاریخی که امروز چپ در آن پیشگام است و دارد تاریخ آمریکا و اروپا را براساس حذف هر آن چه فرهنگ «سفیدهای اروپایی» تلقی میکند (از جمله عقلانیت، ارزش کار و انضباط و مسؤولیتپذیری فردی و خانواده هستهای) مشی همیشگی اسلامگرایان شیعه و سنی بوده است. آنها در این مسیر در دوران اخیر (بعد از تلاشهای کشورهای بلوک شرق در دهههای شصت تا هشتاد میلادی) پیشگام بودهاند، از انقلاب فرهنگی در ایران تا بمبگذاری مجسمه بودا در افغانستان تا نابود کردن موزههای عراق توسط داعش. جریان وُوک در پایین کشیدن مجسمههای تاریخی آمریکا به بهانه نژادپرستی (از جمله عیسی مسیح) که بعد به پاکسازی کتابخانهها و موزهها و تصفیه دانشگاهها و مدارس نیز میرسد همان مسیر را دنبال میکند.