دهقان فداکار نام یک شخصیت حقیقی است که در کتابهای درسی به کودکان در مدارس جمهوری اسلامی ایران آموزش داده میشود و داستان ریزعلی خواجوی، شهروند میانهای است که مانع از برخورد قطار با سنگهای کوه شد. او شبی در آبان ماه ۱۳۴۰ متوجه مسدود شدن مسیر قطار میشود و با آتش زدن کتش به سمت قطار حرکت میکند. وی در نهایت مجبور میشود با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاریاش قطار را متوقف کند.
این روزها، رسانههای داخل ایران از فداکار دیگری مینویسند که نامش هیچ جا ثبت نشد. داستان شجاعت و فداکاری او که جان ۷۰۰ سرباز ایرانی را در سال ۶۴ نجات داد و داستان اجحافهایی که در حق این خانواده شد؛ مُهر تاییدی بر اینکه حتی شهدا هم پارتی لازم دارند!
محمد اسماعیل سزاری، مرد اهل روستای سزار از استان خوزستان، مامور ریزش کوهِ تونل ۹ و ۱۰ قطار سراسری اندیشمک - دورود بود. وی در تاریخ ۲۴ اسفند ۶۴ و در پی ریزش کوه به قطار در حال حرکت هشدار میدهد. او همه کارهای قانونی را انجام میدهد و میتواند گوشه ریل بایستد و سقوط قطار را نظاره گر باشد. چاره دیگری نبود. او وظایفش را انجام داده بود و مقابله با وضعیت پیش آمده بر عهده مسئولین بود، نه او. ولی وقتی محمد اسماعیل سزاری میبیند که لکوموتیوران (راننده قطار) نمیتواند متوجه هشدار او شود، بر روی ریل میایستد. قطار به او برخورد میکند و در جا، کشته میشود.
در خصوص رویداد رخ داده گفته میشود: «به دلیل بارش باران شدید، بخشی از صخره کوه جدا شده و بخشی از ریل قطار اندیمشک - دورود را با خود میبرد. محمد اسماعیل سزاری ابتدا، طبق قانون قطار سراسری، یک خط راهآهن را با فشفشه و ترقه مسدود میکند. سپس فانوسی در درست گرفته و در حالی که دو دست خود را باز کرده، در میان ریلها میایستد. راننده قطار نور چراغ فانوس را دیده و ترمز قطار را میکشد. با این حال قطار به او برخورد کرده و در لب پرتگاهی که به رودخانه میرسد میایستد. بعد از حادثه ۴۸ ساعت طول میکشد تا سنگهای بزرگ منفجر شده و با لودر جابهجا شود».
چند روزنامه از او به عنوان شهید یاد میکنند ولی با طی نکردن مراحل قانونی آن توسط همسرش نام او به عنوان شهید جایی ثبت نمیشود و بدون هیچ یادبودی، پاداشی، مراسمی و چیز دیگری در گورستان روستای تووه دفن می شود. همسرش تنها سه روز پیش از این اتفاق فرزند تازهای به دنیا آورده بود و دو ماه پس از مرگ او هم به بیماری مبتلا میشود.
غالب اسماعیل سزاری، پسر او در گفتوگو با زهرا کشوری، خبرنگار روزنامه ایران گفت: «مادر من سواد نداشت. ما بچه بودیم. من و برادرم خانه عمهام در دزفول درس میخواندیم. چون روستای ما مدرسه راهنمایی نداشت. مادرم نمیدانست باید برود اندیمشک و پرونده شهادت پدر را تشکیل بدهد».
غالب افزود: «مادر من در تمام این سالها با یک مستمری ناچیز تأمین اجتماعی برای ما هم پدر بود و هم مادر. ۱۱ بار در تمام این سالها زیر تیغ جراحی در شهرهای مختلف رفت اما راه آهن سراسری حتی در حد یک بلیت قطار، هوای او را نداشت».
کشوری که با انتشار آن گزارش نقش بهسزایی در شناخته شدن سزاری داشت در گزارشش مینویسد: «اگر سزاری مرگ را انتخاب نمیکرد آن روز فاجعه ملی غیرقابل جبرانی رقم میخورد». این گزارش در دی ماه ۹۴ منتشر شد و در سال ۹۶ پرونده محمد اسماعیل سزاری به عنوان «شهید حادثه راه آهن» ثبت شد.
معلوم نیست سزاری میدانست سرنشینان قطار ۷۰۰ سرباز هستند؟ سربازانی که در حال بازگشت از عملیات والفجر ۸ بودند. آیا دانستن و یا ندانستن این موضوع تاثیری در تصمیم وی می گذاشت؟ با این حال، یک فیلم ۲۸ دقیقهای به نام «قربانگاه اسماعیل» در سری مستندهای روایت فتح (کاری از شهید مرتضی آوینی) از زندگی او ساخته و پخش شد. مرتضی آوینی، کارگردان و روزنامه نگار، روز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان، با مین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ ایران و عراق کشته شد. به وی، به پاس خدمات فرهنگیاش در راستای ثبت جنگ عنوان شهید دریافت کرد.
گفتنی است تونل ۹ و ۱۰ که از یک سو به ایستگاه شهبازان و از سوی دیگر به «تله زنگ» متصل است به دره مرگ شهرت دارد.