برایون باتلر در توصیف دیهگو مارادونا میگوید: «مارادونا مثل یک مارماهی کوچک میخزید. این مرد کوتاهقد تری بوچر وتری فِنویک را در زمین فوتبال درو کرد. به همین دلیل مارادونا بزرگترین بازیکن جهان است.»
رابطه فوتبال انگلستان با بزرگترین فوتبالیست قرن بیستم کمی پیچیده است.
برای بسیاری از مردم انگلستان، خاطره دیهگو مارادونا که در ۶۰ سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت، هم خاطره یک استعداد خارقالعاده است که سرآمد همه فوتبالیستهای پیش از خود بود و هم خاطره کسی است که مرتکب بدنامترین کار در زمین فوتبال شد.
آن چه در ذهن انگلیسیها باقی مانده خاطره یک شکست دردناک در یک مسابقه بزرگ بینالمللی است از سوی تیمی که صادقانه بازی کرد تا این که در بزرگترین بازی زندگی خود فریب بخورد.
در عین حال، احتمالاً بهترین گلی که تاکنون به دروازه نشسته است و خالصترین داستانی که در فوتبال میتوان تعریف کرد، در آن بازی اتفاق افتاد. بزرگترین بازیکن فوتبال تیم خود را به بزرگترین پیروزی خود هدایت کرد.
در روزنامههای امروز انگلیسی یا حتی آرژانتینی، گزارش خوبی از آن بازی یک چهارم نهایی نمیتوان یافت، اما خبرگزاری آلمانی دیپیای توصیف خوبی از آن کرده است: «رسوایی قرن» و «گل قرن».
هر دو خاطره در ذهن بازیکنان انگلیس نقش بسته است. برای برخی خاطرات کمی تلختر است.
استیو هاج که توپ را به سمت دروازه انگلستان برگرداند و جلوی پای مارادونا انداخت، حداقل با پیراهن مارادونا از استادیوم آزتکا خارج شد. وقتی او به هتل بازگشت و پیراهن مارادونا را از کیفش خارج کرد، همتیمی انگلیسی او پیتر رید روی خوشی نشان نداد.
پیتر رید نه سال پیش را به یاد میآورد که «حداقلش این است آن صحنه برای من دلپذیر نبود. واکنش من به هاج بزرگترین چشمغرهای است که او در زندگیاش دید.» در حالی که هاج زندگینامه خود را با نام «مردی با پیراهن مارادونا» منتشر کرده است، رید تمام تلاش خود را میکند که آن خاطره را در ذهن خود سرکوب کند.
او دو سال پیش در روزنامه دیلی میرر نوشت: «من هرگز نمیدانستم که یک مسابقه فوتبال میتواند چنین تأثیر ماندگاری در زندگی من بگذارد. این هنوز هم برای من دردناک است که مارادونا هم دروازه ما را با پا باز کرد و هم با دست. من مجبورم قبول کنم که این خاطره هیچگاه مرا رها نخواهد کرد.»
اما بزرگترین احساس بیعدالتی در ذهن شیلتون حک شده است. این بازیکن انگلیسی که سابقه بیشترین حضور را در بازیهای ملی دارد، هنوز هم که هنوز است مارادونا را نبخشیده است. چند سال پیش، وی پیشنهاد حضور در کنار مارادونا را در یک برنامه تلویزیونی برای مصالحه رد کرد. تا زمان نگارش این مقاله، این فوتبالیست سابق انگلیسی هنوز درباره مرگ بزرگترین دشمن خود اظهارنظر نکرده است.
در سال ۲۰۰۴ شیلتون درباره آن لحظه مهم در زندگینامه خود نوشت: «من هرگز موقعیت خود را در دروازه ترک نمیکردم مگر این که مطمئن بودم میتوانم توپ را بگیرم. میدانستم که برای گرفتن توپ باید از دروازه کمی بیرون بیایم. اما نمیدانستم که میخواهد با دست گل بزند.» در ۳۴ سال گذشته، خاطره آن گل یک حس تلخ در ذهن شیلتون باقی گذاشته است.
اما آن چه در مورد مارادونا به طور گسترده فراموش میشود این است که حیلهای که او به کار گرفت پاسخ او به وحشیانهگریهای حریف بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آن روز در مکزیکوسیتی وضع برای مارادونا به همان منوال گذشته بود. تری فنویک در اوایل سال جاری به پادکست «سکند کاپیتان» گفت: «برنامه ما این بود که هر وقت توپ به پای مارادونا افتاد، نزدیکترین بازیکن انگلیسی به سرعت او را بگیرد.»
مقابله فنویک با مارادونا به خصوص تهاجمی بود. وی هشت دقیقه تمام خود را به پاهای مارادونا انداخت. با وجود دریافت کارت زرد و یک ضربه تصادفی به صورت مارادونا با آرنج، موفق شد کارت قرمز نگیرد. هاج، رید و پیتر بردسلی از دیگر افرادی بودند که مارادونا را هدف قرار داده بودند.
بازی آنها با مارادونا آن بازی صادقانه و با اقتداری نبود که انگلیسیها دوست دارند در خاطرشان بماند.
شاید انگلیسیها در آن بازی در شکستن قوانین حریف مارادونا بودند، اما قادر نبودند در فوتبال بازی کردن به پای او برسند.
این داستان «گل قرن» چهار دقیقه بعد از گل اول است. بردسلی، رید، فنویک وتری بوچر همه از پا درآمده بودند. بوچر دو بار توپ را از دست داده بود. بوچر درباره ناکامی خود در گرفتن توپ از مارادونا میگوید: «در آن صحنه بیش از هر زمان دیگری به مارادونا در داخل زمین نزدیک شده بوم.»
رید هنوز کابوس میبیند. وی میگوید: «در خواب میبینم که دارم بر خلاف جهت باد میدوم. هر چقدر تلاش میکنم، نمیتوانم به گرد او برسم.» حتی شیلتون هم بر عظمت آن گل مارادونا صحه میگذارد. وی مینویسد: «مارادونا با به ثمر رساندن آن گل انفرادی به دنیا ثابت کرد که یکی از بزرگترین فوتبالیستهای تاریخ است.» انصاف این است که بگوییم که شیلتون هرگز عظمت مارادونا را انکار نکرده است.
برای برخی، خاطره آن بازی برای همیشه یک خاطره تلخ و دردناک خواهد بود. اما مطمئنا اکنون، با درگذشت غمانگیز او، وقت آن است که گذشته را رها کنیم.
آن مرد کوتاهقد مانند مارماهی در توصیف بینظیر باتلر، فوتبال انگلیس را با فریب شکست داد.
اما تصویر آن دومین گلی که در آن بازی به ثمر نشاند، در طول روزهای آینده بارها و بارها دیده خواهد شد. حتی برای کسانی که از مارادونا هنوز دلخوری دارند، دشوار خواهد بود که نبوغ او را ستایش نکنند.
© The Independent