غروب یکی از روزهای آخر هفته تابستانی است و من به ضیافتی دعوت شدهام که نظیرش در ایران بی سروصدا و بدون حضور خبرنگار برگزار میشود. مراسمی که به آنجا دعوت شدهام شب شعر فروغ و سیمین است که جوانانی خوش ذوق وعاشق فرهنگ و هنر ایران زمین بانی آن هستند. میروم تا امشب اشعار این دو شاعر معاصر را با حس و زبانی جدید بشنوم و ببینم جوانانی که دو دهه بعد از درگذشت فروغ به دنیا آمدهاند چه دیدگاهی درباره او دارند؛ یا سیمین بهبهانی را چگونه حس میکنند.
ستاره زندگی فروغ پس از۳۲ سال درخشش در سال ۱۳۵۴ خاموش شد، اما حالا شعرهایش در محافل ادبی و هنری اروپایی، با هنرنمایی دختران ایرانی که به سن و سال روزهای شاعرانگی و عاشقی اوهستند بهگوش علاقهمندانی از دیگر کشورها و بخصوص آلمانیها رسانده میشود. قطعاتی از اشعار فروغ با ساز و موسیقی ایرانی بخش آغازین شبی است که جایی برای نشستن روی صندلیها نیست و خیلیها ایستاده یا نشسته بر روی فرشهای ایرانی از این برنامه لذت میبرند.
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کامت در آغوش دل آرام نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
اشتیاق شنیدن ابیاتی بیشتر را میشود در چشمان حاضران دید. بویژه آنکه ترجمه رسا و خوب باشد و صدای موسیقی سنتی نوازندگان جوان ایرانی فضا را پر کند. نوای کمانچه فرهنگ مشتاق از حاضران دلبری میکند. «یلدا یزدانی» تار، ساز بی بدیل ایرانی را عاشقانه مینوازد و حس شاعرانه و لطیف همه را برانگیخته است. قطعات موسیقی همه بداهه نوازی است؛ در اینجا حس نوازنده با حس شاعر درهم آمیخته شدهاند.
در گوشهای پسر جوان آلمانی با دستانش همراه با موسیقی ضرب گرفته است و دختر آلمانی که مسرور از صدای موسیقی است، سرش آرام به این سو و آن سو میرود.
در اینجا کمتر کسی را میتوان دید که قبل از آمدن درباره سیمین و فروغ اطلاع کافی نداشته باشد. با هر کدام صحبت کنی درباره این دو زن دیدگاه جدیدی ارائه میکنند. از دیدگاه آنها فروغ و سیمین شاعرانی هستند که تاثیر زیادی در ادبیات فارسی داشتهاند و اشعار این دو برایشان الهام بخش بوده است.
اما من از زاویهای دیگر به موضوع نگاه میکنم. من میگویم اگر فروغ در اروپا به این خوبی حس میشود علتش این است که او هم روزی به این سرزمین آمد. خسته بود و سعی کرد با فرهنگ مردمان آن بیشتر آشنا شود. با آنکه زندگی روزانهاش سخت میگذشت، اما دیدن موزهها، رفتن به اپرا در سالنهای آن زمان و دیدن تئاترهای روز را از دست نداد. ارمغان این سفر برای او افق دید بازتر و تجارب فرهنگی متفاوتتر بود؛ این تجربهها و دیدگاههای جدید لاجرم در سرودههای او نیز بروز و ظهور یافت و اینگونه شد که اشعار او جاودانه شده و اینگونه بردل غیر فارسی زبانها نیز مینشیند.
به نیمههای زمان برنامه رسیدهایم و اشعار سیمین بهبهانی خوانده میشود.
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که زعمرم گذشت و بی تو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان! ای که ماندگار تویی
سیمین شاعری است که ویژگیاش قدرت و ابتکار درغزل سرایی است. در اینجا وقتی از حاضران میپرسم سیمین چه ویژگیهایی دارد میگویند شعر در خون و رگهای او جاری بوده است؛ میگویند او از زنان تاثیرگذاری بوده است که ایران باید به او افتخار کند و همیشه یادش را گرامی بدارد.
بگذارید کمی از برگزارکنندگان این شب زیبا برایتان بگویم. اینها دخترانی هستند که قرار گذاشتهاند هر سه ماه یکبار با کمک هم چنین برنامههایی را در گالری فرهنگی هنری آناهیتا در منطقه شارلوتنبورگ برلین برگزار کنند؛ نسل تازهای از جوانان ایرانی که میخواهند جور دیگر ببینند و ایران را طور دیگر به اروپاییها معرفی کنند. خارج از همه فراز و فرودهای سیاسی این روزها؛ با فارسی لهجهدار که حکایت از تولد و رشدشان در سرزمینی دیگر دارد اما مهر و لطفشان به وطن خالص است.
ترجمه اشعار به زبانهای آلمانی، انگلیسی و عربی به همراه نمایش ارائه میشود و حاضران، فرهنگ و هنر ایرانی را از پنجرهای دیگر نظاره میکنند. تا به حال شبهای شعر با موضوعاتی چون حافظ، مولانا، سعدی و فردوسی برگزار شده است.
آناهیتا که اجرای برنامه را برعهده دارد اطلاعات مفصلی دارد و آنها را در اختیار حاضران قرار میدهد.
دو ساعت دل انگیز را در فضایی گذراندم که نگاهی متفاوت به ادبیات و شاعران زن ایرانی داشت. حاضران در اینجا دو شاعر را فارغ از جنسیت شان، به خاطر تاثیرگذاری و خلاقیتشان در ادبیات ستودند. آنها این زنان را پیشرو در بیان دغدغههای زنان میدانند که فراتر از زمان خود زیستهاند. بسیار تامل برانگیز بود وقتی توضیحاتی درباره مجموعه «تولدی دیگر» از فروغ ارائه شد یکی از حاضران گفت: فروغ خواسته یا ناخواسته الهامبخش همه زنان در اقصی نقاط کره خاکی بوده است.
براستی که زنانی چون فروغ و سیمین سالها جلوتر از زمانه خود میاندیشیدند و شعر میسرودند. شب به پایان رسیده است و من در این فکر که زنان ایرانی را باید از نو خواند و شنید.