در حالی وارد روز سوم جشنواره فشرده ساندنس امسال میشویم که از ۱۰ فیلم بخش مسابقه سینمای جهانی، سه فیلم به نمایش درآمدهاند. جشنواره امسال تنها یک هفته به طول خواهد انجامید و حدود ۷۰ فیلم بلند در بخشهای مختلف آن به نمایش گذاشته میشوند. منتقد ایندیپندنت فارسی تابهحال سه فیلم بخش مسابقه خارجی، یک فیلم بخش «نسل بعد» و یک فیلم مستند خارج از مسابقه را تماشا کرده است. این مورد آخر، همان مستند با موضوع کرونا، یعنی «در یک نفس» ساخته نانفو وانگ است که در گزارش آغازین خود از جشنواره، به آن اشاره کردیم.
و حالا نگاهی داریم به آن چهار فیلم دیگر، بهخصوص که بهترین آنها، با ایران هم ارتباطی غیرمنتظره دارد.
بهترین فیلم روز دوم، «لوزو»، ساخته الکس کامیلیری، کارگردان مالتی-آمریکایی بود. نفس نمایش این فیلم در جشنواره، رویدادی تاریخی برای کشور-جزیره کوچک مالت است چرا که این نهتنها اولین فیلم مالتی تاریخ جشنوارههای مطرح جهان محسوب میشود که به گفته کارگردانش، از معدود فیلمهایی است که در این کوچکترین کشور اتحادیه اروپا ساخته شده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
«لوزو»، نام نوعی قایق سنتی مالتی است که شخصیت اصلی فیلم، ماهیگیر جوانی به نام جسمارک، آن را از اجداد خود به ارث برده است. در مالت امروز اما هم «لوزو» از مد افتاده و هم ماهیگیری و ماهیگیر جوان بهخصوص دنبال پول برای درمان نوزاد کوچک خود است. «لوزو» داستان آشنای تقلای انسان با شرایط تغییریافته است؛ فیلم بر برخی کلیشههای رایج اتکا میکند: شغلی در خطر نابودی در مقابل جهان نوین اما پرتزویر و تخاصم ارزشهای ماهیگیر صادق و جامعه ثروتدوست. رویهمرفته اما کامیلیری (که خودش متولد مینهسوتای آمریکا است و پیش از این فیلم هیچ نوع آشنایی با قایق و ماهیگیری نداشته) موفق میشود زیباییهای مدیترانهای جزیره پدری را به فیلمی پرروح، جذاب و دیدنی تبدیل کند. جسمارک اسکیکلونا، ماهیگیر نابازیگری که نقش اصلی فیلم را بازی میکند، ما را یاد فیلمهای کیارستمی میاندازد.
ارتباط ایرانی «لوزو» البته به کارگردانی برمیگردد که کامیلیری سالها دستیار او بوده است: رامین بحرانی. بحرانی متولد ایالت کارولینای شمالی آمریکا است اما پدر و مادرش هر دو ایرانیاند و خودش هم مدتی در ایران درس فیلمسازی خوانده است. او دو سال پیش با «فارنهایت ۴۵۱» در جشنواره کن ظاهر شد که کامیلیری از دستیاران آن بود. آقای بحرانی حالا جزو تهیهکنندگان اولین فیلم دستیار سابق خود است. این کارگردان ایرانیتبار، چند سال گذشته را البته نه در مالت که در هند گذرانده و آنجا مشغول ساخت «ببر سفید» بوده است: اقتباسی از رمان نویسنده هندی، آراویند آدیگا، که پخش جهانی آن حدود یک هفته پیش در نتفلیکس آغاز شد.
کامیلیری به گفته خود، از سینمای بریتانیا و کارگردانانی همچون «کن لوچ» (برنده دو نخل طلا در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۱۶) و آندریا آرنولد («عسل آمریکایی»، برنده جایزه سوم کن در ۲۰۱۶) الهام گرفته است. فیلمبردار «لوزو»، لئو لِفِور، سابقه حضور در برخی فیلمهای لوچ از جمله «من، دانیل بلیک» (برنده نخل طلای ۲۰۱۷)، «تالار جیمی» و «سهم فرشتهها» را داشته است.
این کارگردان مالتیتبار، اکنون مشغول ساختن فیلم دوم خود در مالت است. اینکه جزیرهای با این تاریخ غنی، با این زیبایی طبیعی، با این پتانسیل داستانسرایی و با این نزدیکی به یکی از سینماخیزترین کشورهای جهان (ایتالیا)، تاکنون جایگاهی در سینمای جهان نداشته، جای تعجب است. کامیلیری گفته است که فعلا حالا حالاها میخواهد در مالت فیلم بسازد که باید این را به فال نیک بگیریم.
اروپا، مکزیک، تایلند
«رانی تراکرِ» آلمانی، متولد ایتالیا، با «عوامل انسانی» به ساندنس آمده است؛ فیلمی که منتقد شما را بلافاصله به یاد میشائيل هانهکه اتریشی انداخت. پس از نمایش، معلوم شد این فقط نظر من نبوده و منتقدان مختلفی او را با استاد بزرگ سینمای اروپا و برخی از چهرههای سینمای آلمان مقایسه کردهاند.
داستان «عوامل انسانی» بین آلمان و بلژیک میگذرد و قصه خانوادهای از طبقه متوسط رو به بالا است که در آن، زن و مرد با همدیگر صاحب شرکتی تبلیغاتی در آلماناند و درضمن خانهای مخصوص تعطیلات در ساحل بلژیک دارند. خانواده بین دو زبان آلمانی و فرانسوی حرکت میکنند (که بهخصوص برای سابینه تیموتئو، بازیگر آشنای سوئیسی، کار دشواری نیست) و این نمادی از اروپایی بودن فیلم و دغدغههای آن است. حمله ناموفق سارقی به خانه بلژیک، گرچه باعث از دست دادن چیزی نمیشود اما خانواده را مجبور به رویارویی با تمام واهمهها و ترسهایشان میکند و این بنمایه اصلی فیلم است. در همان ابتدای فیلم، رنگ برخی از این ترسهای اروپایی آشکار میشود. فرض پلیس بر «خارجی» بودن سارقان و حرف زدنشان به زبانی خارجی است؛ گرچه هیچ شاهدی در این مورد وجود ندارد. ترس از امر ناآشنا، در قلبِ «عوامل انسانی» است: ترس یک خانواده بورژوامآب اروپایی از «جهان بیرون» خانه زیبا و دنج خود، در حالی که خیلی از معضلات از درون خانهاند. موج مهاجران از خاورمیانه و آفریقا به اروپا، موضوع غیرمستقیم فیلمهای بزرگانی همچون هانهکه و برادران داردن بودهاند و فیلم تروکر نیز در همین دسته قرار میگیرد.
در «پسر شهریاران»، ساخته آلکس گامبیس، کارگردان فرانسوی-ونزوئلایی، اما این داستان مهاجران است که در متن قرار دارد. قهرمان فیلم، با بازی تنوک هوئرتا (که او را در سریال «نارکوز» دیدهایم و قرار است یکی از شخصیتهای منفی «پلنگ سیاه ۲» هم باشد) دانشمندی در نیویورک و بزرگشده منطقه میچوآکان در غرب مکزیک است و هنگام مرگ مادربزرگش به این منطقه زیبا سفر میکند. شخصیت هوئرتا در نیویورک، در مورد پروانههای شهریار تحقیق میکند، همان پروانههایی که از کانادا بهسوی جنوب مهاجرت میکنند و نماد مهاجرت محسوب میشوند. علاقه کارگردان (که خودش هم مثل قهرمان فیلمش تحصیلات زیستشناسی دارد) بیش از هر چیز البته به علم و ساختن فیلمهایی با قهرمانهای دانشمند است. او در این راه به موفقیت بسیاری رسید، چرا که فیلمش، برنده جایزه آلفرد اسلونِ ساندنس شد که هر سال به فیلمی با موضوع علم و دانش تعلق میگیرد. او اکنون نیز در مادرید مشغول پروژه بعدی خود است: «بوسه»، فیلمی در مورد «سانتیاگو رامون ئی کاخال»، اولین دانشمند اسپانیایی برنده جایزه نوبل.
«پسر شهریاران»، علاوه بر این موضوع علمی اما سعی میکند پیغامهایی در مورد مهاجران و سیاستهای بد دونالد ترامپ درباره مهاجران مکزیکی به خورد بیننده دهد؛ کاری که به صورت گلدرشت صورت میگیرد و کمکی به شخصیتپردازیهای ضعیف فیلم نمیکند. رابطه دانشمند فیلم با دوستدختر سفیدپوست آمریکاییاش نیز کلیشهوار و نارسیسیتی است.
دیگر فیلم نومیدکننده دو روز اول، «جامِ آخر» ساخته دیگری از «پونپیریا»ی تایلندی بود که اولین فیلم تایلندی تاریخ مسابقه جهان ساندنس بهحساب میآید. این فیلم بلند تقریبا دو ساعت و نیمه، کوشیده است تا درامی عاشقانه بین نیویورک و تایلند باشد: داستان جوانی که پس از ابتلا به سرطان، دوست قدیمی خود را از نیویورک به تایلند فرا میخواند تا آخرین کارهای زندگی را با هم انجام دهند. پونپیریا سه سال پیش با فیلم «نابغه بد» به یکی از پولسازترین کارگردانان قاره آسیا بدل شد. این فیلم، که قهرمانش دانشآموز دبیرستانی نابغهای بود که با تقلب در امتحان پولسازی میکرد، تنها بیش از ۴۰ میلیون دلار در چین فروش داشت و موفقیت فیلم در آنجا و سایر نقاط آسیا مثل هنگکنگ، باعث شد تا پولسازترین فیلم تاریخ سینمای تایلند لقب گیرد. همین بود که «وانگ کار وای»، استاد سینمای هنگکنگ، چند سال پیش برای این پروژه سراغ پونپیریا آمد و شرکت «جت تون فیلمزِ» او از سرمایهگذاران اصلی پروژه است. اما فیلم نه آن موفقیت داستانی «نابغه بد» را دارد و نه بویی از نبوغ وانگ کار وای برده است. شخصیتهایش خوب تعریف نشدهاند و آن داستان عاشقانه بلند و پرمعنایی که میخواهد تعریف کند، ره به جایی نمیبرد.
ادامه ساندنس
ساندنس را بیش از همه با سینمای آمریکا تداعی میکنند و موفقترین فیلمهای جشنواره هم تابهحال آمریکایی بودهاند، نه این فیلمهای خارجی که ما از آنها سخن گفتیم. فیلم «کودا»، ساخته سایان هدر، درباره خانوادهای ناشنوا در ایالت ماساچوست است که کسبوکار ماهیگیری دارند. «اپل» این فیلم را که در بخش مسابقه آمریکای جشنواره حضور دارد، به قیمت ۲۵میلیون دلار فروخته است که رکوردی جدید و چشمگیر برای سینمای بهاصطلاح «مستقل» به حساب میآيد.
فیلم مستند «تابستان روحافزا»، ساخته امیر تامپسون (کوئستلاو) درباره جشنواره فرهنگی هارلم ۱۹۶۹ که پیش از این در مورد آن نوشتیم نیز شاید موفقترین فیلم در بین منتقدان بوده است. «ای. او اسکات»، منتقد نیویورکتایمز، نقدی بسیار مثبت درباره آن نوشت که احتمالا باعث میشود چند ماه دیگر و در اکران عمومی (و مجازی)، بینندههای بسیاری پیدا کند.