حواس آدمی همچون پلهای رابطه، جهان شخصیاش را به سیطره خارجی که او را دربر گرفته، متصل میکنند و هر یک از این حواس به نوبه خود، درهای ادراک او را به جهان پیرامونش میگشایند. گوشها هم از همان پلهای مهم رابطهاند، که بسته شدن و جبر و انزوای آنها را بیش و کم در اطرافیان خود شاهد بودهایم. فیلم «صدای متال» رویارویی نزدیک با این عالم بیصدا و سکوتی کوتاه در آن است.
«دریِس ماردر»، کارگردان آمریکایی فیلم را نمیتوان در جرگه فیلمسازانی با سابقه درخشان به شمار آورد و شاید که «صدای متال» محصول سال ۲۰۱۹، اولین حضور جدی وی با این عنوان، در عرصه سینما است. اما چه کسی میتواند بگوید که اولین اثر قرار نیست تجربهای جاندار و پربار باشد. البته که نباید چشم بر همکاری او با «دِرِک سیانفرنس» کارگردان و فیلمنامهنویس آمریکایی در فیلمهای «ولنتاین غمگین» و «جایی فراسوی کاجها» ببندیم؛ تجربهای که درنهایت به ساخت فیلم «صدای متال» منجر شد. شاید که داستان «صدای متال» روایتی از زبان حقیقت نباشد، اما محصول سَرَک کشیدن هوشمندانه دریس ماردر و برادرش آبراهام به مستند ناتمام «متالهد» اثر سیانفرنس است. مستندی که قرار بود زندگی یک نوازنده درام را به تصویر بکشد که با آسیبدیدگی جدی در پرده گوشش مواجه شده است.
فیلم «صدای متال» هم به یک نوازنده درام به نام «روبین»، با بازی چشمگیر «ریز احمد» میپردازد که به ناشنوایی دچار شده است. ریز احمد که هنرپیشه و خواننده رپ اهل بریتانیا با اصالت پاکستانی است، پیش از این نقشهایی را در فیلمهایی نظیر «شبگرد» محصول ۲۰۱۴، «یاغی یک: داستان جنگ ستارگان» و «جیسون بورن» بازی کرده است. او در مجموعه تلویزیونی موفق «آن شب» هم بازی درخشانی از خود نشان داد. وی در این مجموعه که تولید «اچبیاو» است، در نقش «نصیر ناز خان» آن قدر خوش درخشید که تحسین منتقدان بسیاری را برانگیخت و نامزد دریافت جایزه «اِمی»، «گلدن گلوب» و «انجمن بازیگران»(اسایجی SAG) برای این نقش شد و به این ترتیب اولین بازیگر مرد از آسیای جنوبی است که توانست جایزه امی را از آن خود کند.
از دیگر بازیگران این فیلم باید به «الیویا کوک» در نقش «لو» و «پاول راچی» در نقش «جو» اشاره کرد. الیویا کوک هنرپیشه انگلیسی است که طی سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ در مجموعه تلویزیونی ترسناک «مُتل بیتس» و چند فیلم سینمایی دیگر به ایفای نقش پرداخته است. پاول راچی ۷۴ساله هم که از قدیمیهای هالیوود به شمار میرود از سال ۱۹۸۷ دل در گرو سینما دارد و در مجموعههای مختلف تلویزیونی و نیز فیلمهای سینمایی نقشآفرینی کرده است. اما به قول ماردر، این بازیگر خوشقریحه گویا همچون سایر همقطاران هالیوودیِ خود نظیر رابرت دنیرو و آل پاچینو آن چنان که باید کام دل از هالیوود نگشوده است. بازی تاثیرگذار وی اما در فیلم «صدای متال» تاکنون جوایز انجمن منتقدان سن دیهگو، شیکاگو سانفرانسیسکو و همچنین انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا را برایش به همراه داشت. همان طور که پیشتر اشاره شد او در نقش «جو» ظاهر میشود که مدیر محل ترک اعتیاد ناشنوایان در منطقهای روستایی است. نقشی که از زندگی شخصی وی و بزرگ شدن در آغوش پدر و مادر ناشنوا دور نبوده است. از همین روست که نگاه نافذ جو بر وقایع، و حرکت انگشتانش در فضا به وقت گفتگو، روح حقیقت به کالبد قصه میدمد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
فیلم با ضربات سنگین چوب درام بر ساز و آواز لو در گروه کوچک متال این زوج یعنی «بلَکگامِن» آغاز میشود. این پرده آغازین گویی ببیننده را به مشاهده فیلمی همچون «ویپلش» یا «شلاق» با هنرمندی خیرهکننده جاناتان کیمبل سیمونز دعوت میکند؛ ساعاتی سرشار از صدا و هیجان. اما نه تنها خبر از موسیقی نیست که فیلم ناگهان به اعماق سکوت، وحشت انقطاع از تمامی اصوات آشنا و همراه شدن با نگاه مات و مبهوت روبین شیرجه میزند.
روبین که با دوست دخترش لو در ماشین کاروان سکونت دارد و دوره چندساله ترک اعتیاد به مواد مخدر را پشت سر میگذارد در پی اختلالی که در حس شنیداریاش به وجود آمده به پزشک مراجعه میکند و اندکی پس از گفتوگو با وی در و دیوار جهان بر سر روبین آوار میشود. بنا به گفته دکتر بیش از ۸۰ درصد حس شنوایی روبین از دست رفته است و زمان بسیار اندکی مانده تا مابقی ۲۰ درصد نیز برای همیشه بدن وی را ترک گوید. روبینِ نوانده، که چند برابر افراد عادی به این حس متکی و نیازمند است، حالا با از دست دادن آن به نظر میرسد که همهچیزش را از کف میبازد.
روبین، عاجز از پذیرش حجم این بلا در گفتوگو با لو، سرانجام راهی مرکز انجمن ترک اعتیاد ویژه ناشنوایان میشود و درست همینجاست که چالشها و کشمکشهای درونی و بیرونی وی آغاز میشود. چراکه لو اجازه زندگی با وی را در این مرکز ندارد. روبین حالا به آخر خط رسیده است؛ تنها، بدون لو، موسیقی و حتی صدایی که راه ارتباط وی با افراد پیرامونش شود. او که همراه لو خشم و اعتراضش به جهان را با موسیقی متال ابراز میکرد، حالا باید در نقطهای غضبناک در ذهنش، حادثههای پیش آمده را بیهیچ مقابلهای یکی پس از دیگری دنبال کند. از یادگیری زبان ناشنوایان گرفته تا نشستن در اتاق و نوشتن کلماتی که خیال جاری شدن ندارند.
روبین بیقرار است و باور ناشنوایی فعل دشواری است که قادر به درک آن نیست. او همواره به عمل جراحی پیوند گوش میاندیشد که دکتر به آن اشاره کرده بود تا از شر این ناتوانی جسمی خلاص شود. اما جو معتقد است او نقصی ندارد که بخواهد برطرفش کند و ناشنوایی را تنها راهی متفاوت برای زیستن میبیند.
به نظر میرسد که دوربین اغلب از نمای نقطه نظر روبین (پی او وی) وقایع را دنبال میکند. اما قدرت صدابرداری دقیق «نیکلاس بکر» بیننده را به مجموعهای از اصوات نظیر پلک زدن، نفس کشیدن، بلعیدن و به نوعی تجربه صدای درون بدن روبین میکشاند. ماردر در مصاحبهای میگوید: «بهتر است نمای نقطه نظر را به نمای نقطه شنیدار (پی او اچ) تغییر دهیم»، چرا که طی فیلم ما هم مانند روبین ناتوان از شنیدن میشویم. برای درک درست این نکته کافی است کف دستها را روی گوشهایمان قرار داده و با قدرت فشار دهیم؛ ته مانده صدای به جا مانده، همان است که در روند فیلم حس میکنیم.
ماردر در مصاحبهای با تایید توانمندی بازی ریز احمد از آموختن درامنوازی تا یادگیری زبان اشاره ناشنوایان، از بدن وی به ابزار بیان کلمات نام میبرد و خود ریز احمد هم آن را به تجربه منحصربهفردِ زیستن درونی تعبیر میکند. این تجربه سکوت در معبد بدن همان آموزه بودا به پیروانش است که ماردر به مدد آشنایی با آن، در تماشای مدرسه و تعمق در حوادث به درستی به تصویر کشیده است. رابطه جو و روبین هم همان تقابل مرشد و شاگرد میشود. روبین اما شاگرد نافرمانی است و باید ببینیم که واپسین مأمن عصیانگری وی کجا است.
در پرداختن به دشواریهای زندگی ناشنوایان شاید فیلمها و مستندهای بسیاری تولید شده باشد اما «صدای متال» بدون برانگیختن حس ترحم و دلسوزی، ما را به مشاهده واقعگرایانه این تفاوت دعوت میکند و هراس افتادن به قعر بیصدایی، وقتی به چشمان ناباور روبین خیره میشویم به آشوبی در دلمان بدل میشود.
بسیاری از منتقدان معتقدند، در شب اسکار، شاید این فیلمِ سینمای مستقل که با بودجه نه چندان بسیار ساخته شده است، در بخش صدا به مصاف فیلم پرهزینه «انگاشته» اثر کریستوفر نولان برود، یا شاید ریز احمد با آن نشان طلایی اسکار، دشواری این مسیر را با شیرینی فتح درآمیزد. به هر روی، باید تا شب پر زرق و برق اسکار منتظر بمانیم.