اوایل این هفته، همسرم گفت که باید چند تمبر پستی بگیریم. چند تشکرنامه بود که باید به دوستان و آشنایان میفرستادیم و در آغاز کاری خوش به نظر آمد. او سر کار رفت و قرار شد طرحی زیبا طراحی کند که بازتابدهنده ترکیبی از اسم هر دویمان باشد.
این کاری نیست که قرار باشد کسی را سردرگم کند چه برسد به این که بخواهد به بحرانی در ذهن من درباره ازدواج و رابطه عاطفی و جای من در آنها، تبدیل شود. به هر صورت اما بعد از طراحی سه تمبر اول آشکار شد که طراحی تمبری که مرا کاملا خوشحال و راضی کند، ممکن نیست.
مساله اصلی این است که من هنوز نمیدانم آیا میخواهم نام خانوادگی همسرم را برای خود برگزینم یا نه، که احتمالا مشکلی به این بزرگی برایم نبود اگر به جای سه سال پیش امروز ازدواج کرده بودیم.
تاکنون من با نادیده گرفتن این مساله توانستهام به راحتی مدارک مهاجرتیام را در ایالات متحده تمدید کنم (بله، برای سه سال متمادی) ولی تغییر نام ممکن است به کل این روند آسیب زده و پیچیدگیهای بیشتری به پرونده اضافه کند. امیدوارم روزی این مشکل مهاجرتی حل شده و من دیگر عذری برای عدم تصمیمگیری نداشته باشم.
وقتی آن روز بیاید من تصمیم خود را خواهم گرفت، و این تصمیم هیچ پایان خوشی برای من نخواهد داشت. مساله تغییر یا عدم تغییر نامخانوادگی برای من بازی دو سر باخت است، بازی است که در انتهای آن، من یا «فمینیستی بد» و یا «همسری بد» خواهم بود.
دو گزینه من البته این خواهند بود که یا نامخانوادگی خود را نگاه دارم یا نامخانوادگی همسرم را برگزینم. من خودم هیچ قضاوت و نظر خاصی درباره هیچ کدام از این دو گروه ندارم، نه خانمهایی که نامشان را نگاه داشتهاند و نه آنها که نام همسر خود را انتخاب کردهاند. تنها کسی دربارهاش نظر و قضاوت دارم خودم هستم.
خب من میدانم که نمیخواهم نام فعلیام (همان که در بالای این مقاله میبینید) به طور کامل ناپدید شود. برای من این اتفاق شدیدا ناگواری خواهد بود. من برای ۲۷ سال گذشته کلمنسه مایکلان بودهام. زندگی با این اسم خیلی هم همیشه راحت و کاربردی نبوده است (من فرانسوی هستم و در ایالات متحده زندگی میکنم، جایی که باید نام خود را هر بار سه بار گفته و هشت بار هجا کنم تا مردم بتوانند بفهمند) ولی به آن عادت دارم.
روزنامهنگار بودنم هم کمکی به این وضعیت نمیکند، چرا که در این کار، نام من نشان حرفهایام است. تمام بالا و پایینهای سابقه حرفهای من با این نام گره خورده است. کارآموزیهای تابستانه، اولین قرارداد کاری، و بزرگترین داستان زندگی حرفهایام همه این نام را با خود یدک میکشند. نامها راویان داستان آدمیان هستند، و گرچه شاید کمی خودخواهانه به نظر برسد، ولی داستان من برایم مهم است.
خب پس چرا نامخانوادگی خود را نگاه ندارم؟ امروز این انتخاب، از نظر اجتماعی نیز انتخابی قابلقبول است و آدمهای بسیار معدودی برای این کار به من ابرو کج خواهند کرد.
به هر صورت همراهان زیادی خواهم داشت: یک پژوهش انجام یافته توسط نیویورکتایمز در سال ۲۰۱۵ نشان میدهد شمار زنانی که تصمیم گرفتهاند نام خود را پس از ازدواج نگاه دارند به روشنی افزایش یافته است. حدود ۲۰ درصد زنان در این پژوهش نامخانوادگی پیش از ازدواج خویش را نگاه داشتهاند در حالی که آمار این دسته از زنان متاهل در دهه ۱۹۸۰ تنها ۱۴ درصد، و در دهه ۱۹۹۰، ۱۸ درصد بوده است.
حقیقت این است که خود من از ایده داشتن نامی مشترک برای زوجین خوشم میآید. هر بار که با خود در این باره کلنجار میروم یاد مکالمه خویش با آرایشگرم میافتم که به من گفت بعد از ازدواج تنها میخواسته نامی مشترک با همسرش داشته باشد و برای هیچ کدامشان مهم نبوده نامخانوادگی کدام یک را برگزینند. تنها چیزی که میخواسته این بوده که به همه جهان نشان دهد او و همسرش اکنون یک خانواده هستند. [آرایشگر خانم مایکلان و همسرش مردانی همجنسگرا هستند]
به وضوح این گفته تلنگری در ذهن من نیز بود، من هم میخواهم به جهان نشان دهم من و همسرم اکنون یک خانواده هستیم. گرچه تغییر نامخانوادگی شاید کاری اداری به نظر برسد، ولی همچنین میتواند نشات گرفته از عشق باشد. بانوان بیشماری هر روز چنین کاری را انجام داده و با نام دوشیزه الف به سالن عروسی رفته و بعد از چند نوشیدنی با نام خانم جیم به بستر برمیگردند. به نظر من این کار چیزی از خوشحالی ایشان نمیکاهد.
و این دقیق به خاطر عشق من به همسرم است که باید اول با خود کلنجار روم و بعد بهترین تصمیم را اتخاذ کنم. خیلی راحت است که غرق لذت این روزها و شیرینی سه سال اول ازدواج شد و اعلام کرد: «به جهنم، چه کسی اهمیت میدهد نامخانوادگی من در گذرنامهام چیست؟»
خب من اهمیت میدهم. من تصمیم نگرفتم که اینگونه باشم، ولی برایم مهم است. و مهم است چرا که ازدواج یا هیچ نوع رابطه دیگری موفق نخواهد بود اگر احساس کنید در حال از دست دادن بخشی از وجود و شخصیت خود در آن هستید.
میدانم که راه آشکار دیگری نیز در این میان برای مشکل من وجود دارد و وقتی که به طور رسمی کارم با مدارک مهاجرتی تمام شد ممکن است آن را اتخاذ کنم، برگزیدن نامی متشکل از نامخانوادگی جفتمان، مثل کاری که «روث بیدر گینزبرگ» کرد. [نام خانوادگی این قاضی دیوان عالی ایالات متحده (دو نام خانوادگی) متشکل از نامخانوادگی ایشان قبل از ازدواج (بیدر) و نامخانوادگی همسرشان (گینزبرگ) است.] البته که این گزینه هم در را به روی سوالاتی چند باز میکند: کدام نامخانوادگی اول بیاید؟ کدام دوم باشد؟ آیا باید بین دو نام خط فاصله بگذارم؟ نام خانوادگی کودکانمان چه خواهد شد؟ آیا همه به چسباندن نامهای خانوادگی ادامه داده تا بالاخره نامخانوادگی فردی به بلندی رمان «جنگ و صلح» [اثر لئو تولستوی] شود؟
چیزی که من از آن مطمئن هستم این است که خیلی خوشحال و قدردان میشوم وقتی افراد فرض نمیگیرند من پس از ازدواج نام خود را تغییر دادهام. من همچنین کلا خوشم میآید وقتی مردم، زنانی که هر یک از دو گزینه را انتخاب میکنند، قضاوت نمیکنند. و سخن من به شما، خانم تازه مزدوج، این است که بدانید تا زمانی که به حرف دل خود گوش دهید، هر گزینهای که انتخاب کنید، گزینه درست خواهد بود. نام هر کس خلاصهای است از وجود او، دست کشیدن از نام خود راحت و بدون عوارض جانبی نخواهد بود.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© The Independent