در ادبیات نظامی کلاسیک، بروز جنگ همواره حاصل تزلزل وضع موجود و وسیلهای برای تغییر آن به شمار میرود. اما آیا این ارزیابی در مورد تازهترین جنگ، یا شاید بتوان گفت مینی جنگ بین اسرائیل و حماس نیز صدق میکند؟ در حالی که تبوتاب این جنگ کوچک فروکش میکند، به نظر میرسد که پاسخ ما باید منفی باشد. این دوئل خونبار دو هفتهای نهتنها وضع موجود را تغییر نمیدهد بلکه ممکن است به تثبیت بیشتر آن بیانجامد.
ویژگیهای این وضع موجود چیست؟ نخستین ویژگی این تصور عمومی است که وضع موجود کنونی چیزی جز یک پرانتز نیست که با ادامه «روند صلح» با هدف تشکیل دو دولت یعنی اسرائیل و فلسطین، در کنار هم بسته خواهد شد. این تصور برای نزدیک به نیم قرن مانع از آن شده است که قوانین کلاسیک جنگ در این مورد نیز فعال شود. بر اساس این قوانین، هر جنگ با تعیین یک پیروز، یک برنده از یک سو و یک مغلوب یا بازنده از سوی دیگر پایان مییابد. در این چارچوب اسرائیل برنده تمامی جنگهایش علیه اعراب بوده است اما هرگز نتوانسته است که موقعیت خود را به عنوان پیروز و در نتیجه تعیینکننده وضع موجود مورد علاقهاش، بقبولاند. اسرائیل مانند کسی است که در یک کازینو برنده میشود اما وقتی میخواهد برد خود را تبدیل به پول نقد کند، از گیشهدار میشنود که کار به این آسانی نیست.
در تاریخ جنگها، یعنی تقریبا تمامی جوامع انسانی بازیگر سومی دیده نمیشود. اما در جنگهای اسرائیل و اعراب همواره یک بازیگر سوم حضور داشته است تا مانع آن شود که برنده جنگ برد خود را نقد کند. این بازیگر سوم، در آغاز سازمان ملل متحد بود که هنوز هم در حاشیه به پامنبری خود ادامه میدهد. بازیگران سوم دیگری نیز حضور داشتهاند: ایالات متحده، اتحاد شوروی، اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب و غیره. هدف همه این بازیگران، دستکم به ادعای خودشان، برقراری یک صلح پایدار و عادلانه از طریق تشکیل دو دولت است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مشکل اینجاست که هرگونه تعدیل یا تعبیر صلح با به کار بردن صفاتی مانند «عادلانه» و «پایدار» خود تبدیل میشود به مانعی برای رسیدن به صلح. صلح، صلح است و صفت و قید لازم ندارد. هر صلحی را میتوان از دید برنده «عادلانه» و از دید بازنده «ظالمانه» تلقی کرد. بدینسان جنگ گرم در میدان تبدیل میشود به جنگ سرد، یا گاه ولرم، در صحنه سیاسی دیپلماتیک و تبلیغاتی.
شعار «دو دولت راه حل است» نیز مانع رسیدن به صلح است. بازیگران سوم هرگز نخواستهاند یا نتوانستهاند بگویند این دو دولت دقیقا چه جایی روی نقشه منطقه خواهند داشت. اسرائیلیان و فلسطینیان نیز برداشتهای متفاوت و البته متضاد از این شعار دارند. هر دو میگویند خواستار ایجاد دو دولت همجوار هستند اما نمیگویند کجا و چگونه ـ هر دو در انتخاب میان دولت مطلوب یا آرمانی خود و دولت ممکن و احتمالی حیراناند.
غالب فلسطینیان، همانطورکه با احیای شعار «فلسطین آزاد خواهد شد ـ از رود تا دریا» نشان دادند، در واقع خواستار حذف کامل اسرائیل هستند که بین رود اردن و دریای مدیترانه قرار گرفته است. از سوی دیگر، اسرائیلیان با تاکید بر «یهودیه و ساماریا»، یعنی ساحل باختری اردن، تلویحا نشان میدهند که برای آنان تمامی فلسطین فقط در نوار غزه خلاصه میشود.
در هر دو مورد، یعنی اسرائیل و فلسطین، دولت آرمانی با دولت ممکن در تضاد است. فلسطینیان نمیتوانند اسرائیل را در مدیترانه دفن کنند. اسرائیلیان نیز نمیتوانند حضور میلیونها فلسطینی را هم در جوار کشورشان و هم در متن آن نادیده بگیرند.
بسیار سیاستمداران و تحلیلگران برای پوشاندن ناتوانی خود از عرضه راهی برای خروج از این بنبست، مدام از «راه حل دو دولتی» سخن میگویند ـ راه حلی که سازمان ملل متحد در ۱۹۴۷ میلادی عرضه کرد و اکنون از حمایت تقریبا همه کشورها برخوردار است. اما سیاستمداران و تحلیلگران به یک پرسش توجه نمیکنند: از دو کشور مورد نظر تشکیل کدام یک آسانتر است؟ بدیهی است که پاسخ فقط میتواند اسرائیل باشد ـ کشوری که وجود رسمی و قانونی دارد و از شناسایی سازمان ملل و بیش از ۱۸۰ کشور عضو آن برخوردار است. با این حال، رهبران اسرائیل تا کنون هرگز نخواستهاند یا نتوانستند بگویند به نظر آنان اسرائیل به عنوان یک کشور در چه بخش از نقشه خاورمیانه قرار دارد. در سال ۲۰۰۹ میلادی اهود اولمرت، نخستوزیر وقت اسرائیل، فاش کرد که نقشهای را در اختیار اعراب گذاشته است که در آن جای نهایی اسرائیل در کنار جای نهایی یک دولت فلسطینی تعیین شده است.
اما این نقشه اگر واقعا وجود داشته باشد، هرگز به طور رسمی منتشر نشده است و درهیچ یک از بیشمار مذاکرات پیرامون «طرح دو دولت» مورد بحث قرار نگرفته است. حکومت خودمختار فلسطین در رامالله نیز هرگز نگفته است که دولت فلسطین مورد نظر خود را کجای نقشه میخواهد. هم یاسر عرفات و هم محمود عباس، پس از او، از بازگشت به خطوط آتشبس پیش از جنگ ۱۹۶۷ میلادی سخن گفتهاند. اما آن خطوط آتشبس مربوط میشد به مصر، اردن، سوریه و لبنان و در زمانی ترسیم شد که فلسطین به عنوان یک واحد سیاسی مشخص، چه رسد به یک ملت، مطرح نبود. از این گذشته خطوط مورد بحث تغییر کردهاند. در مورد مصر و اردن، این خطوط تبدیل شدهاند به مرزهای رسمی اسرائیل، در مورد سوریه، اسرائیل با ضمیمه کردن بلندیهای جولان وضع موجود را به کلی عوض کرد. در مورد لبنان، خطوط آتشبس ۱۹۶۷ از آغاز، با اختلاف مرزهای میان لبنان و سوریه از یک سو و اشغال بخشهایی از خاک هر دو به وسیله اسرائیل از سوی دیگر پیچیدهتر بود و در عین حال، ربطی به فلسطین نداشت.
از آنجا که هیچکس حاضر نیست با ترسیم یک تصویر مشخص از «دو دولت» وضع موجود مطلوب آینده را در برابر وضع موجود ممکن اینجا و اکنون قرار دهد، شاید بتوان گفت که حفظ وضع موجود کمهزینه ترین روش است. علیرغم تنشهای مداوم و درگیریهای ادواری خونبار، وضع موجود برای نزدیک به چهار دهه مستقر و باثبات مانده است. در این چهار دهه دیگر کشورهای منطقه از مصر گرفته تا سوریه، لبنان، عراق و ایران با تنش، بیثباتی، انقلاب، کودتا و جنگهای داخلی و خارجی دستوپنجه نرم کردهاند.
وضع موجود، تا آنجا که به فلسطینیان مربوط میشود، یک ثبات شکننده اما پایدار عرضه کرده است. این وضع موجود از جنگ داخلی میان حماس و الفتح جلوگیری کرده است. در چارچوب همين وضع موجود فلسطینیان هم در داخل اسرائیل و هم در کرانه باختری اردن از نظر درآمد سرانه، خدمات آموزشی و بهداشتی، سطح متوسط زندگی و به طور کلی آنچه اکنون «پیشرفت انسانی» خوانده میشود، در سطح بالاتر از متوسط «جهان عرب» قرار دارند.
با این حال، نبايد فراموش کرد که رفاه مادی نسبی به هیچ وجه نمیتواند جنبههای غیر مادی زندگی انسان را تحتالشعاع قرار دهد. از این نظر، وضع موجود معایب ساختاری مهمی دارد که نمیتوان و نباید نادیده گرفت ـ معایبی که اگر رفع نشوند همواره کل معادله را متزلزل نگاه خواهند داشت. کنترل امنیتی تقریبا همه جنبههای زندگی اجتماعی در کرانه باختری، توسعه شهرکهای یهودینشین و محدودیت فرصتهای اقتصادی برای فلسطینیان از زمره این معایباند. در مورد غزه وضع پیچیدهتر است. تا آنجا که میتوان دید، اسرائیل با تثبیت غزه به عنوان یک ملتـکشور دائمی مخالف نیست به شرط آنکه نوار همجوار دولت یهود تبدیل نشود به پایگاهی برای نابودی آن. مانع بزرگ در راه تبدیل غزه به هسته مرکزی یک دولت فلسطینی آینده، تسلط حماس است. حماس خود را بخشی از جنبش اخوانالمسلمین (برادران مسلمان) میداند و جهان را با عینک «پان اسلامیسم»، نه ملیگرایی فلسطین، میبیند ـ بدینسان، ایجاد یک دولت مستقل فلسطينی بدون آزادی غزه از تسلط حماس ناممکن به نظر میرسد.
در حاليکه تازهترین دوئل حماسـاسرائیل به پایان احتمالی خود نزدیک میشود، همه اطراف این بازی خونبار میتوانند خود را برنده بخوانند. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، از در هم کوبیدن بخش مهمی از زرادخانه حماس سخن میگوید. رهبران حماس، از سوی دیگر خود را در نقش رهبران واقعی همه فلسطینیان و پرچمدار« فلسطین آزاد» عرضه میکنند. در آمریکا ، رئیسجمهور جو بایدن، با اتخاذ یک سیاست دو پهلو، هم موضع سنتی حزب دموکرات در حمایت ۱۰۰درصد از اسرائیل را حفظ کرده است و هم جناح چپ جدید حزب را که قلبا خواستار نابودی اسرائیل است، راضی نگاه داشته است. سازمان ملل نیز اکنون به ایفای نقش درجه سوم در این اپرای مرگبار راضی است.
اما پیروز نهایی، وضع موجود است ـ وضع موجودی که زندگی میلیونها اسرائیلی و فلسطینی را در حالت تعليق تاریخی نگاه داشه است، وضع موجودی رنجآور و غمانگیز و ،با اینحال، هنوز قابل تحمل.
اکنون پرسش مهم این است: آیا وقت آن نیست که به جای نبرد بر سر مطلوبات ناممکن به ممکنات مطلوب بپردازیم و بکوشیم تا جنبههای منفی وضع موجود را، وضع موجودی که ناگزیر از پذیرفتن آنیم، بکاهیم؟ در اینجا ابتكار عمل با اسرائیل است که میتواند با کاهش فشارها و محدودیتها، به ویژه در نوار غزه، به حفظ وضع موجود کمک کند.