رئیس کل بیمه مرکزی ایران میگوید: «با بررسی آماری مشخص شد که حدود ۲۰ درصد از تصادفات رخ داده مربوط به حوادث غیرطبیعی بوده یا اینکه خسارات اعلام شده در آن بیش از رقم واقعی بوده است». مدیرعامل بیمه آرمان در اینباره میگوید: «برآورد میشود که ۱۵ تا ۲۰ درصد از خسارتهای مربوط به بیمه بدنه خودرو مربوط به تقلب و تخلف باشد». (شهروند ۲۹ مرداد ۱۳۹۸) اخبار تصادفات ساختگی به نحو مکرر در سالهای ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ در سطوح ملی و استانی در سایتها و روزنامههای داخلی منتشر شده است.
تصادفات ساختگی پدیدهای منفرد در جامعهی ایران نیستند. پیش از آنها با ازدواجها و طلاقهای ساختگی، حسابهای بانکی ساختگی و تماسهای تلفنی ساختگی در شمار انبوه مواجه بودهایم. ادعای مقامات در سال ۱۳۹۴ این بود که در ایران ۳۸ میلیون حساب بانکی ساختگی وجود دارد. بنا به گفتهی مقامات اورژانس سالانه میلیونها تماس تلفنی و پیامک ساختگی برای این سازمان ارسال میشود.
حکومت نیز سهمی قابل توجه در شکل دادن به پدیدههای ساختگی داشته است، از اعترافات تلویزیونی ساختگی، تماشاگران ساختگی فوتبال (بسیجیها)، مدارک ساختگی دانشگاهی، ادعاهای خودکشی ساختگی زندانیان سیاسی، و خبرهای ساختگی دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی. مقامات میگویند قیمت ارز و طلا ساختگی است و با قیمت واقعی فاصله دارد.
آیا این حجم از امور ساختگی در سطح جامعه و حکومت عادی است؟ آیا در دیگر کشورها نیز با همین پدیدهها با همین حجم مواجه هستیم؟ علل خاص آنها در ایران چیست؟
جامعهی غیر عادی
افزایش بیسابقهی تصادفات ساختگی در دو سال اخیر آن هم توسط مردم عادی نشانهای از انحطاط اخلاقی و گسترش فرهنگ خود محوری (نه فرد گرایی) و سواری مجانی گرفتن از سیستم است. پرداخت خسارت تصادف به خود فرد به جای پرداخت به تعمیرکاران طرف قرارداد با بیمه مشوق افزایش این نوع تقلب بوده است. افرادی که دست به چنین کارهایی میزنند در پی کسب «پول بی زحمت» هستند و چندان هم سازمان یافته نیستند. (تنها نهاد مرتکب جرائم سازمان یافته در ایران خود حکومت است).
پول بی زحمت از عناصر کلیدی عدالت اجتماعی سوسیالیستی است که توسط مارکسیستها و اسلامگرایان سوسیالیست تبلیغ و ترویج می شده و امروز به یکی از مطلوبات عمومی در ایران تبدیل شده است. تمرکز بر نقش حکومت بهعنوان توزیع کنندهی درآمد و یارانه به جای تسهیل بازار کار و اشتغال جامعهی ایران را به سوی این گونه رفتارها سوق داده است. خواست عمومی برای پول بی زحمت معمولا به توزیع این گونه منابع در قشر حاکم و نه نیازمندان میانجامد.
جوامع غربی نیز از این امور مصون نبودهاند اما سطح جرائم و مجرمان در اینگونه تقلبات با ایران متفاوت است. در ایالات متحده بر اساس یک تخمین میزان تقلب در ادعای خسارت از بیمه (بسیار فراتر از تصادفات) حدود پنج تا ده درصد است. این تقلبها اکثرا نه توسط مردم عادی بلکه توسط باندهای سازمان یافته انجام میشود. هیچ سازمانی در ایالات متحده این آمارها را در سطح ملی یا ایالتی گردآوری نمیکند و تخمینها مبتنی بر گزارشهای شرکتهای بیمه است.
حکومت غیر عادی
از مشوقهای جدی این گونه تقلبها در ایران سوء استفاده از قدرت و فساد حیرت انگیزی است که در همهی سطوح دولتی وعمومی در جریان بوده است، گویی تاراج اموال عمومی (مثل ذخایر شرکتهای بیمه) مساوی است با احقاق حق. در زبان عامه به این میگویند «کندن یک مو از خرس هم غنیمت است». در کشوری که حدود هشتاد درصد منابع در دست حکامی است که هر روز در کار کشف و اجرای روشهای تازه (سند سازی، تبانی، واگذاری بدون مزایده، خرید خدمات و کالا بدون مناقصه، فروش اموال دولتی به خودیها، و اختصاص وامهای بانکی کم بهره یا عادی به افراد نزدیک به کاست قدرت) برای تاراج این منابع هستند، این که مردم کوچه و بازار نیز در این گونه کارها تا جایی که دستشان میرسد وارد شوند چندان غیرعادی نیست. همچنین بیکاری بالای پنجاه درصدی میان فارغ التحصیلان دانشگاهی افرادی را که دارای ظرفیت فکری و فیزیکی لازم برای تقلب هستند بدین جهت سوق میدهد.
جمهوری اسلامی از ابتدا همانند یک حکومت متقلب رفتار کرده است. وعدههای توخالی، مدعاهای قربانی بودن مقامات در عین اختصاص منابع کشور به خود، انداختن کاستیها بر گردن امپریالیسم، و ظرفیت انقلابیون برای ادارهی جامعه همه جعلی و ساختگی بودند. این ساختگی بودن در طی چهل سال بهرغم پنهانکاری و سرکوب آزادیهای اساسی به تدریج برای مردم ایران روشن شده است. طبعا کسانی که بخواهند با این روند مقابله کنند جزء «بازندگان» خواهند بود.
مسابقه حکومت و جامعه
نکته بسیار جالب توجه در این فرایند رشد امور ساختگی و جعلی، مسابقهی جامعه و حکومت است. هم حکومت دینی که در دنیای امروز با هزار زور بر سر جامعهای امروز تحمیل شده و هم جامعه که در حال گذار است و زیر بار تهدیدها و فشارهای هر روزهی حکومت دینی قرار دارد، نتوانستهاند پس از انفجار سیاسی سال ۵۷ به تعادل و عادی سازی برسند. تلاشهایی از سوی نخبگان فرهنگی و نهادهای مدنی برای عادی سازی جامعه (در فرایند عرفی شدن) و عادی سازی روابط با خارج (تنش زدایی) انجام شد تا جامعه بتواند خود را بازسازی کند اما این تلاشها همه به شکست انجامیدهاند. رشد انواع امور ساختگی نشان دهندهی ناهنجاری اجتماعی و سیاسی و پایین آمدن سرمایهی اجتماعی است که فعلا نقطهی فرودی در منحنی آنها به چشم نمیآید.
حاکمان برای سازگار کردن خود با اقتضائات حکومت در چارچوب یک دولت مدرن (که نهادهایش در دوران رضا شاه ساخته شدند) به کارهای ساختگی مشغول بودهاند: از کسب مدارک قلابی و تحصیل ساختگی (گذراندن واحد بدون رفتن به سر کلاس و خرید رساله)، تا شکل دادن به نهادهایی که ارتباط وثیقی با جامعه و نیازهای آن ندارند (از شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام تا سپاه قدس و سازمانهای عریض و طویل تبلیغات دینی) و توزیع نمایشی منابع (مثل توزیع سیب زمینی و آغاز پرداخت یارانهها در دوران احمدی نژاد و بستههای حمایتی در دوران روحانی). جامعه نیز راههای انطباق خود با این فضای ساختگی را جستجو میکرده است: از تجملگرایی و مدرک گرایی تا درونی کردن دوگانگیها و پرستش پول به عنوان خدای همگان.