برای کسانی که به نظریه توطئه اعتقاد دارند و آمریکا (و نه حتی دولت وقت آمریکا) را برای همه شُرور عالم سرزنش میکنند، باید در ابتدای این مطلب روشن سازم که طالبان، داعش، و جمهوری اسلامی ایران، ساخته دست هیچ دولتی در آمریکا نبودهاند و مدعیان این امر هیچ دلیلی برای ادعای خود عرضه نکردهاند. این سربازان آمریکایی نبودند که پادگانهای تهران را در ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، شهرها و استانهای افغانستان را در مرداد ۱۴۰۰، و شهرهای سوریه و غرب عراق را در ژوئن ۲۰۱۴ اشغال کردند تا سه ملت عراق و افغانستان و ایران را به بند کشند.
همچنین، آمریکاییها نبودند که ۱۷۰۰ دانشجوی نظامی عراقی را در پایگاه اسپایکر، افسران رژیم پهلوی را در مدرسه علوی در بهمن ۱۳۵۷، و ۲۲ کماندوی افغانی را در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۱، پس از تسلیم در شهر دولتآباد در استان فاریاب، اعدام کردند تا قدرت خود را تثبیت کنند. مسلمانان نمیتوانند همدینان خود را برای جنایات و کشتارهای این سه رژیم، در حین تشکیل و پس از آن، تبرئه کنند و گناه را بر گردن غرب و بالاخص آمریکا بیندازند.
اما ایالات متحده با تصمیمات یا سیاستهای نادرست، در بسترسازی برای شکلگیری یا تحکیم قدرت آنها در حوزه روابط بینالملل، از جمله به دلایلی که میآید، نقش داشته است:
خروج نیروهای ایالات متحده از عراق در سال ۲۰۱۱ از سوی دولت اوباما در حالی که جنگ داخلی و مهاجرت اسلامگرایان اروپا به سوریه آغاز شده بود، خروج کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان در ژوئیه ۲۰۲۱ و توصیه به شاه برای خروج از کشور و اخطار به فرماندهان ارتش شاهنشاهی در باب پرهیز از کودتا در ماههای دی و بهمن ۱۳۵۷ در ایران.
ایالات متحده اولین کشوری بود که حکومت جمهوری اسلامی را در ایران به رسمیت شناخت. دولتهای وقت ایالات متحده، با گفتوگو با رهبران طالبان در قطر، نقش کلیدی در انتقال آرامتر قدرت به طالبان، و نیز نقش مشابهی در انتقال قدرت به خمینی و همراهان وی در نوفل لوشاتو در سال ۱۹۷۹، ایفا کردهاند. دیگر دولتهای غربی نیز در این زمینه بینقش نبودهاند. خمینی و جنبش پشت سر وی را دولت فرانسه ایجاد نکرد، بلکه به وی هواپیمای اختصاصی ایرفرانس برای پرواز پیروزی اختصاص داد تا خمینی، هدیه مهد دمکراسی و آزادی به «ایران متوهم» تصور شود و جمعیت سرگردان میان مدینه فاضله اسلامی و جمهوری فرانسه، هر دو را در سوغات پاریس جستوجو کنند. یک دولت دمکراتیک، بسترها را برای تشکیل دولتهای تروریستی و سرکوبگر آماده نمیکند.
میان «علل قریب و بعید»، و «فراهم کردن حداقل یک یا چند زمینه» برای وقوع یک پدیده در عالم خارج، باید تفکیک قایل شد. «علل بعید» شکلگیری جنبشها و دولتهای اسلامی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، عبارت بودهاند از:
۱- باور فعالان سیاسی، روشنفکران و روحانیت به اسلام سیاسی،
۲- حلال همه مشکلات تلقی شدن اجرای شریعت،
۳- جاهطلبی برای احیای خلافت اسلامی در عصر حاضر،
۴- بیسوادی و بیاطلاعی عموم مسلمانان نسبت به دین و روحانیت و تاریخ دین خود و دنیای مدرن
«علل قریب» آن نیز عبارت بودهاند از:
۱- شکلگیری نیروهای منطقهای و محلی اسلامگرا که با سوار شدن بر موج اسلامگرایی (دیانت ما عین سیاست ماست) در کنار سازماندهی،
۲- فساد و ناکارآمدی دولتهای سکولار،
۳- تلاش موفق در متصل شدن به منابع مالی (از پول شویی و مواد مخدر تا منابع نفتی)
۴- ناکارآمدی دستگاههای امنیتی و انتظامی دولتهای عرفی در خاورمیانه، که موجب شد نیروهای اسلامگرا (یک اقلیت منسجم در برابر دولت ناکارامد و اکثریت به هم ریخته و پراکنده) بتوانند نیروی کافی برای کسب قدرت به زور اسلحه، فراهم آورند.
نقش سیاست خارجی دمکراتها
ایالات متحده و دولتهای اروپایی در این میان در مورد جمهوری اسلامی ایران و طالبان، نقش تمامکننده را ایفا کردهاند. همان طور که اعتبار گذاشتن آخرین آجرهای جمهوری اسلامی در ایران را باید به دولت کارتر داد، اعتبار سفر ملابرادر از قطر به ارگ ریاست جمهوری در کابل و رسمیت یافتن «امارت اسلامی افغانستان» (حتی بدون نیرویی مقابل در شمال) به دولت بایدن تعلق دارد. تاسیس داعش نیز زیر چشمان اوباما صورت گرفت، در حالی که وی در کاخ سفید به پذیرایی از جی زی و بیانسه میپرداخت. اما هیچ دولتی داعش را به رسمیت نشناخت و امروز داعشی جود ندارد. دولت بایدن در برابر طالبان حتی فراتر از دولت کارتر رفت و میلیاردها دلار سلاح هدیه داد و منابع مالی موجود در بانکهای افغانستان را (تامین شده از سوی ایالات متحده) برای یادگاری و حداکثر استفاده، در اختیار طالبان گذاشت و به تخلیه نیروها پرداخت، بدون آن که همپیمانان را خارج کرده باشد. طالبان با استفاده از همین منابع، به سرکوب بیشتر مردم افغانستان خواهد پرداخت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
هنوز مردم آمریکا و افغانستان سخنان بایدن در هشتم ژوییه ۲۰۲۱را فراموش نکردهاند: «ما با همپیمانان خود در ناتو ۳۰۰ هزار نیروی امنیت ملی افغانستان تربیت و تجهیز کردهایم. ... به این رقم صدها هزار نیرویی را که در دو دهه گذشته تربیت شدهاند، اضافه کنید. ما برای همکاران افغان خود همه ابزارهای هر ارتش مدرنی را فراهم کردهایم... ارتش افغانستان مثل ارتشهای دیگر در دنیا تجهیز شده است در برابر طالبان با ۷۵ هزار نیرو.» بدین ترتیب، یک ماه قبل از سقوط کابل، او با خوشخیالی اشغال کشور به دست طالبان را نامحتمل دانسته بود، در حالی که طالبان در عرض یک هفته ارگ ریاست جمهوری در کابل را نیز فتح کرد. حداقل باید این اعتبار را به دولت کارتر داد که بعد از تاسیس جمهوری اسلامی ایران، از فروش سلاح بیشتر و قطعات سلاحها به آن نظام یاغی و تروریست خودداری کرد.
دولت اوباما رسما اعلام میکرد که در برابر ظهور داعش سیاستی ندارد و به «دولت اسلامی عراق و شام» فرصت کافی داد تا حیطه خود را به اندازه نیمی از سوریه و عراق بسط دهد. اگر داعش شهروندان غربی را در برابر دوربین گردن نمیزد، اما هزاران ایزدی و شیعه و کرد را قتل عام میکرد و دخترانشان را به اسیری میگرفت، اقدامی علیه آنها (با تاخیر سه ساله: ائتلاف ضد داعش در سال ۲۰۱۴ شکل گرفت) نیز از سوی دولت اوباما صورت نمیگرفت. دمکراتها سیاست تمرکز بر آمریکا و بیتوجهی به دنیا را به ترامپ نسبت میدادند و او را صرفا برای اعلام خروج بخشی از نیروها از سوریه مورد حمله قرار دادند، اما اوباما در سال ۲۰۱۱، و اکنون بایدن، مجریان سیاست ترامپ در حدی گستردهتر هستند.
سه نظریه برای توجیه این «تمامکنندگی»
هم دولتهای دمکرات و هم جمهوریخواه در آمریکا، برای مداخله نظامی در عراق و افغانستان، بیتوجهی به جنبشها و دولتهای اسلامگرا در منطقه خاورمیانه و اروپا که ضد آمریکایی هستند، یا تلاش برای خشنودسازی دولتهای اسلامگرا (جمهوری اسلامی ایران)، نظریههایی را برای توجیه رفتار خود مطرح میکردهاند. در این نوشته به سه توجیه اصلی از سوی آنان، اشاره میکنم.
جنگ سرد و ترجیح اسلام سیاسی بر کمونیسم
این موضوع از دهه ۹۰ میلادی به بعد منتفی بوده است. اما در مورد انقلاب ایران و مجاهدین افغان، میتوان گفت که مقامات آمریکایی، «اسلام انقلابی» را ابزاری برای مقابله با کمونیسم میدانستند و متوجه نبودند که این سمّ به اندازه کمونیسم برای غرب و تمدن غربی خطرناک است. از همین رو، ایالات متحده و همپیمانانش در منطقه نقشی تسهیلکننده برای قدرت گرفتن مجاهدین افغان و تثبیت قدرت انقلابیون مسلمان ایرانی ایفا میکردند. در هیچ متن یا مذاکرهای دیده نشده است که مقامات آمریکایی به مقامات نظامی و امنیتی رژیم پهلوی در مورد رشد اسلامگرایی در ایران هشدار داده باشند. اعضای شورای انقلاب اسلامی، در رژیم پهلوی برای حکومت کتاب درسی دینی مینوشتند.
ثبات سیاسی
با توجه به اولویت آزادی تجارت بینالمللی و کاهش مناطق پرتنش (ثبات سیاسی) برای دولتهای غربی، آنها حکومتهای مستقر را، هرچند اسلامگرا و تمامیتخواه و قصاب، بر بیدولتی و آنارشیسم ترجیح میدهند؛ بدون توجه به این که این دولتها در درازمدت به دنبال گسترش حیطه نفوذ خود و سلاحهای کشتار جمعی میروند و عامل بیثباتی میشوند. دولتهای غربی ترجیح میدهند در هر منطقه کسی با آنها طرف حساب باشد، تا آن که مثل سومالی یا یمن، با دهها نیروی محلی طرف مذاکره و معامله قرار گیرند. اگر طالبان یا جمهوری اسلامی ایران بتوانند امنیت (هر چند قبرستانی) ایجاد کنند، حتی اگر در درازمدت مخاطره امنیتی برای غرب باشند، ترجیح داده میشوند. طالبان عوض نشده است و عوض نخواهد شد، همچنان که اسلامگرایان شیعه حاکم بر ایران عوض نشدهاند. آنها هرگاه فرصتی بیابند، تلاش خواهند کرد به تمدن و کشورهای غربی آسیب برسانند.
نسبیتگرایی پست مدرن
بخشهای بزرگی از نسل تازه و سطحینگر چپ در آمریکا، اصولا وقعی به جهانی بودن اصول حقوق بشر و اصول و مبانی حاکمیت قانون در کشورهای غربی نمیگذارد و آنچه تصور کند میتواند «سنت و روال حاکم» بر یک کشور باشد (مثل حجاب اجباری یا برگزاری مراسم محرم، که تصور میکنند سنت مردم ایران است)، به رسمیت میشناسد. برای این نسل، ختنه کردن زنان یا ازدواج اجباری دختران ۹ تا ۱۶ ساله، اگر روال و سنت یک جامعه تصور شوند، نباید مسئلهای باشد، چون با کجفهمی از نسبیتگرایی اخلاقی، به درست و نادرست باور ندارند. آنها معتقدند که مداخله و تلاش برای تحمیل ارزشهای غربی مدرن بر ملتهای دیگر، استعماری و نژادپرستانه است.
در دو نظریه اول و دوم، دمکراتها و جمهوریخواهان اشتراک نظر داشتهاند؛ در عین آن که در هر دو حزب، افرادی مخالف با مداخله در دیگر کشورها وجود داشتهاند. اما دمکراتها در عمل مجریان بهتر و باورمندتری برای زمینهسازی تحکیم قدرت دولتهای اسلامگرا بودهاند. دولت بوش پسر، بهرغم شدت درگیریها در عراق در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸، نیروهای آمریکایی را از عراق بیرون نکشید، بلکه ۲۰ هزار نیروی بیشتر در سال ۲۰۰۷ به بغداد اعزام کرد. ترامپ نیز بهرغم ترجیحش به رفتن به ساحل و بیخیالی نسبت به بحرانهای بینالمللی، همه نیروهای آمریکایی را از افغانستان و عراق و سوریه خارج نکرد. البته دمکراتها در نظریه سوم خبرهترند و در عین حال، نظریه جهانگرایی، سیاست درهای باز در مهاجرت، هویتگرایی، و خشنودسازی اسلامگرایان را به رفع دغدغههای امنیتی بینالمللی ترجیح میدهند.