فیلم «کودا» (CODA) درام خوشروایت و سرحالی است که توانست جوایزی همچون بهترین فیلم آمریکایی و بهترین گروه بازیگری به انتخاب هیئت داوران جشنواره ساندنس ۲۰۲۱ را به دست آورد. فیلم بسیار ساده و روان است و تمهیدات بصری سینماییاش چندان به چشم نمیآید. با وجود این، به علت قوت و استحکام فیلمنامه و البته بازی خوب و درخشان بازیگران، به ویژه شخصیتهای ناشنوایش، مورد توجه منتقدان و تماشاگران قرار گرفته است. اگرچه این فیلم بازسازی موفقی از یک فیلم فرانسوی به نام La Famille Bélier محصول سال ۲۰۱۴ است، از نظر مضمون و محتوا با ارزشهای آمریکایی مثل «دنبال کردن رویاها» و «استحکام خانواده» قرابت دارد. البته ساختار فیلمنامه و ریتم یکدست و پرسرعت فیلم، آن را در زمره فیلمهای تجاری آمریکایی قرار داده است. با وجود این، کودا با درایت توانسته است خود را از کلیشههای فیلم تجاری نجات دهد و علاوه بر خیل تماشاگران، توجه و تحسین منتقدان را نیز به دست آورد.
کلمه کودا در زبان انگلیسی کوتهنوشت عبارت (Children of Deaf Adults) است و به کودکان متولد شده از والدین ناشنوا اشاره دارد؛ کودکان شنوایی که از والدین ناشنوا به دنیا میآیند و در موقعیت متفاوتی رشد مییابند. چگونگی ارتباط آنها با والدینشان، نحوه بهکارگیری زبان و بیان کلمات، همگی آنها را در شرایطی متفاوت با کودکان دیگر قرار میدهد. از سوی دیگر، این کودکان اغلب به عنوان میانجی بین خانواده خود و اجتماع بیرون عمل میکنند و به همین دلیل با چالشهای متعددی روبهرو میشوند. نگاه فیلم کودا به این چالشها در عین تاثیرگذاری، لحظات شیرین و بامزهای را خلق کرده است که مانع هرگونه نگاه ترحمآمیز و عجیب و غریب به این خانواده میشود.
فیلم کودا در رده فیلمهای نوجوانمحور قرار میگیرد. این فیلم بر شخصیت دختری نوجوان به نام روبی تمرکز دارد که نقش آن را «امیلیا جونز» با درخششی چشمگیر ایفا میکند. او تنها عضو از یک خانواده ناشنواست که قادر به شنیدن است. روبی همراه با خانواده خود، شامل پدرش فرانک (با بازی تروی کوتسور)، برادرش لئو (دانیل دورانت)، و مادرش جکی (مارلی متلین)، در ایالت ماساچوست آمریکا زندگی میکند. شغل خانوادگی و اجدادی آنها ماهیگیری است. اگرچه خانواده روبی خانوادهای متحد و حامی است، با این حال برای تداوم کار خود به برقراری ارتباط با جامعه شنوایان نیاز دارد. از این رو، روبی نقش زبان گویای این خانواده را، بهخصوص در زمینه شغلی، بر عهده گرفته است.
به سیاق بسیاری از نوجوانان دیگر، روبی نیز با چالشهای متعددی روبهرو است. اما زمانی که معلوم میشود او به خوانندگی علاقهمند است، چالشها عمیقتر میشود. روبی در یک تصمیمگیری ناگهانی وارد کلاس آواز مدرسهاش میشود. پس از آن، معلم موسیقی صدای او را کشف میکند و تصمیم میگیرد به این دانشآموز کمک کند تا وارد دانشگاه موسیقی شود. در اینجا کشمکش روبی بین دنبال کردن رویاهایش و همبستگی خانوادگیاش آغاز میشود؛ خانوادهای که به دختر شنوای خود نیاز حیاتی دارد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
همان طور که گفته شد، فیلم کودا بازسازی موفقی از یک فیلم فرانسوی است که بهخوبی در دل فرهنگ آمریکایی نشسته و پرداخته شده است. خانم شان هدر، کارگردان و نویسنده این اثر، پیش از این با نوشتن چند قسمت از سریال موفق Orange Is the New Black و ساخت نخستین فیلم بلندش Tallulah نشان داد که به چفت و بست فیلمنامه واقف است و سلیقه مخاطب را خوب میشناسد.
یکی از ضعفهایی که برخی از منتقدان به این فیلم وارد کردهاند، گستردگی مضمونهای آن است، به طوری که فرصتی برای پرداخت بیشتر شخصیتها و نمایش حالتهای درونی آنها باقی نگذاشته است. با این حال، فیلم در ایجاد درکی همدلانه و انسانی موفق بوده است.
اکثر قریب به اتفاق فیلمهای نوجوانمحور به مضمون بلوغ میپردازند: نوجوانی که قرار است از دوران کودکی وارد دنیای بزرگسالی شود و در این گذار تجربههای ارزشمند و تازهای را پشت سر میگذراند تا آمادگی لازم را برای آینده پیدا کند. روبی دختری است که همواره به خانوادهاش یاری رسانده است. با وجود این، همواره در جستجوی استقلال خود بوده و از آنها خواسته است که بدون کمک او با جامعه روبهرو شوند، هرچند که او هر بار با رها کردن خانوادهاش دچار احساس گناه میشود.
بنابراین، شخصیت اصلی فیلم در این جدال میخواهد هویت خود را تعریف کند. در این جدال، او بین دو ارزش آمریکایی در نوسان است: دنبال کردن رویاهای فردی و همبستگی خانوادگی. شاید موقع تماشای فیلم، آثار زیادی را به خاطر بیاورید که در آن نوجوانان مجبور میشوند بین خانواده و رویاهایشان یکی را انتخاب کنند. با این حال، جواب همواره روشن است: «رویاهایت را از دست نده. رویاها اولویت دارند.» این یک فکر کاملا آمریکایی است. برای همین است که نسخه آمریکایی این فیلم میتواند بهتر از اصل فرانسویاش از کار در بیاید. در سطحی عمیقتر، مضمون دیگری نیز به فیلم اضافه میشود که فیلم را تا حد زیادی غنی میکند: ناشنوا بودن.
شنیدن فراتر از گوشها
فیلم کودا به نحوی با مسئله ناشنوایی برخورد میکند که گویی امری طبیعی است و ناشنوایان نیز مانند سایر اعضای جامعه قادرند زندگی کنند و چه بسا از سایرینی که میشنوند، بهتر صدای یکدیگر را میشنوند. با این حال، این خانواده شاد و سرحال طوری به اعضایش خو کرده و از ارتباط اجتماعی دور مانده است که دیگر بدون وجود روبی اعتماد به نفس کافی برای گفتوگو و احقاق حقش را ندارد. اما سرانجام اعتماد به نفس و شجاعت دختر شنوای آنها این انگیزه را در آنها پدید میآورد که قادر شوند روی پای خود بایستند و چه بسا کارهای بزرگی بکنند.
هدر میخواهد بدون احساس ترحم به این خانواده نگاه کنیم، همانطور که به یک خانواده از لحاظ جسمی سالم نگاه میکنیم، و بتوانیم از چشمانداز آنها به دنیا بنگریم. هدر این تلاش را در صحنه آوازخوانی روبی در مدرسه بهخوبی نشان میدهد. در لحظهای از فیلم، صدای محیط به طور کامل قطع میشود و مخاطب سعی میکند با این سکوت جاری در فیلم لحظاتی آرام گیرد و بتواند دنیای ناشنوایان را دریابد. در واقع فیلم خواستار تعامل حقیقی بین ناشنوایان و جامعه است، و در این راه هر دو گروه مسئولاند تا تعامل با یکدیگر را یاد بگیرند.
تاکید هدر شاید بر اهمیت «مسئولیت» جامعه باشد. در این فیلم، روبی یکتنه در چنین خانوادهای مسئولیت را قبول کرده است. همچنان که پدرش فرانک میگوید، روبی هرگز کودک نبوده است. او کسی بود که نبود حمایت اجتماعی را قبول کرد و خودش بخش بزرگی از مسئولیت خانواده را برعهده گرفت. کسی که به نوبه خود رویاهای بزرگی داشت و بدیهی بود که باید برای دستیابی به آن تلاش میکرد. ما در انتهای فیلم، همانطور که آرزو داریم، شاهد پایانبندی سرخوش و دلگرمکنندهای هستیم. این خانواده یاد میگیرد که به جامعه بازگردد و امکان گفتوگوی بیشتر را فراهم کند.
در واقع، شان هدر میخواهد بگوید که افراد جامعه در برابر یکدیگر مسئولاند و نباید تمام مسئولیت را برعهده خانواده گذاشت. جامعه وظیفه دارد یاد بگیرد به وجود چنین گروههایی عادت کند و نحوه ارتباط متقابل با آنها را بیاموزد. این امر بهجز از راه درک متقابل امکانپذیر نیست، و کودا توانسته است تا حد زیادی چنین همدلی و همراهی را بدون ایجاد حس ترحم در مخاطب ایجاد کند.