در فصل سینمایی که گذشت، اکران هفتمین فیلم ساموئل بِنشِتریت را شاهد بودیم؛ کارگردانی فرانسوی که تباری رومانیایی و یهودی (هم اشکنازی و هم سفاردی) دارد و او را با فیلمهای «سگ» (۲۰۱۷) و «آسفالت» (۲۰۱۵) میشناسیم. بنشتریت در «ترانههای عاشقانه برای مردان سرسخت» زیبایی را در جاهایی نشانمان میدهد که شاید کمتر از همه انتظارش را داریم. در ماه سپتامبر و در حاشیه جشنواره بینالمللی فیلم بروکسل، با بنشریت و یکی از بازیگران فیلمش، بولی لانرزِ بلژیکی، همسخن شدم.
آخرین فیلم بنشتریت در هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم کن در بخش «پریمیرز» نمایش داده شد و در جشنواره فیلم بروکسل نیز دوباره به نمایش درآمد. این فیلم محصول مشترک فرانسه و بلژیک است و داستان آن یادآور قدرت هنر در نمایاندن زیبایی در گوشهگوشه زندگی است؛ حتی گوشههایی که به «زشتی» میشناسیم.
از کارهای غریب بنشتریت این است که ستارههای خود را روی ترازو برده و وزن کرده است تا اعلام کند که در مجموع ۷۴۰ کیلو از چهرههای بنام سینمای فرانسه و بلژیک در فیلمش حضور دارند. داستان فیلم در بندر دانکرک واقع در شمال فرانسه میگذرد؛ جایی که این روزها برای بسیاری ایرانیان و سایر اهالی خاورمیانه به نام شهری در مسیر سفر تلخ پناهجویان شناخته شده است.
شخصیت اول فیلم جف نام دارد؛ نوعی رئیس مافیایی که به همراه گروهی از نوچههای خود تصویر میشود. نقش او را فرانسوا دامین، بازیگر ۴۸ ساله بلژیکی، بازی میکند. جف عاشق دختر جوانی شده که در سوپرمارکتی فروشندگی میکند. او تصمیم میگیرد از طریق نپتون (با بازی رمزی بیدیا، ستاره فرانسوی الجزایریتبار) اشعاری را برای دختر جوان به سوپرمارکت محل کارش بفرستد. همسر جف (با بازی والریا برونی تدسکیِ ایتالیایی-فرانسوی) بیشتر روز پای تلویزیون است و با دخترش سریالهای واقعنما میبیند. جف به دخترش علاقه زیادی دارد و دو نفر از آدمهایش را مامور میکند مهمانی تولد باشکوهی برای او برگزار کنند؛ حتی به قیمت رشوه دادن به همکلاسیها. این دو نفر یکی «ژِزو» (به معنای عیسی) است که نقشش را جویی استار، خواننده مشهور رپ از حومههای پاریس بازی میکند و دیگری «پوسان» است با بازی لانرز.
البته فهرست بازیگران فرانسوی شناختهشده این فیلم اینجا تمام نمیشود. مدتی بعد با جکی (با بازی گوستاو کرورن) آشنا میشویم که سر راه دیدار با حسابدار جف به همسر این حسابدار، سوزان (با بازی ونسا پارادیس) برمیخورد؛ آرایشگری که لکنت زبان دارد اما میخواهد هر طور شده در نمایشی روی صحنه نقش سیمون دوبوآر را بازی کند.
گتوهای دانکرک، شاعرانهتر از ونیز؟
شخصیتهای فیلم هر یک همزمان مشغول چند پروژهاند و بیآنکه انتظار داشته باشند، به عشق میرسند. البته که چنین چیزی بعید به نظر میرسد؛ بهخصوص که محیط و شرایط انگار آماده عشق نیست. اما عشق را واقعا کجا میشود پیدا کرد؟ این یکی از سوالهایی است که فیلم مدام مطرح میکند. همین است که بندر دانکرک بر خلاف آنچه انتظارش را داریم به شهری رمانتیک بدل میشود که آسمان و نور و زیباییاش صحنه ماجراجوییهای عاشقانه شخصیتهای «ترانههای عاشقانه برای مردان سرسخت» است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
ساموئل بنشتریت به ایندیپندنت فارسی میگوید: «من عاشقی را دوست دارم. اصلا ترجیحم این است که خودم عاشقی کنم تا طرف مقابل. ما میخواستیم فیلمی بسازیم که از عدالت فراتر میرود و در قلب آدمها گسستی ایجاد میکند. عشق زندگی معمولی آدمها را ناگهان عوض میکند. چون حالا باید به فکر کسی دیگر باشند. همین است که مجبورند با حساسیتهای خود روبهرو شوند.»
این کارگردان در استفاده از صحنههای طولانی و کمدیهای موقعیتی استاد است و برای همین توانسته است برایمان صحنههایی دیدنی ردیف کند؛ بنشتریت از زشتی، زیبایی میسازد.
او میگوید: «به نظر من دانکرک و ساختمانهای مسکونی آن از ونیز شاعرانهترند. این ساختمانهای گتو بیشترین شاعرانگی جهان را دارند. من در یکی از همین ساختمانها بزرگ شدم و شاعرانگی آن از نورش، از مردمش و از طنزشان میآمد. در جاهای وحشتناکی مثل اردوگاههای مهاجران یا در میان سوانح طبیعی میتوان کلی شعر و طنز پیدا کرد.»
عشق شمال، شور موسیقی
بنشتریت با فیلم آخر خود میخواهد به ما بگوید که هنر برای همه است چرا که «همه داستان میگویند و ترانههایشان را با سوت مینوازند.»
او میگوید: «پدرم در یک کارخانه قفلسازی کارگر بود. آدم سرسختی بود؛ دوستانش هم همینطور. تمام تعطیلات و آخرهفتهها را با هم بودیم و من خیلی دوست داشتیم نرمی آنها را وقتی کنار همسر و بچههایشان بودند ببینم. شمال فرانسه مکانی متواضع است. من همیشه همینجا کار کردهام و به نظرم وقتی در چنین جایی هستی، چارهای جز مشارکت نیست. هیچکس مثل همین آدمهای شمالی بر قلب من تاثیر نمیگذارد. خیلی تحت تاثیرشانم.»
فیلم جدید بنشتریت شاید بیشتر راجع به عشق و هنر باشد تا موسیقی اما کارگردان اعتراف میکند که با دیدگاهی موسیقیایی فیلم میسازد؛ با گرد آمدن کنار دوستان در جایی مشخص و بعد تماشای اینکه اوضاع چطور پیش میرود و نتیجه چه میشود. او هرگز نمیخواهد فیلمی بسازد که جهان را عوض کند. با این همه اما به اعتقادات خود متعهد است و بر آنها پافشاری میکند.
بازیگران متعهد
بولی لانرزِ بلژیکی هم با فیلم به جشنواره بروکسل آمده بود؛ شهری که با محل تولدش در استان فرانسویزبان لیژِ بلژیک فاصله چندانی ندارد. این بازیگر ۵۶ ساله که او را با «اولترانووا» و «اِلدورادو» میشناسیم، با ایندیپندنت فارسی درباره علاقهاش به بنشتریت و سابقه طولانی دوستیشان سخن میگوید. هم سینمای این دو به هم نزدیک است و همآرمانهایشان. لانرز به کنشگری معروف است و میگوید بزرگترین مشکل نوع بشر خود انسانهایند.
این بازیگر میگوید: «به جایی رسیدهایم که جامعه مصرفگرا و سرمایهدارانه اینقدر آدم دارد که ضرورتا در پایان کاریم. آنچه مرا دیوانه میکند، این است که خودمان این را میدانیم اما قادر نیستیم پایان سرمایهداری را تصور کنیم؛ با اینکه این نظام فقط ۳۰۰ سال عمر دارد اما انگار برای تصور پایان کل جهان مشکلی نداریم!»
او میافزاید: «راههای دیگری برای تصور اقتصاد وجود دارد. سرمایهداری فقط یک راه خرج کردن نیست. فلسفه نیست. بعد از ویروس کرونا اولین چیزی که شنیدیم این بود که ای وای سفر بعضیها لغو شد و مردم در فرودگاهها گیر کردند. اما چند درصد مردم جهان اصلا به آب دسترسی ندارند؟»
بنشتریت و لانرز یادآور سینماییاند که توانسته است هم انسانی بماند و هم متعهد.