آیا هرآنچه میدانیم و تجربه میکنیم، حتی خود واقعیت، گونهای شبیهسازی است که موجودی نامرئی و شناختهنشدنی به وجود آورده است؟ این اندیشه که به «فرضیه شبیهسازی» معروف است، اولین بار با اکران فیلمهای سری «ماتریکس» محبوبیت یافت، ولی خالق آن نیک باستروم، استاد دانشگاه آکسفورد بود.
این فرضیه هنوز در جهان فیزیک و فلسفه مورد بحث است، اما آیا استدلال قانعکنندهای ارائه میدهد، یا تنها خوراک ذهنی خوبی برای اندیشهورزی است؟
نشریه «لایوساینس» در بررسی این موضوع مینویسد: «فرض کنیم کامپیوترهای ما هرچه قویتر، کارآمدتر، و تواناتر شوند. فرض کنیم در نقطهای از آینده بسیار بسیار دور، کامپیوتری به اندازه کره زمین بسازیم، کامپیوتری چنان قدرتمند که بتواند کل هستی را شبیهسازی کند، و سراپای فیزیک و شیمی و زیستشناسی را که در جهان طبیعی تجربه میکنیم، از نو خلق کند.»
به گفته نویسنده این مقاله، اگر در ضمن فرض کنیم که ماهیت خودآگاهی، صرفنظر از آن که درمغز ما جای دارد یا در یک مغز دیجیتال، یکسان است، درآن صورت موجودات شبیهسازی شده درون کامپیوتر که خودآگاهی به دست میآورند، دنیایی را تجربه خواهند کرد که از دنیای خود ما تشخیصناپذیر است. درست مثل فیلم «ماتریکس».
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
وقتی آیندگان چنین کامپیوتری بسازند، خواهناخواه موجودات شبیهسازی شده بیشماری به وجود خواهند آورد. برای تصور این حالت، کافی است بهخاطر آوریم که از زمانی که فناوری بازی ویدیویی برای اولین بار به بازار آمد، چند شخصیت در این بازیها پدید آمدهاند و ناپدید شدهاند.
در این صورت، به نظر نویسنده مقاله، خیلی زود شمار مغزهای خودآگاه شبیهسازی شده که در کامپیوتر آیندگان ما زندگی میکنند، از شمار مغزهای اندامواری که بیرون از کامپیوتر و در دنیای واقعی هستند، پیشی خواهد گرفت. اما خودآگاهیهای شبیهسازی شده هیچ راهی نخواهند داشت که بفهمند شبیهسازی شدهاند یا «حقیقی» هستند.
هرچند فرضیه شبیهسازی، نوآوری به شمار میآید و در ضمن دستمایه خوبی برای کتابها و فیلمهای علمی-تخیلی است، هیچ راهی برای اثبات یا رد عینی آن وجود ندارد. بر این مبنا، بسیاری از فیزیکدانان میگویند که این فرضیه کمکی به درک بهتر ما از هستی نمیکند و مشکلی از سر راه برنمیدارد.