محمدرضا شریفی‌نیا، گامی «مینور» بر پایه نت «لا»‏

دُرمیشیان: به‌عنوان تهیه‌کننده «لامینور» اعلام می‌کنم آقای محمدرضا شریفی‌نیا هیچ سمت و مسئولیتی ‏در این فیلم ندارند. آیا ایشان مسئول ابلاغ سانسور و ضبط ویدیو و گرفتن دست‌خط از کارگردانان در ‏وزارت ارشاد شده‌اند؟

گفته می‌شود شریفی‌نیا به خانه مهرجویی رفته و با تهدید و تطمیع  مهرجویی را وادار کرده است با انتشار ویدیویی دیگر، حرف‌هایش را پس بگیردـ‌ اقتصاد نیوز

این روزها دوباره نام محمدرضا شریفی‌نیا برای رسوایی تازه‌ای بر سر زبان‌ها افتاده است. پس از آن که داریوش مهرجویی ویدیوی دوم صحبت‌های خود را منتشر کرد، نام محمدرضا شریفی‌نیا به‌عنوان کسی مطرح شد که به خانه مهرجویی رفته و با تهدید و تطمیع او، مهرجویی فیلم دوم را ضبط کرده است. و وقتی حبیب ایل‌بیگی، معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی از او تشکر کرد، مشخص شد این ماجرا حقیقت دارد.

محمدرضا شریفی‌نیا زندگی پرفراز‌و‌نشیبی داشته است. در خرداد ۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد و تمام کودکی و بخشی از جوانی‌اش در دوران پادشاهی سپری شد. در همان دوره، با آزیتا حاجیان که دو سال از او کوچک‌تر بود و در دانشگاه بازیگری می‌خواند آشنا شد و بعد هم ازدواج کردند و سال‌ها با هم زندگی مشترک داشتند. خود شریفی‌نیا در دانشگاه تربیت بدنی تحصیل می‌کرد و دانش‌آموخته همان‌جا است. اما هرگز در رشته خود فعالیت نکرد و شاید به‌واسطه حاجیان به تئاتر و نمایش روی آورد.

شریفی‌نیا در سال‌های آغاز جوانی در دوران پادشاهی، به دکتر شریعتی گرایش پیدا کرد و در حسینیه ارشاد فعالیت‌های هنری می‌کرد. احمدعلی راغب که خود از آهنگسازان انقلابی مذهبی بود و سرودهایی همچون «معلم شهید» (در رثای علی شریعتی) و «بابا خون داد» با همکاری او ساخته شده است و در روز ورود خمینی به ایران مسئول گروه سرود «خمینی ای امام» بود، می‌گوید که شریفی‌نیا نقش مهمی در اجرای آن سرود داشت.

راغب در گفت‌وگو با خبرگزاری دانشجو می‌گوید: «با وجود شیطنت‌های فراوانی که شریفی‌نیا داشت، ولی برای گروه سرود یک جور آچار فرانسه به حساب می‌آمد؛ هر مشکلی که داشتیم حل‌وفصل می‌کرد و تقریبا همه کاری بلد بود. اما به‌دلیل حساسیت اجرای گروه کر که بنا بود برای اولین بار سرودی را برای امام خمینی بخوانند، به بچه‌های بازیگوشی مثل شریفی‌نیا اجازه ندادیم در آن اجرای خاص حضور داشته باشند.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

به هر حال، در دوران آشفته پس از انقلاب که صادق قطب‌زاده رئیس صدا‌و‌سیما بود، شریفی‌نیا که به چاپ و نشر کتاب کودک روی آورده بود، برنامه تلویزیونی روشنفکرانه‌ای برای کودکان و نوجوانان تهیه و پخش می‌کرد که خودش مجری و گرداننده آن بود، جوانی لاغر و باریک‌اندام. این برنامه خیلی سریع محبوب شد، ولی همان‌طور که ناگهانی آمده بود، ناگهان هم رفت. تنها چیزی که از آن دوران فعالیت شریفی‌نیا مانده است کتاب‌های کودک او است، به‌ویژه کتاب «پسری به رنگ شب». البته عکاسی و صفحه‌آرایی هم کرد و ابتکارهای جدیدی نیز در چاپ کتاب کودکان به خرج داد.

شریفی‌نیا و همسرش، آزیتا حاجیان، خیلی زود دستگیر شدند و اگر شایعه به دنیا آمدن مهراوه دخترشان در زندان اوین درست باشد (چون او در ۲۹ فروردین ۱۳۶۰ به دنیا آمده است)، پس می‌توان گفت که دستگیری او به دستگیری‌های گسترده مجاهدین خلق و نیروهای چپ که از ۳۰ خرداد ۶۰ شروع شد ربطی نداشت. در مورد تاریخ دستگیری او اطلاع دقیقی در دست نیست، اما ظاهرا به‌دلیل هواداری از شریعتی، آن هم بخش تندرو هوادارانش، خودش و آزیتا حاجیان دستگیر می‌شوند.

آن‌گونه که ایرج مصداقی در وب‌سایت خود نوشته است:‌ «به‌سرعت در هیئت یک تواب دوآتشه به خدمت شکنجه‌گران و لاجوردی درآمد و علاوه بر خبرچینی و همکاری اطلاعاتی با زندانبانان، به‌خاطر اعتمادی که به او می‌رفت و تخصصی که داشت، در چاپخانه اوین مشغول به کار شد. وی در دوران زندان نیز در حالی که زندانیان بسیاری از ملاقات نیز محروم بودند، یک پایش در زندان بود و یک پایش در مرخصی.»

به هر حال، حاجیان زودتر و او کمی دیرتر در سال ۱۳۶۵ از زندان آزاد شدند. دختر دیگرشان ملیکا هم در ۲۱ آبان ۱۳۶۵ به دنیا می‌آید که این روایت آقای مصداقی را که ایشان به‌اصطلاح «رای باز» بودند و زیاد به مرخصی می‌رفتند، تایید می‌کند. تواب یک‌آتشه بودنش مسلم است، اما دوآتشه بودنش را نمی‌شود تایید کرد یا دست‌کم کسی در مورد آن ننوشته است. اینکه شریفی‌نیا در ادامه زندگی‌اش به گونه‌ای زندگی می‌کند که معلوم است از عقاید گذشته‌اش دست برداشته واضح و مبرهن است، اما اینکه در زندان جاسوسی می‌کرده است، باید از منابع مختلف تایید شود.

شریفی‌نیا خیلی زود در مشاغلی مانند عکاسی و دستیار کارگردانی مشغول به کار شد. در دهه ۱۳۷۰، نقش‌های کوچکی نیز در فیلم‌هایی مانند: «اوینار» (شهرام اسدی)، «هنرپیشه» (محسن مخملباف)، «آدم‌برفی» (داود میرباقری)، و «پری» (داریوش مهرجویی) بازی کرد. اما وقتی در مجموعه تلویزیونی امام علی (داوود میرباقری) در نقش ولید بن عُقبَه ظاهر شد، محبوبیت زیادی بین تماشاگران تلویزیون پیدا کرد و خیلی زود در فیلم‌های بیشتری درخشید. اما در کنار این درخشش، فساد اخلاقی و مالی او هم سر زبان‌ها افتاد. ظاهرا باندی درست کرده بودند که با اخاذی از کسانی که عاشق بازیگری بودند، به آن‌ها این‌جا و آن‌جا نقشی می‌دادند. کم‌کم حسن شهرت به قبح شهرت تبدیل شد.

هرچند بازی در فیلم‌هایی مانند اخراجی‌ها (مسعود ده‌نمکی) او را از چشم بسیاری انداخت، با این حال، سقوط او از لحظه‌ای شروع شد که در مراسم تحلیف ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد شرکت کرد. بسیاری در این مراسم شرکت نکردند و اتفاقی هم برایشان نیفتاد، اما شرکت او در آن روزهایی که میلیون‌ها نفر به خیابان آمده بودند و به نتایج انتخابات اعتراض داشتند، موجب شد ورق برگردد و فرشته دیو شود.

موضوع ویدیو دوم صحبت‌های داریوش مهرجویی را که دشمنانش را شاد و دوستانش را غمگین کرد، همه می‌دانیم. نقشی که شریفی‌نیا در گرفتن این فیلم بازی کرد، بعد از آن محرز شد که ایل‌بیگی از او تشکر کرد و نوشت: «در فرهنگ ما، میانجی‌گری، ریش‌سفیدی کردن، و خیرخواهی وجود دارد، و آقای شریفی‌نیا سال‌ها با آقای مهرجویی کار کرده و خیرخواه ایشان است و مهرجویی هم به او اعتماد دارد و در این مورد لطف کردند و کمک کردند تا آرامش و مراقبت از سلامت ایشان اتفاق بیفتد، و ما هم از ایشان و وکیل آقای مهرجویی و همچنین همسر آقای مهرجویی تشکر می‌کنیم.»

همین‌جا خوب است متذکر شوم که منظور از «همسر آقای مهرجویی» خانم فریار جواهریان نیست که در فرانسه درس خوانده و معمار است و مدیر هنری ده فیلم مهرجویی است، از فیلم «سفر به سرزمین آرتور رمبو» گرفته که مهرجویی در فرانسه ساخت تا «درخت گلابی». مهرجویی سال‌ها پیش از این خانم جدا شد و با شخص دیگری ازدواج کرد. تا وقتی در حلقه دوستان فهیمش کسانی مانند خانم جواهریان بودند، حتی برای گرفتن جایزه هم به جشنواره فیلم فجر نمی‌رفت. بعد دیگر رها شد و سر از صندوق انتخابات هم درآورد.

در پاسخ به ایل‌بیگی که تمام کاسه و ‌کوزه‌ها را بر سر رضا دُرمیشیان، تهیه‌‌کننده لا مینور، شکسته بود، درمیشیان پاسخ مفصلی نوشته است که نکات مهمی را روشن می‌کند. در این پاسخ مفصل، که در خبرگزاری‌های متعدد نقل شده است، او از ایل‌بیگی می‌پرسد: «...آقای ایل‌بیگی لطفا شفاف‌سازی نمایید سمت آقای محمدرضا شریفی‌نیای بازیگر در سازمان سینمایی چیست؟ بر اساس کدام قانون یک نسخه از پروانه نمایش فیلمی که این‌جانب تهیه کرده‌ام به ایشان تحویل داده شده؟ به‌عنوان تهیه‌کننده لا مینور اعلام می‌کنم آقای محمدرضا شریفی‌نیا هیچ سمت و مسئولیتی در این فیلم ندارند. آیا ایشان مسئول ابلاغ سانسور و ضبط ویدیو و گرفتن دست‌خط از کارگردانان در وزارت ارشاد شده‌اند؟»

دوباره رسیدیم به محمدرضا شریفی‌نیا! کاش کسی پیدا می‌شد به داریوش مهرجویی که فیلم «گاو»ش نخستین جوایز جهانی را برای سینمای ایران به ارمغان آورد بگوید: شما هرچه در توان داشتید به خرج دادید تا سینمای ایران را ارتقا دهید، اما توان مقابله با این مافیای دورو و دونگ را ندارید. دوربین را خاموش کنید و برای استراحت هم که شده، به فرانسه بروید تا یار و یاور دوران جوانی‌تان، غلامحسین ساعدی، این‌قدر غریب در گورستان پر لاشز نباشد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه