شیخ خلیفه بن زاید آل نهیان، حاکم ابوظبی و رئیس امارات متحده عربی، روز جمعه، در سن ۷۳ سالگی درگذشت تا این کشور نوپا به سمت انتخاب سومین رئیس در تاریخ ۵۱ ساله خود گام بردارد؛ رئیسی که به احتمال قریب به یقین، برادر ناتنی شیخ خلیفه، شیخ محمد بن زاید، ولیعهد سابق و حاکم کنونی ابوظبی، خواهد بود.
از هشت سال پیش که شیخ خلیفه سکته کرد و بیمار بود، عملا شیخ محمد سکان اداره این کشور را در دست داشت و اکنون نیز انتظار میرود که این حاکم ۶۱ ساله به سیاستهای پیشین ادامه دهد. این مقاله درباره برخی فرازهای زندگی شیخ خلیفه و سیاستهای ابوظبی و امارات در قبال ایران ظرف ۵۰ سال گذشته است.
شیخ زاید بن سلطان، اولین رئیس امارات، در سال ۲۰۰۴ درگذشت. من که آن روزهای نوجوانی در حال تحصیل در جنوب انگلستان بودم، خوب به یاد دارم که همکلاسیهای اماراتی چطور میگریستند؛ چرا که شیخ زاید را پدر ملت خود و بنیانگذار آن میدانستند؛ مردی که شیخنشینهای این گوشه جزیرهالعرب را متحد و به قدرتی در منطقه تبدیل کرد.
شیخ خلیفه که به جای او سرکار آمد نیز مردی متولد همان روزهای پیش از ثروت بود. او در سال ۱۹۴۸ در قریه تاریخی خاندان خود، العین، متولد شد. آل نهیان از اواسط قرن هجدهم بر ابوظبی فرمان رانده بودند و هنگام تولد شیخ خلیفه، عمویش، شیخ شخبوط حاکم و در راس کار بود.
جستوجو برای نفت تازه چند سال پیش از تولد شیخ خلیفه آغاز شده بود. شرکت «توسعه نفت ساحل متصالحه» (نام مرسوم برای هفت امیرنشینی که با بریتانیا توافق تحتالحمایگی داشتند) در سال ۱۹۳۶ به عنوان بخشی از «شرکت نفت عراق» ایجاد شد. در اوایل دهه ۱۹۶۰، این شرکت دست از شش امیرنشین دیگر برداشت و با تمرکز بر ابوظبی نام خود را به «شرکت نفت ابوظبی» تغییر داد.
در ۱۸ سالگی خلیفه بود که رویدادی تاریخی زندگی او را عوض کرد؛ در سال ۱۹۶۶، شیخ شخبوط که یک سال پیش توافق نفت ۵۰-۵۰ با شرکت نفت ابوظبی امضا کرده بود، در کودتایی آرام که بریتانیاییها سازمان دادند، کنار زده شد تا برادرش، شیخ زاید، سر کار بیاید.
شیخ خلیفه جوان که مدتی نیز در آکادمی نظامی بریتانیا در سندهرست تحصیل کرد، حالا بخشی از قدرت حاکمه بود. او به عنوان نماینده حاکم منطقه شرقی ابوظبی منصوب شد که عملا به معنای فرمانداری آن بود؛ سمتی که پیش از آن به عهده پدرش بود. در اول فوریه ۱۹۶۹، او رسما ولیعهد ابوظبی شد و یک روز بعد، به ریاست وزارت دفاع ابوظبی که تازه داشت پا میگرفت، رسید. شیخ خلیفه در واقع بنیانگذار ارتش امارات متحده عربی است.
در ۵۱ سالی که از تشکیل امارات میگذرد، خاورمیانه زیرورو شده و در منطقه خلیج فارس، مهمترین تغییر، انقلاب سال ۵۷ بوده است که جایگاه ایران در منطقه را تغییر داد و مسیر این کشور را عوض کرد. این تغییر مسیر را در تحول رابطه دو کشور دو سوی خلیج فارس، یعنی ایران و امارات نیز میتوان مشاهده کرد.
در اواخر دهه ۱۹۶۰ که بریتانیاییها اعلام کردند قرار است پستهای نظامی خود در شرق کانال سوئز را تخلیه کنند و از خلیج فارس خارج شوند، این ایران تحت پادشاهی محمدرضاشاه پهلوی آماده بود تا جای خالی را پر کند. در این سالها، وقتی امکان طرح تشکیل فدراسیونی متشکل از شیخنشینهای عرب حاشیه خلیج فارس مطرح شد، تهران ابتدا بهشدت به لندن اعتراض کرد. وزارت خارجه تحت هدایت اردشیر زاهدی اعلام کرد: «از نظر دولت شاهنشاهی ایران، دولت انگلستان نمیتواند سرزمینهایی را که به شهادت تاریخ به زور و تزویر از ایران جدا کرده است، به دیگران ببخشد و دولت شاهنشاهی ایران کلیه حقوق خود را در خلیج فارس محفوظ نگاه میدارد و این زورگویی تاریخی را به هیچوجه تحمل نخواهد کرد.» (این سند و سایر اسناد آن دوره در «آرشیو اسناد زاهدی» در موسسه هوور در دانشگاه استنفورد که من در حال حاضر به عنوان «دانشور مهمان» در آنجا حضور دارم، موجود است.)
اعتراض ایران بهخصوص به دلیل شامل کردن بحرین در این طرحها بود؛ جزیرهای با اکثریت شیعه که تهران متعلق به خود میدانست؛ اما شاه و زاهدی «مسئله بحرین» را حل کردند؛ روندی که باعث شد این کشور رسما از ایران جدا و مستقل شود (برای دیدن چگونگی این روند به آثار رهام الوندیِ تاریخدان نگاه کنید) این بود که ایران حالا به تشکیل فدراسیون «امارات متحده» که در آن روزها انتظار میرفت علاوه بر هفت شیخنشین «ساحل متصالحه»، قطر و بحرین را نیز شامل بشود، روی خوش نشان میداد.
شیخ زاید، حاکم ابوظبی، در سفری به ایران در سال ۱۹۷۰، در کاخ نیاوران با شاه دیدار کرد. عباسعلی خلعتبری، قائم مقام وقت وزارت خارجه، و غلامرضا تاجبخش دولو، سفیر ایران در کویت، نیز در این دیدار حضور داشتند. از طرف مقابل، احمد خلیفه السویدی، رئیس دیوان امیری ابوظبی، به عنوان مترجم حاضر بود.
حاکم وقت ابوظبی گفت: «از اینکه افتخار زیارت شاهنشاه آریا مهر را پیدا کردم بسیار خوشحالم. شاهنشاه ایران برادر بزرگ همه ما است و برای من بسیار لازم است که در مسائلی که داریم با برادر بزرگتر خود مشورت کنم. شاهنشاه استحضار دارند که ما اکنون به چه راهی قدم گذاردهایم و امید ما این است که از نظریات و افکار عالیه شاهنشاه مستفیض شویم و برای هرگونه همکاری با دولت شاهنشاهی آمادهایم.»
شاه تاکید کرد که گرچه تشکیل «امارات متحده» قبل از حل مسئله بحرین ممکن نبود، ایران اکنون از آن استقبال میکند. او گفت: «ما آمادهایم که از فدراسیون اعم از فدراسیون هفتگانه یا ۹ گانه کاملا پشتیبانی کنیم… وقتی این فدراسیون تشکیل شد و اگر میل آنها باشد، ما هم حاضریم با آنها همکاری نزدیک داشته باشیم و در زمینههای سیاسی-اقتصادی-نظامی و غیره هر طور که میل خودشان باشد با آنان همکاری کنیم. به هر حال مملکت ما و امکانات ما در اختیار امارات خواهد بود که از هر جهت به آنها کمک کند و ضامن آینده امارات باشد.»
شیخ زاید «سیاست حکیمانه و دوراندیشانه شاه» را ستود و با اشاره به موارد اختلاف با ایران گفت: «اگر مردم ما به همکاری وسیع با ایران اعتقاد داشته باشند، موضوع یکی دو جزیره کماهمیت و کمجمعیت که به آن اشاره فرمودید، اهمیتی نخواهد داشت زیرا همه با خود شما یک واحد را تشکیل میدهند. میدانیم تنها کشوری که دارای نیرو است، که میتواند به حفظ ثبات و امنیت منطقه کمک کند، ایران است… ایران تنها کشوری است که میتواند از ورود خارجیها به این منطقه جلوگیری کند.»
شاه هم با تاکید بر حسن همسایگی یادآور شد: «ما از کویتیها کویتیتریم» و در ضمن خواهان اصلاحات و مدرن سازی در کشورهای منطقه همچون عمان و عربستان سعودی شد. دو طرف بر لزوم کنار زدن سلطان عمان که در «قرون وسطی» زندگی میکرد و سرنگونیاش به دست کمونیستها محتمل بود، تاکید داشتند. (کمی بعد، بریتانیاییها در یک کودتا، سلطان عمان را کنار زدند؛ درست همان کاری که چهار سال قبل در ابوظبی کرده بودند)
شیخ زاید گفت که در دیدار اخیر خود از عربستان سعودی و دیدار با ملک فیصل، هر دو بر لزوم همکاری با ایران و کویت برای مقابله با خطر مشترک «عراق-بعث-جنوب» (منظور از جنوب، دولت کمونیستی یمن جنوبی بود) تاکید کردند. حاکم ابوظبی در پایان گفت: «اجازه دهید عرض کنم که مردم خلیج (فارس) دهها بار بیشتر از آنچه ایران به آنها احتیاج دارد، محتاج ایراناند.»
باقی تاریخ را میدانیم. هشت سال پس از این دیدار بود که انقلاب ۱۳۵۷ مسیر منطقه و جهان را عوض کرد.
شیخ خلیفه که در آن روزها در حال ساخت زیربنای کشور زیر سایه پدرش بود، از اواخر دهه ۱۹۹۰ به علت مریضی پدر، به قدرتی روزافزون در ابوظبی رسید و حالا میبایست سیاست خود را با ایرانی تنظیم میکرد که با ایران شاهنشاهی زمان پدر بسیار متفاوت بود. در سال ۲۰۰۴ و در پی مرگ پدر، او به ریاست امارات رسید و تا ۱۰ سال بعد که به دلیل سکته عملا از قدرت کنار رفت، در روزهای سخت پس از حمله آمریکا به عراق، بحران هستهای، جنگ شیعه و سنی در منطقه و تحولات مهم درونی ایران مثل جنبش سبز سر کار بود.
با توجه به درز کردن برخی اسناد دیپلماتیک آمریکایی، علاوه بر سیر ثبتشده رویدادها، میتوانیم به عملکرد شیخ خلیفه در این دوره هم نگاهی داشته باشیم.
در دوران پرآشوب پس از حمله آمریکا به خاورمیانه، شیخ خلیفه میکوشید ضمن همراه کردن غرب برای مقابله با برنامه هستهای ایران، حسن همجواری با این کشور را هم حفظ کند و از راههای نظامی که به نفع منطقه نمیدانست، دوری جوید.
در پی انتخابات ۱۳۸۴ که محمود احمدینژاد برای اولین بار به پیروزی شد، شیخ خلیفه در دیدار با الیزابت چنی، از دیپلماتهای وقت آمریکایی و دختر معاون رئیسجمهور سابق و از چهرههای پرماجرای امروز حزب جمهوریخواه در کنگره، از احتمال تقلب در انتخابات ایران گفت و مهمتر از آن به این نکته اشاره کرد که به نظر میرسد «رژیم ایران» نمیخواست علی اکبر هاشمی رفسنجانی به قدرت برسد. او در عین حال گفت که قدرت واقعی نزد ریاستجمهوری نیست و به همین دلیل نتیجه انتخابات آنقدرها هم اهمیت ندارد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در هشت سال ریاستجمهوری احمدینژاد، خلیفه کوشید تا علیرغم بحران هستهای، هر کجا میشود روابط خوب با ایران را حفظ کند. در مه ۲۰۰۷، احمدینژاد اولین رئیسجمهوری ایران شد که به امارات رفت. چند ماه بعد و در میان تعجب همگان، احمدینژاد در حاشیه جلسه «شورای همکاری خلیج» در دوحه نیز ظاهر شد و آنجا نیز با شیخ خلیفه دیدار کرد. (قطر بعدها منکر دعوت از احمدینژاد شد) در پی انتخابات ۱۳۸۸ و آغاز جنبش سبز، خلیفه با پیش گرفتن راهورسمی دیپلماتیک پیروزی احمدینژاد را تبریک گفت.
دیدگاههای شیخ خلیفه درباره ایران را شاید بهتر از همه بتوان در صحبتهای محرمانهاش در دیدار با جورج بوش پدر دید که در نوامبر ۲۰۰۶ به عنوان رئیسجمهوری سابق آمریکا از امارات دیدار کرد و این دو مرد از روزهای سخت جنگ خلیج فارس گفتند؛ آنگاه که جهان عرب در کنار آمریکا به رهبری بوشِ پدر از کویت دفاع و صدام حسین را اخراج کرد.
خلیفه به بوش پدر گفت که ایران برای امارات بیش از هر چیز یک «واقعیت جغرافیایی» است و هر حکومتی که برود و بیاید، این واقعیت عوض نمیشود. او در عین حال، در روزهایی که احتمال حمله به ایران بسیار مطرح بود، با دوراندیشی به بوشِ پدر گفت که مردم ایران به آمریکا دیدگاه خوبی دارند و آنها را نباید با حکومت اشتباه گرفت.
خلیفه در ضمن گفت اگر مسئله بلندیهای جولان حل شود (یعنی اسرائيل این منطقه تحت اشغال را به دولت دمشق بازگرداند) حکومت بشار اسد جوان را میتوان از محور ایران خارج کرد. او در ضمن هشدار داد که حکومت ایران مشغول «صدور مشکلات» خود به لبنان، عراق و سوریه است و اگر با آن مقابله نشود، بدتر هم خواهد شد.
حرفهای شیخ خلیفه پس آن بود که چند ماه قبل از آن، محمد جواد لاریجانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی و مذاکرهکننده ارشد هستهای، و فاروق الشرع، معاون وقت رئیسجمهوری سوریه، را میزبانی کرده بود. (تصور میشد دومی هم به نمایندگی از تهران به ابوظبی رفته است)
شیخ خلیفه چند ماه بعد، در مارس ۲۰۰۷، در گفتوگو با روزنامه الحیات لندن گفت که وزیر خارجه امارات اخیرا نامهای به «برادران ما در ایران» تحویل و به آنها اطمینان داده است که از خاک امارات برای حمله به ایران و هیچ کشور دیگری استفاده نخواهد شد. شیخ خلیفه گفت: «ما گفتهایم که در منازعه ایران با آمریکا طرفی نداریم و نمیگذاریم هیچ نیرویی از اراضی ما برای فعالیتهای نظامی، امنیتی یا اطلاعاتی علیه ایران استفاده کند.»
اما در همان روزها، ابوظبی بهشدت از برنامه هستهای ایران نگران بود. ولیعهد وقت، شیخ محمد بن زاید، در هماه روزها چندین بار در خفا، در گفتوگو با مقامهای آمریکایی این مسئله را مطرح کرده بود. او در ماه ژانویه، به ژنرال ابیزید (ژنرال آمریکایی که بعدها در زمان ترامپ سفیر آمریکا در عربستان سعودی شد) و در ماه فوریه، به ژنرال موزلی گفته بود که برنامه هستهای ایران باید «از هر طریق ممکن» نابود شود. شیخ عبدالله بن زاید، همان وزیر خارجهای که آن پیام را به ایران برده بود، موضعی مشابه را به آمریکاییها منتقل کرد و گفت که بقیه کشورهای حاشیه خلیج فارس هم درباره خطر ایران همین نظر را دارند. فقط حاضر نیستند آن را علنی بیان کنند.
ژوئن ۲۰۰۸، در گفتوگوی شیخ خلیفه با روزنامه «النهار» لبنان میبینیم که او بیش از پیش از اعمال ایران در منطقه نگران است. او مشارکت بیشتر کشورهای عربی در عراق را خواستار میشود «تا جلو تلاشها برای منزوی کردن عراق از همسایگان عرب آن» گرفته شود؛ پروژهای برای مقابله با نفوذ ایران که در آن سالها بعید به نظر میرسید؛ اما این روزها دقیقا همان اتفاق تحت نخستوزیری مصطفی کاظمی در بغداد رخ داده است.
نگاه به تاریخ و اسناد نشان میدهد امارات که از همان آغاز تشکیل به دوستی با ایران به عنوان «برادر بزرگتر» چشم دوخته بود و حتی در پی برپا شدن جمهوری اسلامی هم به این کشور به عنوان یک «واقعیت جغرافیایی» نگاه میکرد. ابوظبی در ضمن، دوستی با عراق و سوریه و حل اختلاف اسرائیل و تشکیل دولت مستقل فلسطینی را خواستار بود. اما تصمیم تهران این بود که قصدی دیگر برای منطقه داشته باشد و با نیروی قدس سپاه و سیاستهای تهاجمی در سایر کشورها بیثباتی ایجاد کند و به خصومت کورکورانه با اسرائیل و مسلح کردن گروههایی همچون حزبالله و حماس دامن بزند.
شیخ خلیفه امروز در حالی درگذشت که حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه ایران، در مرگش پیام تسلیتی ساده میفرستد اما نفتالی بنت، نخستوزیر راستگرای اسرائیل، حالا بر صدر کشوری است که روابطی نزدیک و گرم با ابوظبی دارد و میگوید که «ما در اسرائيل میراث و اعمال بزرگ شیخ خلیفه را تقدیر میکنیم».
با نگاهی دور به تاریخ میبینیم که سیاستهای جمهوری اسلامی چطور جایگاه ایران را که در پی خروج بریتانیاییها از خلیج فارس در سال ۱۹۷۱ سنگ بنای امنیت و رفاه منطقه شده بود، به کشوری منزوی، با مشکلات اقتصادی عدیده، تبدیل کرد.
سومین رئیس امارات، شیخ محمد، به سیاستهای کنونی این کشور ادامه خواهد داد. سوال اینجا است که چه زمان تغییری دوباره در ایران را شاهد خواهیم بود و کی دوباره به کشور ما به چشم یک همسایه و منشا همکاری و نه عامل بیثباتی نگاه شود؟