مذاکرات مسقط و آغاز کوبیدن آخرین میخ بر تابوت نیروهای نیابتی

پیروان ایدئولوژیک محور مقاومت که سال‌ها با باور به آرمان‌های مقاومت جانفشانی کرده‌اند، اکنون به مهره‌هایی بی‌ارزش تبدیل شده‌اند که در ازای بقای رهبرانشان، به قربانگاه فرستاده می‌شوند

شبه‌نظامیان حوثی وابسته به جمهوری اسلامی در یمن‌ــ عکس از  alraseefpress.net

تحولات شتاب‌زده در جهان و به‌ویژه در خاورمیانه، همچنان با سرعتی بی‌امان در حال رقم خوردن است؛ تحولات و تناقض‌هایی پیچیده که گویی همه‌چیز را در ترازوی بازتعریف قرار داده‌اند. آمریکا همچنان نقش کارگردان اصلی را ایفا می‌کند و بسیاری از کشورهای منطقه، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، بازیگر این صحنه‌اند. کافی‌ است لحظه‌ای به تلاش دونالد ترامپ برای جلوگیری از تقابل نظامی اسرائیل و ترکیه در آسمان سوریه نگاهی بیندازیم تا عمق این دگرگونی‌ها را درک کنیم.

روشن است که برای پایان دادن به تهدید «محور مقاومت»، تصمیمی راهبردی و تاریخی با ملاحظاتی بین‌المللی میان قدرت‌های بزرگ اتخاذ شده است. حزب‌الله لبنان حذف شده و حماس هم با سرنوشتی مشابه مواجه است. در یمن نیز حوثی‌ها در معرض حملات هوایی مستمر، شدید و دقیق آمریکا قرار دارند. طنز تلخ ماجرا این‌ است که در گذشته، ائتلاف عربی اقدام‌های مشابهی انجام داد و به نتایجی مهم دست یافت، اما در آن زمان، آمریکا تحت رهبری چپ لیبرال قرار داشت؛ جریانی که همه تلاش‌ها را ناکام گذاشت و موجب تداوم حیات گروه‌های شبه‌نظامی شد. به عبارت دیگر، کارزار نظامی که ائتلاف عربی در گذشته آغاز کرده بود، امروز واشینگتن به شکلی موثرتر پیگیری می‌کند.

گفتگوی مستقیم جمهوری اسلامی و آمریکا امر تازه‌ای نیست، اما آنچه مهم است، بررسی تفاوت این گفتگوها در دوره‌های مختلف است. در دوران اوباما، توافق هسته‌ای ناکارآمد به رژیم جمهوری اسلامی امتیازی بی‌سابقه داد؛ هدیه‌ای که تهران حتی تصورش را هم نمی‌کرد. این توافق بیش از آنکه راه‌حلی برای بحران هسته‌ای باشد، ابزاری برای توجیه شکست‌های اوباما در سیاست خارجی و همچنین پنهان‌سازی جانبداری‌ او از گروه‌های بنیادگرا در مقابل دولت‌های مشروع عربی بود. جمهوری اسلامی با تکیه بر این توافق و با اتکا به گروه‌های اسلام‌گرای سیاسی، سازمان‌های تروریستی و شبه‌نظامیان فرقه‌ای، توانست جای پایش را در منطقه محکم کند. حمایت آشکار از رژیم اسد در سوریه و سکوت در برابر جنایاتش هم تنها بخشی از این بازی بود.

مذاکرات اوباما نه‌تنها دست جمهوری اسلامی را در منطقه باز گذاشت، بلکه به‌صراحت حق مداخله در امور داخلی کشورهای عربی را برایش قائل شد، بدون آنکه در مسیر دستیابی‌ تهران به سلاح هسته‌ای مانعی ایجاد کند. افزون بر آن، اوباما گزینه نظامی را از میز مذاکره حذف کرد تا موقعیت رژیم جمهوری اسلامی تضعیف نشود. در واقع، مذاکرات یادشده برخلاف سخنرانی‌های فریبنده اوباما، شکستی همه‌جانبه بود.

اما ترامپ مسیر دیگری را در پیش گرفته که هدف از آن دستیابی به یک راه‌حل واقعی و پایدار است که برای همه طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی قابل‌پذیرش باشد و فرصتی فراهم کند تا منطقه و جهان توجه خود را بر اقتصاد، توسعه و رفاه ملت‌ها متمرکز کنند. به همین دلیل ترامپ توافق هسته‌ای امضاشده در دوران اوباما را که بایدن به دنبال بازگرداندن آن بود، به طور کامل نابود کرد. ترامپ در گام نخست درصدد حذف نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در فلسطین، لبنان و سوریه برآمد و اکنون از یک سو به دنبال تارومار کردن شبه‌نظامیان حوثی یمن است و از سوی دیگر، نیابتی‌های رژیم ایران در عراق را تهدید به حذف می‌کند.

تفاوت دیگر در آن است که ترامپ این‌بار گزینه نظامی را به‌گونه‌ای روی میز مذاکره قرار داده است که حریف را به واقع‌بینی و احتیاط شدید در برابر هرگونه اقدام اشتباه در این مرحله‌ حساس وادار می‌کند؛ زیرا وقوع یک اشتباهی کوچک هم ممکن است به جنگی تمام‌عیار در منطقه منجر شود و سراسر محوری را که جمهوری اسلامی در طول چهار دهه گذشته در سایه آن نفوذش را گسترش داد، به نابودی بکشاند.

این هشدار شدید به انتشار پیام‌هایی متناقض از سوی محور مقاومت منجر شد. حامیان جمهوری اسلامی در عراق پنهان شده‌اند و از هرگونه ابراز همدردی با گروه‌های نیابتی دیگر که هدف حمله قرار گرفته‌اند، خودداری می‌کنند. این بار محور مقاومت جز پذیرش شروط آمریکا و خواسته‌های اکثریت کشورهای جهان، چاره دیگری ندارد و هرگونه سرکشی به معنای حذف کامل این نیروها در منطقه خواهد بود.

در این میان، حقیقت تلخی نیز برملا شد: پیروان ایدئولوژیک محور مقاومت که سال‌ها با باور به آرمان‌های مقاومت جانفشانی کردند، اکنون به مهره‌هایی بی‌ارزش تبدیل شده‌اند که در ازای بقای رهبرانشان، به قربانگاه فرستاده می‌شوند. جمهوری اسلامی برای بهبود شرایط مذاکره با آمریکا به آنان دستور می‌دهد موشک‌هایی بی‌اثر و نمایشی به سمت اسرائیل شلیک کنند. رژیم ایران در تلاش است تا با استفاده ابزاری از نیروهای محور مقاومت، قدرتش را به نمایش بگذارد، در حالی که خوب می‌داند زمان بهره‌جویی از شبه‌نظامیان نیابتی به پایان رسیده است و این نیروها به‌زودی به مهره‌هایی سوخته تبدیل خواهند شد.

این در حالی است که اکثر کشورهای منطقه، به‌ویژه عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس، در پی آن‌اند که ثبات را در منطقه تثبیت کنند، مانع از شعله‌ور شدن جنگی تازه شوند و از طریق دیپلماسی متوازن، برای حل‌وفصل منازعات راهی بیابند. حمایت از راه‌حل‌های عادلانه به‌ویژه در مسئله فلسطین، یکی از اولویت‌های این کشورها است. عربستان سعودی در همین راستا، ابتکارات مهمی داشت: از توافق با جمهوری اسلامی با میانجی‌گری چین گرفته، تا تلاش برای بازسازی روابط منطقه‌ای، حمایت از دولت قانونی یمن، همکاری با عراق و زمینه‌سازی برای فرایند صلحی گسترده که ضامن حقوق مردم فلسطین باشد.

در فرجام می‌توان گفت: خوانش رویدادهای واقعی و درک سیاست‌های پشت‌پرده می‌تواند ابعاد آنچه را ممکن است در حال حاضر متناقض یا نامفهوم به نظر برسد، به‌خوبی آشکار کند.

برگرفته از روزنامه الشرق‌الاوسط

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه