در هیچ نقطهای از جهان، ملتی بهجانآمده چون هموطنان ما در جایی از خانه پدری، هرروز به فغان نیامده است. هموطنان پایدار و فداکار و جان و جهان برکف ما خط اعتراضهای خود را بسیار فراتر از اندازه معلوم رساندهاند. حیرت میکنید زمانی که میبیند در ایذه یا فسا، بانه یا نیشابور، شهرهایی که همه یکدیگر را میشناسند و دژخیم در یافتن آنکه فریاد میزند «مرگ بر دیکتاتور» مشکلی ندارد، موجموج انسانهای شجاع و آزاده به خیابان آمدهاند تا سرنگونی رژیم را طلب کنند. این رودخانه را سر بازایستادن نیست.
هنگامی که بازاریان را هم در خیابان دیدم، بلافاصله فصولی از نقش بازار در یک قرن و نیم اخیر در برابر چشمانم جان گرفت. البته من فقط نقش بازار در انقلاب ۵۷ را شاهد بودم ولی سر کتابهای تاریخی و نوشتهها سلامت که مرا بیحجت و بینه نمیگذارند.
نخستين زمزمههای انقلاب مشروطه از بازار شنيده شد، بازاری كه نيروهای آن همان مردمی بودند كه از گرانی مواد غذایی، تورم و محدود شدن کسبوکار خود به تنگ آمدند. در آنجا نيز خواسته اوليه مردم و بازاريان، كسب حداقل رفاه اقتصادی و آزاديهای تجار بود، نه مشروطه. شعار مشروطهخواهی پس از گسترش انقلاب جان گرفت و حتی هدف اوليه آغاز جنبش را هم به سيطره خود درآورد.
اين بازار بود كه با دفاع از حقوق خود مقابل استبداد و سياستهای اقتصادی دولت و بيگانگان ایستاد و به ساير مردم اثبات كرد كه میتوان برای آزادی مبارزه كرد و در برابر استثمار و استعمار تسليم نشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دوران قاجار را میتوان دوره آغاز كشمكش و نزاع جدی ميان دولت و بازار دانست؛ دورانی كه دولت با افزايش ميزان ماليات، بهمنظور تامين رشد سرسامآور هزينههای دربار، فشار زيادی به بازار وارد کرد. نزاع ميان دولت و بازار از دوران ناصرالدینشاه جدیتر شد و در زمان مظفرالدين شاه، به اوج خود رسيد؛ چرا كه بازار علاوه بر هزينههای دربار، بايد هزينه سفرهای خارجی شاه و درباريان را نيز تامين میكرد.
افزايش هزينههای دربار در اين دوران از طريق افزايش ميزان ماليات و وضع عوارض گمركی سنگين برای صادرات كالاهای ايرانی جبران میشد كه هزينه سنگيني را به بازار تحمیل میکرد و در نهايت، خود عاملی برای انفجار و شورش بازار شد كه به جنبش مشروطه منتهی شد.
از سوی ديگر، با ورود كالاها و شرکتهای خارجی برای تصاحب بازار ايران، بازار درباره از دست دادن آزادیهای تجاری و منافع خود احساس خطر کرد و اين خود انگيزهای شد تا تصميم بگيرد برای حفظ منافعش، بر اساس سازوکار بازار مقابل دربار و سياستهای آن بايستد. ايستادگی بازار مقابل دربار كه به دنبال آن روحانيون و سپس مردم نيز به آن پيوستند، مقدمه جنبش مشروطه بود.
یرواند آبراهامیان، محقق و استاد ممتاز کالج باروک نیویورک، در شماره ۴۱ نشریه دانشگاهی «پست اند پرزنت» (Past & Present) در دسامبر ۱۹۸۶، در اشاره به پیوندهای مردمی انقلاب مشروطه و نقش بازاریان مینویسد: «انقلاب مشروطه جنبشی برخاسته از بازار بود. نیروها و نفراتش از اصناف میآمدند، پشتیبان مالیاش کسبه بودند، علما حامی معنوی آن بودند و نظریهپردازی آن هم کار چند روشنفکر غربآشنا بود.»
جرقه بحران اولیه را صرافان و لباسفروشهای تهران در فروردین ۱۲۸۴ روشن کردند. دسته اول به ناتوانی خزانهداری در انجام وظایف و تعهدات مالیاش اعتراض داشتند و صنف دوم منتقد سیاستهای رئیس اروپایی اداره گمرک بودند. یکی از سازماندهندگان تظاهرات به یک گزارشگر روزنامه خبر داد که اعتراض تاجرجماعت به تعرفههای جدید گمرکی است که بیشتر به نفع شرکتهای روسیاند تا بازرگانان ایرانی؛ «ما باید صنعت داخلی را تشویق کنیم، حتی اگر کیفیتش بهخوبی اجناس وارده از فرنگ نیست. گرایش فعلی به افزایش واردات به ناچار به نابودی صنعت و تجارت ما میانجامد.»
اعتصابی که این معترضان سامان دادند بازار لباسفروشها و راسته و حجرههای صرافان را تعطیل کرد. سردستههای حرکت گروهی معترضان از تهران به سمت حرم حضرت عبدالعظیم، یکی از دکانداران سرشناس بازار و یک چارقد فروش و دنبالهروهای آنان هم اعضای اصناف لباسفروشها و صرافان بودند. علما هم حمایتشان میکردند؛ چون عکسی از رئیس اداره گمرک همهجا پخش کرده بودند که در آن بهتمسخر، لباس روحانیون را به تن داشت.
جماعتی که در آذر ۱۲۸۴ در مسجدی در تهران بست نشستند، تجار آبرومندی بودند که به فلک کردن دو تاجر سرشناس قند و شکر اعتراض داشتند؛ یکی از این دو نفر سه مسجد ساخته بود. بازار از این بستنشینی که در ادامه، به اعتصابی عمومی تبدیل شد حمایت میکرد؛ حامی دیگر هم جمعی از رهبران مذهبی بودند که همراه خانوادهها و طلبههایشان در حرم عبدالعظیم حسنی بست نشستند. هزینه یک ماه ماندن در آنجا را هم یک بنکدار و چند تاجر سرشناس تقبل کردند.
شدت بحران تیرماه ۱۲۸۵ حاصل مشارکت فعالانه همه اصناف صنعت و تجارت بود که تا آن زمان خود را عمدتا به سازماندهی اعتصابها در حمایت از تجار و علما محدود کرده بودند. اعتراض سههفتهای ۱۴ هزار نفر مقابل سفارت بریتانیا را جامعه اصناف سامان داد، انجمنی تازهتاسیس از همه اصناف بازار. افراد جمعیت حاضر را اغلب صنعتگران و تاجران همراه با شاگردان و کارگرهایشان تشکیل میدادند. همان زمان شاهدی نوشت: «من بیشتر از یک هزار و ۵۰۰ خیمه دیدم برای همه حرف [حرفهها]، حتی پینهدوزها، گردوفروشها و چینیبندزنها هر کدام دستکم یک خیمه داشتند.»
معترضان اجازه دادند تعدادی از محصلان دارالفنون و مدارس کشاورزی و علوم سیاسی هم به جمعشان ملحق شوند. بیرون دیوارهای باغ، در خیابانهای تهران، همسران معترضان بهتناوب تظاهرات میکردند و همزمان در قم، یک هزار نفر از بلندپایگان مذهبی و طلاب بست نشستند.
اهمیت بازار در این جنبش انقلابی را میتوان از اولین قانون انتخابات در سال ۱۲۸۵ دریافت. رایدهندگان به شش دسته تقسیم شده بودند: شاهزادگان و طایفه قاجار، زمیندارها، اشرافزادگان، مذهبیون و طلاب، تجار و اصناف. از تهران که سرجمع ۶۰ نماینده داشت، چهار کرسی نصیب علما شد و ۱۰ کرسی به تجار و ۳۲ تا هم به اصناف رسید. از کل نمایندگان مجلس ملی اول ۲۶ درصد از اعضای اصناف بودند، ۲۰ درصد از علما و ۱۵ درصد از تجار.
در مقطعی در کرمانشاه، کل تجار و کارمندان ادارات شهر و حتی باربرها در اداره تلگراف بست نشستند. هر وقت به نمایش قدرت نیاز بود، داوطلبانی با اسلحه و مهماتشان سر میرسیدند و بهطور تلویحی میفهماندند که هسته مرکزی مبارزان آن قدر مکنت مالی دارد که بتواند صاحب اسلحه شود، سلاحهایی که خریدشان از توان اکثریت جامعه خارج بود. پسزمینه اجتماعی نفرت این جمعیت تندرو اسلحهبهدست هم به انقلابیونی برمیگشت که در تبریز اعدام شده بودند.
از میان ۳۰ شهیدی که شغل آنان معلوم است، پنج نفر تاجر، سه نفر سرکرده مذهبی، سه نفر کارمند دولت، دو نفر کاسب، دو نفر قاچاقچی اسلحه، دو نفر داروساز، یک نفر نجار، یک نفر خیاط، یک نفر نانوا، یک نفر قهوهخانهچی، یک نفر جواهرساز، یک نفر دلال، یک نفر نوازنده، یک نفر روزنامهنگار، یک نفر استاد سلمانی همراه با شاگردش، یک نفر نقاش ساختمان، یک نفر واعظ و یک نفر مدیر مدرسه بودند. چهار نفر دیگر هم بهدلیل نسبت خانوادگی با انقلابیونی سرشناس اعدام شدند: دو نفر از آنها پسران تاجری بودند که حزب سوسیالدموکرات در تبریز را راه انداخته بود و دو تای دیگر از بستگان جوان ستارخان بودند؛ اسب فروشی که فرمانده نیروهای داوطلب محلی شد (تاریخ ایرانی).
جنبش ملی شدن نفت
بازاریان یک بار هم در جریان تلاش رضا شاه برای برپایی جمهوری، به تحریک روحانیون اعتراض و اعتصاب کردند، اما این حرکت کوتاه و حسابشده با انصراف رضا شاه خاموش شد؛ اما در جنبش ملی شدن نفت، بازار نقشی اساسی داشت.
با تشکیل جبهه ملی بسیاری از بازاریان به آن پیوستند و بعدها در طول حکومت دکتر مصدق، بازاریان از عمدهترین ستونهای نگهداری دولت بودند؛ شمشیریها، لباسیها، راسخ افشار، عبدالله مقدم، علیاکبر خسروشاهی و حاج مانیان لحظهای از حمایت دولت ملی دست برنداشتند. به نوشته دکتر همایون کاتوزیان، استاد پیشین دانشگاه آکسفورد، «حاج حسن شمشیری، حاج محمود مانیان و چند تن از اعضای خاندان لباسی از جمله فعالترین افراد نهضت در بازار تهران بودند. بازار تا زمان کودتا و حتی پس از آن، به مصدق و نهضت وفادار ماند. بسیاری از رهبران آن به زندان افتادند و دولت پس از کودتا، آنان را بسیار زیر فشار گذاشت زیرا همچنان فعال بودند یا از همکاری با دولت جدید سر باز میزدند».
در سالهای بعد، رونق اقتصادی و تسهیلاتی که برای تجار فراهم شد، بسیاری از بازاریها را به دوری از سیاست سوق داد، اما بهمحض شعلهور شدن آتش انقلاب، بار دیگر حضور لباسیها، مانیانها و مهدیان (داماد فلسفی واعظ) مشهودتر شد. مرحوم مانیان سخت دلبسته زندهیاد دکتر بختیار و حاج مهدیان دنبال خمینی بود. لباسی نیز دلش با خط و ربط دکتر صدیقی و بختیار بود اما موج به سوی دیگری میرفت.
خمینی میدانست که نمیتواند با بازاری که بزرگانش به مصدق و بختیار و صدیقی علاقه داشتند و مثل مانیان کراوات ابریشمن میزدند، کنار بیاید. لذا با حمایت از موتلفه و گروههای اسلامی بازار، عملا دست تجاری را که حالا با شناخت او، حاضر نبودند به گذشته ملی خود پشت کنند، کوتاه کرد و بازار بهمرور زیر سلطه کاسبان باند حاج حبیب عسگراولادی تازهمسلمان و فواکهیها و نوکیسههای جدیدی درآمد که حامیان حسینیه ارشاد و حالا خمینی بودند.
بعضی از فرزندان بزرگان ملی بازار از ایران خارج شدند و در غربت خیلی زود اعتبار اجدادی خود را بازیافتند. جمعی نیز به پاساژهای میانه و بالای شهر منتقل شدند یا دفاتری در بالای شهر برپا کردند اما حجره پدری را یا با اجاره دادن یا گذاشتن دستیاری در آن، حفظ کردند.
شغل دیگری که در گذشته در دایره بازار رنگی نداشت، ارز فروشی بود. در سالهای اعتبار و قدرت ریال، تعداد معدودی صراف در گوشهوکنار شهر کار میکردند که اغلب انسانهایی منصف و درستکار و بیشتر از هموطنان عزیز یهودی بودند که توریستهای خارجی معمولا به آنها مراجعه میکردند؛ زیرا در ایران دیروز، ریال ارزشمند و شوق دیدار ایران دهها هزار تن از از مشتاقان شرق را به ایران میکشاند.
بعد از نکبت انقلاب و با سقوط آزاد ریال، هرروز بر تعداد صرافها افزوده شد و تجارت ارز به عنوان تجارتی تازه در بازار و بیرون بازار، جایگاه مهمی پیدا کرد. کار از آنجا مشکل پیدا کرد که رژیم خود ارزفروش شد و کار را به فساد گستردهای کشاند.
امروز بازار به میدان آمده است. این اتفاق مبارکی است که خاطره مشروطیت و جنبش ملی شدن نفت را زنده میکند، نه نکبت انقلاب را. بازاریهای میهنم! به میدان مبارزه و صف آزادیخواهان خوش آمدید.