چندی پیش نشر باران کتابی با عنوان «نازایى ادبیات در دوران گسست» از اسد سیف منتشر کرد که مجموعهاى از ۲۲ مقاله بلند درباره داستان و داستاننویسی و جایگاه اجتماعی آن در گستره ادبیات معاصر ایران است. برخی از این مقالهها پیشتر در رسانهها و تارنماهای فارسیزبان منتشر شدهاند و بعضی دیگر برای نخستین بار است که به چاپ میرسند. جستار ۱۹ صفحهای «گسست ادبی و نقش آن در روند تکامل ادبیات داستانی»، تنها مطلبی است که بهطور مستقیم به شرح و بسط عنوان کتاب پرداخته است و سایر بخشهای این مجموعه ۲۳۰ صفحهای، تماما به پیشزمینههای اجتماعی و تاریخچه داستانسرایی، همچنین پیدایی و رشد رمان و مسائل پیرامون آن میپردازد. در این چارچوب نویسنده نهتنها از «یکی بود و یکی نبود» جمالزاده بهعنوان نخستین رمان ایرانی یاد کرده، بلکه به «شاه سیاهپوشان» هوشنگ گلشیری و «درخت انجیر معابد» احمد محمود هم پرداخته است.
گسستهای پیدرپی
به نظر اسد سیف، ادبیات معاصر ایران هیچگاه فرصت رشد و شکوفایی پیدا نکرده است: «به بیانی دیگر نسل جوان به موقعیتی دست نیافت تا آثار نسل پیش از خود را در آزادی بخواند و بیاموزد و نقد و بررسی کند و با تکیه بر آن گام به پیش بردارد. ص ۴۵»
نویسنده پنج گسست کلی را در ادبیات معاصر ایران برمیشمارد: گسستِ ناشی از آشنایی ایرانیان با اروپا و مدرنیته در دوران مشروطه، نقش و تاثیر «حزب توده ایران» و چریکهای فدایی خلق، کودتای ۲۸ مرداد و پیامدهای ویرانگر انقلاب ۵۷. سیف همواره دیدگاههای اغلب نوجویانه، ولی گاه افراطی خود را با وسواسی کمنظیر بر مبنای دهها کتاب، مقاله، مصاحبه استوار میکند و برای اثبات نظرات خود از آنها بهره میجوید.
فقر ادبی
گسست نزد اسد سیف بهطور کلی معنای خاصی دارد. او ضمن اینکه هشدار میدهد «گسست را نباید ساده پنداشت»، تعریف خود را از آن چنین بازگو میکند: «گسست فرهنگی در فرهنگ ما یعنی حذف کامل آنچه بودهایم و جایگزینی تاریخی مغشوش بهجای آن. ص ۴۵» جستارهای «سرگذشت رمان در ایران»، «سیر فکری رمان در ایران» و «نگاهی کوتاه به سانسور در ایران امروز»، ازجمله عنوانهایی است که اسد سیف برای ژرفا بخشیدن و گسترش تعریف خود از آنها استفاده کرده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به نظر او، پس از انقلاب اثری درخور منتشر نشده است. او استدلال میکند که در روند طبیعی رشد ادبیات، آثار نسل دوم بر شانههای آثار پیشینیان متولد میشود: «در ایران بعد از انقلاب اما نسل پیشین نه خود وجود داشت و نه آثارش. در چنین شرایطی، در اغتشاش حاکم، آثار تولیدشده از یکسو گرفتار سانسور و خودسانسوری هستند، از سوی دیگر دچار فقر ادبی. ص ۶۳» به نظر میرسد که نویسنده با وجود داشتن دیدی جامع، رمانهایی چون «چراغها را من خاموش میکنم» از زویا پیر زاد، «پرنده من» از فریبا وفی و «این خیابان سرعتگیر ندارد» از مریم جهانی که توجه منتقدان و خوانندگان را یکسان به خود جلب کردهاند، نادیده گرفته است.
«جنگ و یورش»
در بحث «حزب توده ایران و ادبیات»، نویسنده به نقش نخستین کنگره نویسندگان ایران در سال ۱۳۲۵ میپردازد و از قطعنامه آن بهعنوان «سندی ژدانفی» که زمینههای گسست دوم را فراهم آورده است، یاد میکند. در این قطعنامه آمده است: «کنگره آرزومند است که نویسندگان ایران در نظم و نثر، سنت دیرین ادبیات فارسی، یعنی طرفداری از حق و عدالت و مخالفت با ستمگری و زشتی را پیروی نماید و در آثار خود از آزادی و عدل و دانش و دفع خرافات هواخواهی نموده، پیکار بر ضد اصول و بقایای فاشیسم را موضوع بحث و تراوش فکر خود قرار دهند. ـ ص ۴۷»
به نظر اسد سیف این «دستورالعمل» و رعایت آن در میان گروهی از روشنفکران وقت، به سد کردن راه جریانهای مستقل انجامیده است. او دراین باره مینویسد: «رسالت بزرگ این تفکر تنها سمتوسو دادن به هنر و ادبیات نبود، جنگ با هنر و ادبیات مستقل را نیز شامل میشد. طرفداران این تفکر در ایران هر گروهی را که کوشید در استقلال و آزادی، ادبیات و هنر تولید کند، مورد یورش قرار دادند، علیه آنها نوشتند و امکان رشد را از آنها بازستاندند. ص ۴۸» اشاره نویسنده، ازجمله به نشریه خروس جنگی است که به جو موجود اعتراض داشت و از «هنر آزاد» دفاع میکرد. از این نشریه تنها پنج شماره منتشر شد.
به نظر میرسد که نویسنده در این برداشت، مفاهیم «قدرت» و «قهر» را که به قول هانا آرنت، مقولههایی مستقلاند، یکسان دانسته است و با درکی محدود با گفتمان فرهنگی حاکم در آن دوران، روبرو میشود؛ گفتمانهایی که در آغاز در مسیر روابط و مناسبات دموکراتیک شکل میگرفت و به دادوستد فرهنگی و بحثوجدل درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و هنری روز یاری میرساند. این روشنگریها و تبادل اطلاعات به هر حال به ارتقای سطح آگاهی همگانی میانجامید. از اینرو ارزیابی آنها بهعنوان «جنگ و یورش» در بهترین حالت، نادیده گرفتن نیمی از واقعیت است.
انقلاب و زن مدرن
نادیده گرفتن واقعیت، البته خط مسلط این پژوهش سنگین و همهسویه نیست. برعکس، نویسنده تلاش میکند در هر فصلی بر وجوه چندگانه پدیدهها و تولیدهای ادبیـهنری و آفرینندههای آنها نوری روشنگرانه بتاباند. بهعنوان مثال در بررسی مسئله سانسور حاکم در ایران، به پدیده خودسانسوری هم میپردازد و آن را یکی از عوامل ابترشدن ادبیات معاصر این سرزمین میداند. او در این رابطه مینویسد: «... در آثاری از احمد محمود که بعد از انقلاب منتشر شدهاند، کوشش به عمل میآید تا رابطه زن و مرد به شکلی با موازین حاکم بر کشور منطبق گردند. برای نمونه در مدار صفر درجه دو شخصیت جوانتر داستان، باران و مائده که عاشق هم هستند، دستهایشان حتی یکبار هم به هم نمیخورد و حرفی عاشقانه بر زبان جاری نمیشود. ص ۱۱۷»
سیف با شاهد آوردن شخصیت شریفه، کارگر جنسی رمان داستان یک شهر، مینویسد: «شریفه زن فاحشهای که عاشق هم میشود، از همخوابگیهایش میشنویم، ولی پنداری عشقبازی نمیداند.»
او نتیجه میگیرد که انقلاب و موازین سنتی حاکم در جامعه فرصتی برای حضور زن مدرن در آثار محمود و دیگر نویسندگان باقی نمیگذارد. البته که از نگاه جستوجوگر اسد سیف پنهان نمیماند که شخصیتهای زنِ اغلب رمانهای محمود بازتولید چهره کلیشهای زنان در ادبیات مردمحور ایران است: «فرزانه، دختر جوان در درخت انجیر معابد عاشق میشود و بیآنکه زمانی برای عشقبازی بیابد، خودکشی میکند. افسانه، مادر فرزانه نیز پس از مرگ پدر به آغوش مهندس شهرکی پناه میبرد و معتاد میشود. ... محمود در فرار از زنان جوان، مادرانی خلق میکند که یا چون مادر در زمین سوخته سوگوار است یا مادر در بازگشت و در انتظار. ص ۱۱۷»
کتاب «نازایى ادبیات در دوران گسست»، هر چند کتابی غیرداستانی است، ولی با نگاهی موشکافانه و کنجکاو به لایههای پنهان و آشکار داستان و رمان میپردازد و عرض و طول و بُعد آن را در بستر اجتماع با موفقیت به نمایش میگذارد.