دوست یک زن خیابانخواب سرشناس که در خیابانهای جنوب شرقی لندن درگذشت، گفت که حمایت بیشتر از خیابانخوابهای مونث میتوانست جان او را نجات بدهد.
استفانیا بادا، که دچار مشکلات جسمی بود، چند روز پیش از چهل و دومین سالروز تولدش درگذشت و جامعه را به این فکر انداخت که آیا میشد برای کمک به «دوست مورد علاقه»اش کار بیشتری بکند یا نه.
مرگ او در روز سوم ژوئیه در فارست هیل، با اندوه اهالی محل روبهرو شد. او در میان رهگذرانی که از زیرگذر ایستگاه قطار رد میشدند، چهرهای آشنا بود.
کشیش اد استاک، از کلیسای تثلیث مقدس سایدنهم، گفت: «او آه در بساط نداشت، ولی بسیار بخشنده بود. هرگز از ما چیزی نخواست. فقط انسانیت را به ما نشان داد.»
کشیش و برخی اهالی محل میایستادند تا با استفانیا صحبت کنند. این زن ایتالیایی به خاطر لبخند صمیمی و اشتیاقش به کمک به هر کس که نیاز به کمک داشت، از کمک به سالمندان گرفته تا حمل کالسکه برای مادران جوان، شناخته میشد.
حدود ۳۰۰ نفر در مراسم یادبود او در مدرسه سایدنهم حضور یافتند. کسانی که او را میشناختند، یادش را با ترانهها و اشعاری که دوستان بیشمارش انتخاب کرده بودند، گرامی داشتند.
کشیش گفت: «پیامهای همه را نتوانستیم بخوانیم. برای همین، صندوقی درست کردیم تا مردم بتوانند کارتهای یادبودشان را برای استفانی بفرستند.»
«بیش از ۳۰۰ پیام به دستمان رسید، که بعد برای مادرش در ایتالیا فرستادیم. خیلی خوشحال شد»
با بهرهگیری از کارزار آنلاین «گوفاندمی»، آشنایان استفانیا بیش از ۸ هزار پوند جمع کردند.
این رقم نه تنها هزینه مراسم یادبود را پرداخت، بلکه خرج بازگرداندن جنازه استفانیا به خانوادهاش را در شمال ایتالیا (پس از تماس آقای استاک با آنان در فیسبوک) نیز فراهم کرد.
مارتین اندرسن، ساکن فارست هیل و دوست استفانیا، گفت که او امیدوار بوده است که روزی به زادگاهش برگردد. به گفته اندرسن، او چند سال بود که میانهای با والدینش نداشت.
«درست یک ماه پیش از مرگش به او گفتم، برایت گذرنامه میگیرم و میرویم دیدن مادرت»
متاسفانه او دیگر مادرش را ندید.
آقای اندرسن که فیلمساز و عکاس است، دو ماه را سایه به سایه استفانیا گذراند تا از او برای یک گروه دانمارکی به نام «لولی موزیک» ویدیویی به سبک مستند بسازد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در مدتی که با هم بودند، اطلاعات بیشتری در باره دوستش به دست آورد؛ از جمله این که ۹ سال پیش با شریک سابق زندگیاش از ایتالیا به بریتانیا آمده بوده است تا زندگی تازهای را شروع کند.
پیش از جدایی، مدتی در «آنر اوک پارک» در لویشم نظافتچی بود و بعد به سایدنهم رفت و در آنجا با مردی دیگر به نام دیوید وزنیاک آشنا شد. آن دو با هم در یک قصابی کار پیدا کردند و در یک آپارتمان زندگی میکردند. به گفته آقای اندرسن، آن زمان «خوشترین دوره زندگیاش» بوده است.
این زوج بعد از آن که کارشان را از دست دادند، در فارست هیل خیابانخواب شدند.
اندرسن گفت که مشکلات روحی و اعتیاد، هرگز استفانیا را از مهربانی به دیگران باز نداشت.
او افزود: «استفانیا جمع محله ما را خوشحال میکرد. شخصی بسیار هوشمند، مهربان و دلسوز بود. همیشه چشمانش میدرخشید.»
او گفت: «کمک کوتاه مدت، از قبیل تامین خوراک و لباس گرم، خوب است، ولی استفانیا آسیبپذیر بود و نیاز به حمایت درازمدت داشت.
«ما هر کاری میتوانستیم کردیم، ولی او به کمک حرفهای نیاز داشت. نیاز به مراقبت کلی داشت؛ از سوی کسانی که صلاحیت درمان و راهنمایی او را داشته باشند.»
«اگر به یک مرکز شبانهروزی زنان دسترسی داشت، فکر نمیکنم میمرد.»
© The Independent