محسن هاشمی رئیس شورای شهر تهران در مورد منشا بوی بد تهران میگوید «گند زدیم که بوش دراومده».
علی مطهری عضو مجلس در مورد کشتار معترضان آبان میگوید «یک افتضاحی شده ولی باید به گونهای آن را جمع کرد تا اصل نظام آسیب نبیند.»
عبدالمجید معادیخواه یکی از وزرای ارشاد جمهور ی اسلامی در مورد رابطه جمهوری اسلامی با شهروندانش میگوید: «الان ۸۰ میلیون در حال کیفر شدن هستند.»
اوضاع کشور به گونهای است که وفادارترین افراد به نظام چارهای بجز تمسک به این زبان برای توصیف وضعیت موجود ندارند. افتضاح و بوی گندی که مقامات نظام از آن سخن میگویند چیست؟
تقلیل علت خیزش آبان ۹۸ به گرانی بنزین
با بوی گندی که از نظام بیرون زده و در سراسر کشور به مشام میرسد تقلیل اعتراضات آبان به اعتراض به گرانی بنزین جفا بر مردمانی است که در مقابل گلولههای دوشکا و دراگانوف قرار گرفتند.
بیش از همه خامنهای معنای این اعتراضات را دریافته است که عبارت است از نفی جمهوری اسلامی. مردم عادی که از تداوم این رژیم منافعی ندارند با گوشت و پوست و خون احساس کردهاند که چارهای بجز خلاصی از این بوی بد ندارند.
کسانی که احساس میکنند منافعشان به رژیم وابسته است (سلبریتیها، روحانیون، سپاهیان و بخشی از تکنوکراتهای رانت خوار) این بو را احساس میکنند اما نمی توانند غیر از جمهوری اسلامی را تصور کنند چون چهار دهه درگیر بودن در هزارتوهای رژیم آنها را در تصور بدیل ناتوان ساخته است. مردم عادی که طناب اتصالی به رژیم ندارند شامه تیزتری دارند و لاشه نظام دارد آنها را آزار میدهد.
روزگار ناخوشی است
ایران و ایرانی چهل سال است که روزگار خوشی ندارد. آنچه امروز ایرانیان با آن مواجه هستند محصول قرنها انحطاط فکری و آموزشی و تمدنی، استبداد سیاسی، اسلامگرایی شیعه (پناه آوردن به اسلام برای حل مشکلات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به جای عقل و دانش)، تقدم باورهای مذهبی بر علم تجربی و عقل بشری، و نخبگان و روشنفکران متوهم چپگرا و اسلامگراست.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در این میان آنچه در چهل سال گذشته بیش از همه جلب توجه میکند این توهم است که دین به طور عام و اسلام شیعی به طور خاص میتواند مرهمی بر زخمها بگذارد.
البته بخش قابل توجهی از جامعه از این توهم بیدار شده اما هنوز کسانی هستند (خواه در حکومت و خواه بیرون از آن) که تصور میکنند با تمسک به اسلام جامعه میتواند قدمی به جلو بگذارد.
در ماجرای همه گیری آنفلوانزا در ایران در آذر ماه ۱۳۹۸ یکی از متخصصان میگفت باید در دورهای دست دادن را حرام اعلام کنند تا این بیماری واگیر گسترش پیدا نکند. این متخصص ساده دل که تصور میکند هنوز بخش قابل توجهی از مردم ایران از مراجع شیعه با باورمندی تام و تمام پیروی میکنند متوجه نیست از چه سلاح مخربی برای برخورد با یک خطر دیگر استفاده میکند.
جهل مایه سرخوشی نمی شود
مثلی در زبان انگلیسی است که میگوید جهل مایه سرخوشی است. اما همیشه چنین نیست. جهل به برنامه حاکمان و قدرتمداران مایه بدبختی است. این را در ایران به خوبی در چهل سال گذشته مشاهده کردهایم (و نیز در اتحاد جماهیر شوروری، کوبا، کره شمالی و افغانستان).
بخش قابل توجهی از ایرانیان پیش از تشکیل دولت اسلامی در این توهم به سر میبردند که پیاده شدن اسلام آنها را به سعادت میرساند. بخش بزرگی از آنها نمی دانستند واقعا اسلام چیست و خبری از احکام اجتماعی شریعت نداشتند. اسلام را در نماز و روزه و مراسم عاشورا میدیدند. آنها همچنین تصوری نداشتند که قرار است روحانیت شیعه با همه فسادها و عقب افتادگیها و بی خردیهایش اسلام را پیاده کند.
تنها کسانی که واقعا میدانستند پیاده کردن اسلام یعنی چه روحانیون و برخی نزدیکان به آنها بودند اما آنها این کالای بنجل را بدون ذکر مشخصات به مردم میفروختند و در باغ سبز نشان میدادند که اگر اسلام حاکم باشد دزدی نخواهد شد و اخلاق جامعه را در خواهد نوردید؛ قرار بود همه دزدها در اردوگاههای انسان سازی به عارف و زاهد تبدیل شوند یا بلافاصله پس از قطع انگشتان و دست توبه کنند اما زهاد و عابدان نیز بدانها پیوستند.
توهم نجات بخشی
نجات بخشی و سعادت معنوی و مادی ناشی از تمسک به اسلام در طول تاریخ ایران توهمی بیش نبوده است. آنچه ایرانیان در دوران مابعد اسلامی به تمدن بشری تقدیم کردهاند «به رغم» و برای «کاهش خطر» اسلام بوده و نه «به خاطر» اسلام یا عاشق این دین شدن.
هیچ نمونهای در تاریخ ایران وجود ندارد که قبل از حمله اعراب گروهی از ایرانیان به تبلیغ اسلام در سرزمینهای خود پرداخته باشند. حداقل بخشی از ایرانیان برای گریز از انتقام جویی و سرکوب مهاجمان به فهم آموزههای مهاجمان خود پرداختند تا بدانند با آن چگونه مقابله کنند.
دوگانه گوییهای خیام و حافظ (رندی) یا گذر از شریعت با تمسک به طریقت و حقیقت در میان عارفان نوعی تاکتیک برای انطباق با زورگویی «اسلام اصیل وارداتی» بوده است. ریشه اسلام روحانیت شیعه در سرزمین ایران به اندازه چند سانتیمتر است اما مشکل آن است که اولا این سم سراسر زادگاه ما را در بر گرفته و ثانیا هر روز با جهل و بی خردی آبیاری میشود؛ تا وقتی جهل به اسلام و تمدن امروز بشری وجود داشته باشد زدن این ریشهها دشوار خواهد بود.
نهادینه سازی نکبت و فلاکت
البته نهادی به نام روحانیت نیز بوده است که برنامه و هدفش رسوب سازی این تهاجم و درونی کردن تبعیت ایرانیان از مهاجمان و دنبالهآنها در تاریخ ۱۴۰۰ ساله بوده است.
بسیاری از ایرانیان فراموش کردند که روحانیت شیعه و نمادهایشان (امامزادهها و مساجدی که بر وی خرابهای آتشکدهها بنا شدند) در جهت ابدی سازی اشغال و تبعیت بنا شدهاند و هیچگاه نهادی برای دینداری نبودهاند. مساجد و امامزادههای شیعی به دلیل آلودگی با قدرت همیشه تهی از سه کارکرد دین یعنی کاهش آلام درونی، رابطه با امر مقدس (فراتر از روالهای درونی قدرت و منزلت و ثروت)، و ایجاد حس تعلق جمعی داوطلبانه (و نه فرقهای) بوده است.
نهادهای شیعی در ایران همیشه به رنج پیروان بی توجه بودهاند چون رنج مقدسان شیعه برای آنها اولویت داشته است. امر مقدس شیعه بخشی از روالهای قدرت بوده است و نه فراتر از آن. شیعه نیز یک فرقه است و نه یک دین با مخاطب جهانی. شیعه حتی در میان مسلمانان یک فرقه تلقی میشود و نه جریان اصلی.
در چنین شرایطی بیداری ایرانیان نه احیای صدر اسلام-چنان که روشنفکران دینی تبلیغ کردند- بلکه آگاهی به روشهای تابع سازی و نهاد مهاجمی بوده که ۱۴۰۰ سال ایرانیان را به گروگان گرفتهاند. نکتهای که در بیداری سکولار ایرانیان بعد از مشروطه مورد غفلت قرار گرفت تشخیص چگونگی این درونی سازی و یافتن راهها و روشهای مقابله با تداوم آن بود.
سازوکارهای درونی نهاد روحانیت و روشی که این نهاد برای تبلیغ و ذهن شویی و مهندسی افکار عمومی به کار میگیرد در آن دوره مورد غفلت قرار گرفت.
غیر قابل تغییر کاربری
گرچه در دورههایی بخشی از ایرانیان تصور کردهاند که مدارا با این فرهنگ مهاجم و حتی برساختن نسخهای ملی از آن-شیعه-شاید بتواند به نجات آنها منجر شود اما این امر صرفا توهم بوده و این تمسک بیشتر ایرانیان را به چاه تنفر و خشونت و رفتارهای ضد عقلانی و ضد بشری سوق داده است.
اسلام قدرت و سیاست و بالاخص اسلام شیعی تاریخی با مبانیای که دارد قابل تغییر کاربری نبوده و ملتهایی که این ایده را خریدهاند جز فلاکت و بدبختی برای خود به بار نیاوردهاند. بر همین اساس اسلام شیعی در ۱۵۰ سال اخیر اذهان ایرانیان را با تنفر از دیگر تمدنها و بالاخص تمدن غربی آلوده است.
تنفر از غیر (کافر و ملحد) بخشی ساختاری و نهادی از اسلام شیعی بوده است. حتی اسلامگرایانی که از مزاحمت دولت اسلامی برساخته شان به غرب پناه بردهاند به تداوم نشر این تنفر مشغولاند.
کسانی که هنوز تصور میکنند ایران تحت حکومت روحانیون میتواند به امنیت و رفاه و پیشرفت دست یابد دچار توهمی مضاعف هستند چون چهل سال تجربه این حکومت و نظام سیاسی و اجتماعی مبتنی بر آن را در برابر خود دارند و شکستهای عریان آن را به خارج نسبت میدهند.
بیداری بسیار پر هزینه
بیداری از این توهم چند صد ساله برای جامعه ایران بسیار پرهزینه بوده و خواهد بود: هم هزینههای انسانی و هم هزینههای مادی. مهم ترین و دهشتناکترین هزینه توهم مورد بحث، چهل سال جمهوری اسلامی بوده است که با جنگ دائمی با دنیا و مردم ایران موجب میلیونها کشته و زخمی (در جنگ بی حاصل هشت ساله بالاخص بعد از بازپس گیری خرمشهر)، صدها هزار بازداشتی و دهها هزار اعدامی شده است.
در کنار این خسارات انسانی بیش از ۱.۵ تریلیون دلار درآمد نفت کشور و چند برابر آن بودجههای سالانه صرف کارهایی شده که از اساس نادرست بودهاند و هیچ تاثیری بر افزایش رفاه و خیر عمومی نداشتهاند. برای براندازی رژیم هم مشخص نیست چقدر خسارت بر جامعه ایران تحمیل خواهد شد. همه این خسارات ناشی از این توهم بوده که حکومت اسلامی موجب برساختن جامعه ایدهال خواهد شد.