در حالی که نشست دوحه در مورد افغانستان در حال پایان است، تاکنون هیچ جزئیاتی از این نشست بیرون نیامده است. سخنگوی سازمان ملل پیشتر هرگونه بحث درباره به رسمیت شناختن طالبان در این نشست را رد کرده بود اما شماری از رسانهها به نقل از منابع آگاه گزارش دادند که بحث به رسمیت شناختن طالبان نیز یکی از دستورکارهای این نشست است.
با وجود اینکه سازمان ملل متحد و تعدادی از نمایندگان کشورهای مختلف قبل از برگزاری این نشست تاکید کردند که در نشست دوحه برای موضوع به رسمیت شناختن گروه طالبان سرفصلی وجود ندارد، هیچکس این مسئله را که سازوکار به رسمیت شناختن طالبان مطرح خواهد شد، رد نکرد.
نگاهی اجمالی به رویکرد کشورهای دخیل در بحران افغانستان نشان میدهد که به رسمیت شناختن طالبان آنقدرها هم دور از تصور نیست. واقعیت این است که به باور تعدادی از استراتژیستهای آمریکایی، طالبان دیگر تهدیدی برای منافع آمریکا محسوب نمیشوند. القاعده به عنوان دشمن اصلی آمریکا، توان واقعی خود را از دست داده و در سایه داعش گم شده است. داعش نیز در افغانستان پیوسته و از چند سو، زیر ضربه است. طالبان از یک سو ضد آنان فعالیت میکنند و نیروهای ضدتروریسم بینالمللی از سوی دیگر و با توجه به اینکه با وجود طالبان در افغانستان، داعش نمیتواند جغرافیای مشخصی برای خود دست و پا کند، حضور طالبان در افغانستان بهخودیخود توجیه پیدا میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از سوی دیگر، گروه طالبان دارای ساختاری ظاهرا یکدست اما در واقع متخلخلاند و بهتر از هر جریان دیگری در منطقه میتوانند منافع کشورهای مختلف را تامین کنند. طالبان در ظاهر یکدست مینمایند و بهشدت تابع اوامر و دستورهای رهبر خود ملا هبتاللهاند و آنچه او فرمان دهد، واجبالاجرا میشمارند. اما ساختار درونی و بدنه اصلی گروه طالبان طوری است که به فرماندهان مقتدر این گروه اجازه مانور میدهد.
به صورت کلی، ساختار گروه طالبان از دو بخش تشکیل شده است: فرماندهان نظامی مقتدر و چهرههای سیاسی بانفوذ. افرادی چون ملامحمد یعقوب، سراجالدین حقانی، ملا ذاکر و تعدادی دیگر نیروی نظامی قدرتمندی را کنار خود دارند. افرادی چون ملا برادر، امیرخان متقی، عباس استانکزی و تنی دیگر هم چهرههای سیاسی بانفوذ طالباناند. این افراد هرچند به رهبر گروه خود التزام عملی دارند، خودمختاری در عملکردشان را نیز حفظ کردهاند. همین ساختار متخلخل است که میتواند زمینه برقراری رابطه و اعمال نفوذ بر طالبان را برای کشورها فراهم کند.
به عبارت دیگر، تامین منافع کشورها در افغانستان تحت حکومت طالبان شاید بهتر از دولتهای دیگر صورت بگیرد. جمهوری اسلامی ایران، پاکستان، روسیه و چین به روشهای مختلف توانستهاند به داخل گروه طالبان نفوذ کنند. آمریکا نیز اشراف لازم را بر طالبان دارد و هرچند در ظاهر، رابطهاش با طالبان محدود است، اشراف آمریکا بر طالبان قابلچشمپوشی نیست.
در چنین وضعیتی، آنچه به عنوان ارزشهای حقوق بشری بهخصوص حقوق زنان مطرح میشود، در واقعیت بخش دوم منافع جهانی را تشکیل میدهد. این دیدگاه را در نظرهای سازمان ملل نیز میتوان دید. با اینکه تعدادی از روسای نهادهای مختلف سازمان ملل متحد در صورت تاکید طالبان بر دستور منع فعالیت زنان در نهادهای مختلف ملل متحد، احتمال خروج سازمان ملل از افغانستان را مطرح کردهاند، سخنگوی سازمان ملل که مواضع اصلی این نهاد جهانی را بیان میکند، از حضور سازمان ملل متحد در افغانستان با قاطعیت سخن گفت. او چند روز قبل دقیقا این جمله را استفاده کرد: «ما در افغانستان میمانیم. ما متعهدیم هر کار که میتوانیم برای مردم افغانستان انجام دهیم.»
پس از آن، رامز الاکبروف، معاون یوناما در کابل، هم گفت هرچند طالبان تصمیمهایی را به اجرا گذاشتهاند که روی فعالیت سازمان ملل در افغانستان تاثیر منفی گذاشته است، در وضعیت کنونی نباید به مردم افغانستان پشت کرد.
حتی صحبتهای گوترش در مورد اینکه به رسمیت شناختن طالبان در دستورکار نشست دوحه نیست، هم واقعیت مسئله را که این سازمان در جستوجوی راهکارهای به رسمیت شناختن طالبان است، از بین نمیبرد. البته سازمان ملل برای این به رسمیت شناختن یا نشناختن اختیاراتی ندارد و کشورهای جهان باید در این خصوص تصمیم بگیرند.
راهبرد منطقهای کشورهای قدرتمند جهان هم در حال حاضر بر محور تعامل با گروه طالبان میچرخد. عملکرد این کشورها با دیدگاههایی که مطرح میکنند، تفاوت قابلملاحظهای دارد. همین حالا هفتهای ۴۰ میلیون دلار به عنوان کمک به مردم افغانستان وارد این کشور میشود. سازمان ملل متحد میگوید راهکاری ایجاد کرده است که طالبان نتوانند به این پول دست بزنند اما به باور بازرس ویژه بازسازی افغانستان (سیگار)، طالبان بهراحتی به این پول دسترسی دارند.
همسایههای افغانستان هم تقریبا به صورت کامل با طالبان در تعاملاند و سفارتخانههای افغانستان را به طالبان واگذار کردهاند. آنها دادوستد تجارتی گستردهتر از دوره جمهوریت هم با افغانستان به راه انداختهاند و مقامهای طالبان بهراحتی به این کشورها در رفتوآمدند.
آنچه باقی میماند، کشورهای اروپایی و آمریکا است. آمریکاییها کمکم به این نتیجه رسیدهاند که تاکید و فشار بیش از حد بر تحریمها و فاصله گرفتن از گفتوگوها، بیاعتمادی طالبان به آمریکا را بیشتر کرده است. طالبان به معنای واقعی میخواهند با آمریکا روابط سازنده داشته باشند. این را از گفتار مقامهای طالبان بهخوبی میتوان حس کرد. ذبیحالله مجاهد در توییتی نوشته بود تعدادی در آمریکا نمیخواهند رابطه طالبان و دولت آمریکا بهتر شود. این نظر بهترین نشانه برای چراغ سبز طالبان به آمریکا است. حتی رهبر گروه طالبان هم خواهان تعامل با غرب بهخصوص آمریکا شده است.
بیشتر چهرههای سیاسی طالبان ممنوعیتهای اعمالشده بر زنان را نمیپذیرند و به نظر میرسد سختگیریهای بیحد با زنان در افغانستان حاصل نگرش مجرد رهبر طالبان و حلقه اطرافیان او است که خیلی گسترده نیست. با این پیشفرض، آمریکا میخواهد رابطه خود با طالبان را گستردهتر و از نزدیکتر مدیریت کند.
نتیجه آنچه مطرح شد این است که احتمال بررسی راههای آغاز مذاکره با طالبان سر مسئله به رسمیت شناخته شدن این گروه را نباید دور از انتظار دانست. نبود طالبان در این نشست نشانگر این است که کشورهای دخیل در مسئله افغانستان میخواهند برای آغاز مذاکرات با گروه طالبان یک چارچوب فراگیر و مورد توافق جمعی را تعیین کنند. پس از آن، به احتمال زیاد گفتوگوهای مستقیم با طالبان آغاز خواهد شد. آنچه باقی میماند، ارزشهای حقوق بشری نقضشده در افغانستان است و کیست که نداند در چارچوب منافع سیاسی کشورها، این ارزشها قابلمعاملهترین کالاها به شمار میروند.