کریسمس نه تنها برای مسیحیان، که برای بسیاری از مردم جهان روز مهمی است. مسیحیان سراسر جهان در این روز زادروز عیسی مسیح را جشن میگیرند. در ایران نیز ارامنه، آسوریها و مسیحیان تبشیری این روز را جشن میگیرند. البته طی سالهای اخیر در ایران، این روز به شکل یک واقعه سنتی مورد توجه سایر اقشار نیز قرار گرفته است؛ به شکلی که حتی بسیاری از مسلمانان هم در خانه خود درخت کریسمس را تزئین میکنند. مراسمی که به مانند شب یلدا و نوروز کم کم جای خود را در خانههای طبقه خاصی از جامعه باز کرده است. بنا به گزارشهای منتشرشده، افزایش رشد فروش درخت کریسمس و اقلام وابسته به آن باعث نگرانی حاکمان ایران شده است. به هر روی این مقوله فرهنگی موضوعی است که باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
روز قبل از کریسمس، از طرف یکی از دوستانم به گردهمایی جشن کریسمس در کلیسایی دعوت شدم. این کلیسا که با نام «الوهیم» شناخته میشود، در شهر هانوفر آلمان قرار دارد. کل صندلیهای کلیسا پر بود و به سختی توانستم جایی برای نشستن بیابم. شبان کلیسا در حال موعظه بود. او به زبان فارسی در حال توضیح مطالب کتاب مقدس بود. کتاب مقدس نامی است که مسیحیان به مجموعه انجیل و تورات اطلاق میکنند. چیزی که در ایران عموما منفک از هم تصور میشود.
نحوه نیایش در کلیسا کاملا با چیزی که یک ایرانی مسلمان از نیایش در ذهن دارد متفاوت است. نواختن پیانو و گیتار و خواندن سرودهایی در مدح مسیح و شکرگزاری بخشی از برنامه کریسمس بود. در میان افراد حاضر در آنجا ایرانیان و افغانهای بسیاری حضور داشتند. پیرو و جوان، مرد و زن و حتی کودکان. بر اساس اطلاعاتی که من به دست آوردم حدود 370 نفر در این گردهمایی حضور داشتند. افرادی که از شهر برمن و شهرهای کوچک اطراف آمده بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دیدن 370 نفر نوکیش مسیحی مسلمانزاده در یک کلیسا موضوع بسیار جالبی بود. با چند نفر از ایرانیهایی که آنجا حضور داشتند همصحبت شدم. احتمالا شما هم مثل من اولین چیزی که به ذهنتان میرسد، این است که اکثر این افراد برای کسب پناهندگی مسیحی شدهاند، اما ماجرا جالب تر بود. از محمد پرسیدم که چرا اینجا آمدی؟ او گفت: « من مسیحی هستم و وظیفه دارم برای زادروز مسیح در کلیسا حضور پیدا کنم.» از او پرسیدم در ایران هم مذهبی بودی؟ او گفت: «من در ایران مسیحی نبودم، اینجا با کلیسا آشنا شدم. اوایل هم خیلی سخت حاضر بودم سخنان کشیش را بپذیرم، اما شرایط الان فرق میکند. من خودم را یک مسیحی معتقد میدانم که خودم آگاهانه انتخاب کرده ام. من مسلمانزادهام اما حالا به مسیحی بودنم افتخار میکنم.»
از امیر، که صلیبی به گردن داشت او پرسیدم چطور مسیحی شده؟ صادقانه گفت: «من به هدف کسب پناهندگی مسیحی شدم، اما هر چقدر بیشتر جلو رفتم، به مسیح ایمان پیدا کردم. هدف روز اولم چیز دیگری بود اما امروز یک مسیحی معتقد هستم.» او ادامه داد: «من در ایران مسلمان معتقدی نبودم و [شریعت] را رعایت نمیکردم، اما اینجا شرایط فرق دارد. جو کلیسا عالی است. خوشحالم که راهم را پیدا کردم.» از او پرسیدم پناهنده شدی؟ گفت: «مدت زیادی است که جواب پناهندگی گرفته ام و کلیسا آمدنم به خاطر آن نیست.» فرد دیگری که به علت رفت و آمد به ایران نخواست نامش فاش شود، به من گفت: من اصلا پناهنده نیستم. به صورت قانونی آمدم و اقامت گرفتم. اعتقاد به مسیح را انتخاب کرده ام. موضوع جالب در این کلیسا، حضور چند دانشجوی ایرانی بود. دانشجویانی که به گفته خودشان ابتدا از روی کنجکاوی جذب کلیسا شدند اما امروز حضوری مداوم در آنجا دارند.
پیشتر از کشیش کلیسا پرسیده بودم: «شما که میدانید بسیاری از این افراد به منظور اخذ پناهندگی مسیحی میشوند، چه حسی دارید؟» او در جواب گفت: «اینها توسط مسیح انتخاب شدهاند و من فقط وظیفهام را انجام میدهم.»
در این بین دیدن افغانها میان افراد حاضر در کلیسا جالب بود. فضای مذهبی افغانستان به مراتب دگمتر از ایران است. دستکم در ایران بر خلاف حکومت، در میان مردم تساهل مذهبی بیشتری برقرار است. از یکی از آنها، درباره مسیحیت و مشکلاتش پرسیدم. به من گفت: «ما حتی در اینجا نیز تحت فشار هستیم. هموطنانمان در برابر تغییر دین ما به شدت واکنش نشان میدهند. آنها نمیتوانند قبول کنند یک مسلمانزاده دینش را عوض کند. از نظر آنها ما مرتد هستیم.» به او گفتم شنیدهام در یکی از شهرهای دیگر افغانها به یک نوکیش مسیحی افغان حمله کرده و او را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند. گفت: «درست است! من حتی جرئت نکردهام به خانواده خودم در افغانستان این موضوع را بگویم.» به نظر میرسد شرایط برای افغانهای نوکیش به مراتب سختتر است.
در راه بازگشت، به این فکر میکردم که چطور محیط جدید بر فرد میتواند موثر باشد. اگر فقط در دو شهر و چند شهر کوچک اطراف 370 ایرانی و افغان مسیحی شدهاند، این تعداد به نسبت کل ایرانیهای خارج از کشور چقدر است؟ موج دینگریزی، تغییر دین و بیدینی در ایران مدتهاست شکل گرفته؛ اما از سوی دیگر همین افراد وقتی از کشور خارج میشوند، مجددا جذب یک دین جدید میشوند. جذابیت مسیحیت برای این افراد چیست؟ اخذ اقامت، خود مسیحیت، محیط گرم و دوستانه کلیسا، سخنرانیهای انگیزشی شبان کلیسا، تلاش برای ادغام در جامعه جدید یا فرار از گذشته؟ آیا آنطور که نوکیشان مسیحی میگفتند رشد فرهنگی جامعه آلمان به دلیل دین آنهاست؟ تاثیر دین جدید در نسل بعدی ایرانیهای خارج از کشور چطور خواهد بود؟