برخی از سرودها و تصنیفهایی که از روزهای اول انقلاب و یا یکی، دو ماه پیش از آن ساخته شده بودند، هنوز و به مناسبتهای گوناگون و به خصوص ایام دهه فجر، از صدا و سیمای ایران پخش میشود. سرودهایی که یادآور روزهای خیزش مردمی بود و به تبع آن بخشی از هنرمندان و اهل موسیقی نیز در این کار مشارکت داشتند.
انقلاب سبب شد تا اهالی موسیقی دوپاره شوند. اگرچه این دوپارگی دوامی کوتاه داشت و در ماجراهای جنگ و بهخصوص بعد از خرداد شصت، گروه دوم نیز به محاق رفت.
تا پیش از انقلاب بین این دو نحله و جریان موسیقایی در رادیو و تلویزیون رقابتهایی جریان داشت و جریانی از موسیقی، که خود را پرچمدار احیای موسیقی جدی و هنری میدانست، میکوشید با تعریف معیارهایی، مرزهای خود با گروه دیگر را مشخص کند. با جود این، همه این گروهها در کنار هم زندگی موسیقایی خود را داشتند و به اجرای برنامه میپرداختند.
موسیقی گلها راه خود را میرفت، موسیقی صحنهای و کابارهای مسیر خود و موسیقی پاپ و انواع دیگر موسیقی برای خود مخاطبانی داشتند که برای آنها اثر تولید میکردند.
جریان موسیقایی چاوش
انقلاب اما تقریبا تمامی آن دستهبندیها را دگرگون کرد. جریان چپ موسیقی، که با سردمداری هوشنگ ابتهاج، عملا بخش موسیقی رادیو را در سیطره خود گرفته بود، بعد از کشتار ۱۷ شهریور خود را از رادیو هم بیرون کشید و به سمت تاسیس نهادی به نام چاوش رفت.
آقای ابتهاج در خاطرات دو جلدی خود (پیر پرنیاناندیش) برخی از این روایتها را بیان کرده است. اما اخیرا دستخطی از همین نامه منتشر شده است، که نشان میدهد محمدرضا شجریان آن را نوشته و امضای او، محمدرضا لطفی و هوشنگ ابتهاج پای آن است. این نامه اگر چه به نامه استعفا معروف شده است، دقت در متن آن نشان میدهد که گروه شیدا، فقط از اجرای کنسرت در مسکوی آن زمان کنارهگیری کرده است. نامه بسیار محافظهکارانه نوشته شده است و اگرچه مستقیم به کشتار ۱۷ شهریور اشاره نکرده، نگارش آن در روز ۱۸ شهریور، همان پیام را به مسئول مربوطه (در اینجا رضا قطبی) انتقال میدهد. گروه شیدا بعد از این نامه به سمت اجرای آثاری در زمینه انقلاب ایران رفت.
حدود شش ماه بعد، روزنامه آیندگان در سه شماره پیاپی ۱۸ تا ۲۰ فروردین ۱۳۵۸، گفتوگویی با لطفی، شجریان و علیزاده انجام داد و آنها به شکل دقیقتر رخدادهای پس از این نامه و نیز تشکیل موسسه چاوش را توضیح دادند.
چنان که از توضیح آنها برمیآمد، موسسه چاوش تاسیس شده بود تا بتواند با تولید آثار موسیقایی، از نظر مالی خود را مستقل از دولت و نهاد حکومت تعریف کند. آنها حتی برخی از این کارها را - که چه در آن زمان و چه بعدها، بسیار معروف شده بود- در منازل شخصی و با کمترین امکانات ضبط میکردند تا نشان دهند به جایی و کسی وابسته نیستند. از جمله این آثار میتوان "سپیده" یا ایران ای سرای امید، " شبنورد" ساخته محمدرضا لطفی، "همراه شو عزیز"، و "ایرانی"، ساخته پرویز مشکاتیان و "سواران دشت امید" و "حصار" ساخته حسین علیزاده را نام برد. عمده این کارها را محمدرضا شجریان و شهرام ناظری خواندند. به جز آلبومهای چاوش ۱ و ۹ و 10، بقیه آلبومها متاثر از شرایط اجتماعی و سیاسی اوایل انقلاب و سالهای اولیه جنگ ساخته شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
کانون چاوش البته انجامی خوش نیافت. تا قبل از سال ۶۱ آنها مهمترین و فعالترین جریان موسیقی کشور به شمار میآمدند، اما پس از آن برخی به زندان افتادند، مثل هوشنگ ابتهاج؛ برخی که علاقهمند به فعالیت سیاسی نبودند، مثل شجریان و مشکاتیان و ناظری، از کانون جدا شدند، و برخی دیگر نیز مثل حسین علیزاده به خارج از ایران رفتند.
آلبوم "به یاد درویشخان" با تکنوازی سهتار و خوانندگی لطفی و نیز نصرالله ناصحپور و تمبک ناصر فرهنگفر، در همان سالهای اول دهه شصت منتشر شد، در واقع سوگنامه محمدرضا لطفی است بر این پراکندگیها. البته برخی سهم او و هوشنگ ابتهاج را در کشاندن چاوش به سمت فعالیتهای سیاسی کم نمیدانند، چنان که لطفی نیز مجبور شد بیش از ده سال از کشور دور بماند.
آثار خاطرهانگیز جریانات چپ از سرودهای انقلاب
در کنار این گروه، جریانات منتسب به چریکهای فدایی اکثریت هم فعال شدند. معروفترین کار این گروه آلبومی بود به نام"شرارههای آفتاب" که موسیقی آن را مهرداد بران، موزیسین ایرانی مقیم آمریکا، بر سرودههایی از سعید سلطانپور ساخت. او در گفتوگویی که سال ۲۰۱۷ با شبکه فارسی هلند کرد، از چگونگی شکل گیری آلبوم و ساخت آن در مدتی کوتاه (بین ۷ تا 9 روز) در آذرماه سال ۱۳۵۷ در واشینگتن گفت. گروه کر این آلبوم دانشجویان مقیم همان منطقه بودند و تکخوانی آن را داود اردلان (معروف به داود شراره) انجام داد.
دو ترانه از این آلبوم، که گفته میشود در آن زمان بالای دو میلیون نسخه از آن فروش رفت، معروفتر از بقیه آثار است. "سراومد زمستون" (آفتابکاران جنگل) و "خون ارغوانها" که در سالهای اول انقلاب بارها و بارها از رادیو پخش شد، اما بعدها به کل از پخش کنار گذاشته شد.
بار نوستالژیک این اثر، جدای از ملودی جذابی که برگرفته از موسیقی ارمنستان است، به سعید سلطانپور بازمیگردد. شاعر و نمایشنامهنویسی که یکی از اعضای چریکهای فدایی اکثریت بود. او در فروردین ۶۰ و در مراسم عروسیاش دستگیر و به زندان برده شد. سلطانپور را ۳۱ خرداد همان سال تیرباران کردند.
این ترانه بعدها و در سالهای جنبش سبز دوباره سربرآورد و بارها وبارها از سوی جمعیت معترض خوانده شد. در سالهای اخیر نیز در خارج از ایران این ترانه اقبالی دوباره یافته است و برخی از آهنگسازان، از جمله آقای بران آن را در قالب ارکسترهای بزرگ اجرا کردند.
بهاران خجسته باد و وحدت فرهاد مهراد
دیگر سرود نسبتا معروف "بهاران خجسته باد" نام داشت که نقش جریانات چپ در ساخت آن بارز است. این سرود برآمده از شعری بود، سروده کرامت دانشیان (فعال چپ که سال ۵۲ اعدام شد). چنان که در نشریه فرهنگ نوین (یادنامه دانشیان- بهمن ۱۳۵۹) آمده است، اسفندیار منفردزاده آن را در فاصله ۷ روز، با کمترین امکانات و در حالی که عمده سازها را هم خودش نواخته، ضبط کرد و عصر آن روز به مراسم یابود دانشیان و خسرو گلسرخی رساند. این سرود بر خلاف سرودهای آلبوم شرارههای آفتاب، همچنان و بهخصوص در ایام انقلاب بهمن، از بسیاری از شبکههای داخلی پخش میشود. منفردزاده، که او هم از فعالان جریان چپ بود، اثر دیگری هم ساخت که بسیار تاثیرگذار بود؛ "وحدت" یا والا پیامدار، روی شعری از سیاوش کسرایی، که در همان زمستان سال ۱۳۵۷ ساخته و همچنان منتشر میشود. طنز تلخ ماجرا اینجاست که به رغم گذشت ۴ دهه از استقرار حکومت مذهبی در ایران، معروفترین و جاافتادهترین اثر موسیقایی درباره پیامبر اسلام، ساخته جریانات غیراسلامی (آهنگ فیلم محمدرسولالله از موریس ژار) و یا چپهایی با باورهای غیرمذهبی است (ترانه وحدت).
در کنار جریانات غیرمذهبی، آثاری هم از سوی جریانات مذهبی و یا با سرودههایی با بار مذهبی نیز ساخته شد که از جمله آنها میتوان به سرود " خمینیای امام" و یا "الله الله" اشاره کرد. اگر چه به نظر میرسد همچنان سهم جریانات غیرمذهبی در موسیقی روزها و ماههای قبل از انقلاب و چند سال بعد از انقلاب بسیار چشمگیرتر از نحلههای مذهبی است.