درد و اشتیاق و افتخار روی فرش قرمز

روز چهارم جشنواره کن

جشنواره‌های سینمایی با یک واقعیت غریب مواجهند. از یک سو مملو از زرق و برق و ثروتند، و از سوی دیگر، جایی برای بزرگداشت هنر و خیره شدن به مصائب بشریت معاصر. این است که هر سال روی فرش قرمز جشنواره کن، همه را با هم می‌بینیم: هم، درد و هم، افتخار.

دیروز فرش قرمز کن شاهد رونمایی از فیلم «درد و افتخار» پدرو آلموودوار، کارگردان بزرگ اسپانیایی، در بخش مسابقه بود. آلمودووار در فیلم‌های خود از ظرافت احساسات انسانی می‌گوید و فیلم اخیرش بیشتر «درد» دارد تا «افتخار». اما پیش از نمایش فیلم، توجه‌ها بیشتر معطوف بود به شکوه مراسم فرش قرمز آن:‌ آلمودووار در کنار دو بازیگر فیلم، آنتونیو باندراس و پنه‌لوپه کروز. توجهات همچنین به‌شدت معطوف به ستاره دیگری بود که ربطی به فیلم‌ آن‌ها نداشت، اما مراسم فرش قرمز این فیلم را برای جولان دادن انتخاب کرده بود: بلا حدید، مدل ۲۲ ساله آمریکایی که با پیراهن قرمزش شکار دوربین‌های فراوان شد. دیگر ستاره فرش قرمزی مورد توجه، دیپیکا پادوکونه، بازیگر هندی ۳۳ ساله بود که نه در قالب سینمایی، که به عنوان سفیر شرکت مد «لورئال» به کن آمده است.

فیلم بیست و یکم آلمودووار روایت کارگردانی است که در اواخر عمر باید با درد و بیماری سر کند، اما ذوق فیلمسازی را از یاد نبرده است. این موضوع سینما دوستان را بلافاصله یاد «هشت و نیم» فدریکو فلینی می‌اندازد که موضوع مشابهی دارد و از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما به‌شمار می‌رود. بسیاری از منتقدان رویکرد مثبتی به فیلم داشته‌اند. از جمله پیتر بردشای انگلیسی که در وصف آن نوشت: «آلمودووار مثل همیشه فیلمی راجع به لذت ساخته و خود این کار نوعی لذت است: طنازانه، هوشمندانه و پراحساس». به نظر من اما این فیلم در این سطح و اندازه‌ها نبود و جزو کارهای درجه یک آلموودوار به‌شمار نمی‌آید. فیلم کشش و فضای جادویی معمول فیلم‌های آلمودووار را ندارد. فیلم‌های او معمولا از زندگی مردم معمولی اسپانیا می‌گویند و نه از ستاره‌های بزرگ، و در این فیلم نیز کارگردانِ قصه، دوران فقر و کودکی خود را به‌خاطر می‌آورد و نهایتا، فیلمی در این مورد می‌سازد. شگرد آلمودووار مطابق معمول این است که درون هر فیلم، فیلم دیگری نهفته دارد و در میان هر داستان، داستان دیگری.

اما اسپانیایی که در این‌جا می‌بینیم، آن اسپانیای مسحور کننده فیلم‌هایی مثل «بازگشت» نیست. نقش مادر کارگردان در دوران کودکی را پنه‌لوپه کروز بازی می‌کند و هم او است که باید به فرزندش توضیح دهد که چرا باید به مدرسه مذهبی کشیش‌ها برود؛ چون «برای فقرا این تنها راه درس خواندن است». کودکی او در روستایی کوچک می‌گذرد که در آن بسیاری از مردم سواد ندارند و او و خانواده‌اش باید در غار زندگی کنند؛ فضایی که او پس از رفتن به مدرسه کشیشی از آن می‌گریزد تا به مادرید، پایتخت کشور، برود. از نکات به‌یادماندنی فیلم، تصویری است که از مادرید داده می‌شود؛ هم مادریدی که کارگردان اکنون در اواخر عمر در آن زندگی می‌کند، و هم مادریدی که با ذوق و شوق از آن می‌گوید. شهری که او را از دنیای کشیش‌ها نجات داد و جایی که در آن به قول خودش سینما ناجی او شد و زندگی دوباره‌ای به او بخشید.

یک روز پیش از «درد و افتخار»، فیلم «اطلس»، ساخته «متی دیوپ» فرانسوی و سنگالی‌تبار بود که در بخش مسابقه کن رونمایی شد. این اولین فیلم بلند دیوپ است که پیش از این در آثار کوتاهش از آمال و آرزوهای مردم سنگال گفته بود؛ آن‌هایی که هم کشورشان را عاشقانه دوست دارند و هم در گریز از مشکلات آن مجبورند به اقیانوس اطلس بزنند و به‌سوی سواحل امن‌تر کوچ کنند. اما به قول منتقد مجله «ورایتی»، دیوپ در این فیلم بلند دوربین را از روی مردها واگردانده است. این بار، محور روایت یکی از زنانی است که پس از به دریا زدن مردان، در سنگال می‌ماند. روایت «اطلس» در داکار، پایتخت سنگال، و کنار ساحل اقیانوس اطلس می‌گذرد و هنرمندانه، چند ژانر سینمایی را کنار هم می‌گذارد تا تصاویری به‌یاد ماندنی ارائه کند: ترکیبی که هم می‌تواند «فیلم ارواح» به‌شمار آید و هم داستانی عاشقانه، هم «داستان کارآگاهی» باشد و هم یک «درام شهری». هم نقد وضعیت کارگرانی است که مزدشان را نمی‌گیرند و مجبورند به دریا بزنند، هم نقد نظم جنسیتی این کشور. «اطلس» هم اما از «فیلم خوب» فراتر نمی‌رود و به گرد «شاهکار» بودن هم نمی‌رسد. علت شاید این باشد که فیلمنامه و خط داستانی، از قوت کافی برخوردار نیستند و چندگانگی ژانرها در آن، چنان‌که باید، با هم ترکیب نشده‌ است. همیشه فکر می‌کنم عبث‌ترین کار منتقد این است که به فیلمی بگوید «ایکاش جور دیگری بودی» و با این حال، «اطلس» ایکاش‌های بسیاری در دلم باقی گذاشت: ایکاش روی نقش اول فیلم بیشتر کار شده بود (آدا، دختری که باید با گم شدن معشوقش در دریا و ازدواج اجباری با مردی ثروتمند سر کند) و آن لحظات به‌یادماندنی آخر فیلم در سراسر آن تکثیر شده بود. ایکاش فیلمنامه‌نویسی مثل اصغر فرهادی داشت که به کلاف داستان، پیچیدگی بیشتری داده بود. ایکاش تم «فیلم ارواح» زودتر و با هنرمندی بیشتری وارد فیلم شده بود. ایکاش کارآگاه فیلم نقش پررنگ‌تری داشت. با این حال، «اطلس»، «فیلم اول» موفقی برای دیوپ است و باعث می‌شود بی‌صبرانه منتظر بقیه کارهای این کارگردان ۳۶ ساله باشیم.

فیلم دیگر بخش مسابقه که دیروز از آن رونمایی شد، «جوی کوچک» ساخته جسیکا هاسنر بود. هاسنر با پنجمین فیلم خود بالاخره به بخش مسابقه کن رسید تا یکی از معدود کارگردانان زن حاضر در این مهم‌ترین رویداد سینمایی جهان باشد. این فیلم بریتانیایی - آمریکایی مورد استقبال منتقدان قرار نگرفت و بردشا به آن دو از پنج ستاره داد (این منتقد روزنامه گاردین دست و دلباز است و کمتر پیش می‌آید به فیلمی نمره بالا ندهد.)‌

بازار

در بازار کن نیز شاهد رویدادهای مهمی بوده‌ایم.

— «بینوایانِ» لاج لی که ایندپندنت فارسی این همه از آن تعریف کرد (و تا الان به نظر من بهترین فیلم کن بوده است) حقوق پخش خود در آمریکا را به شرکت «آمازون» فروخت. «نت‌فلیکس» هم خواهان این فیلم بود و گفته می‌شود که ۱.۵ میلیون دلار هم برای کسب امتیاز پخش آن پیشنهاد کرده بود. این دستاورد بسیاری مهمی برای این فیلم کم‌بودجه فرانسوی است که ما با کارگردان و بازیگران آن نیز گفت‌وگو کرده‌ایم که در روزهای آتی منتشر می‌شود.

— میرا نائیر، کارگردان هندی - آمریکایی ۶۱ ساله، اعلام کرد قرار است کتاب «پسر مناسب»‌ از ویکرام ست هندی را در سریالی شش قسمتی اقتباس کند. خانم نائیر را با فیلم‌هایی مثل «کاماسوترا»، «هم‌نام» (بر اساس رمانی نوشته جومپا لاهیری که با ترجمه امیرحسین حقیقت در ایران نیز پرخواننده بوده است)، «ازدواج موسمی» (برنده شیر طلای جشنواره ونیز) و «سلام بمبئی» (نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی) می‌شناسیم. او اکنون قرار است با تهیه‌کنندگی «بی بی سی» رمان «پسر مناسب» را سینمایی کند. این رمان ۱۳۴۹ صفحه‌ای به عنوان یکی از بلندترین داستان‌هایی که تا کنون به زبان انگلیسی منتشر شده، معروف است و منتقدین آن ‌را با «جنگ و صلح» لئو تولستوی مقایسه می‌کنند. خانم نائیر گفته است که تا کنون بیش از ۱۰۰ بازیگر در هند برای این پروژه به خدمت گرفته شده‌اند و تخمین زده می‌شود که ۲۰ میلیون دلار هزینه آن شود. «تابو» (که نام کاملش «تبسم فاطمه هاشمی» است و از ستاره‌های بزرگ سینمای هند به‌شمار می‌رود) یکی از ستاره‌های اصلی این مجموعه تلویزیونی خواهد بود. او قبلا در «هم‌نام» و سایر فیلم‌ها با خانم نائیر همکاری کرده است. به گفته کارگردان، این «اولین فیلم حماسی جنوب آسیا است که در بخش اصلی بی بی سی ساخته می‌شود».

— دو شرکت آلمانی و فرانسوی اعلام کردند فیلمی بر اساس زندگی «محمد بوعزیزی» می‌سازند؛ همان دستفروشی که هشت سال پیش با به آتش کشیدن خودش در تونس یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ خاورمیانه، یعنی زنجیره‌ دامنگیر اعتراضات و تحولاتی که به «بهار عربی» معروف شد، را کلید زد. این فیلم توسط «لطفی نیتان»، کارگردان مصری - انگلیسی، ساخته می‌شود و قرار است حدود ۲ میلیون دلار بودجه داشته باشد. فیلمبرداری از پنج ماه دیگر در همان روستای بوعزیزی در تونس آغاز می‌شود و نقش او را «کامل البارودی»، بازیگر فرانسوی - مراکشی ایفا می‌کند.

— پاول لونگین، کارگردان روس که با فیلم قبلی‌اش «تَرک افغانستان» جنجال‌آفرین شده بود، اعلام کرده است که پروژه جدیدی بر اساس کتاب خاطرات «یِوِگنیا گینزبورگ» می‌سازد؛ نویسنده‌ای روس که ۱۸ سال را در گولاگ‌های شوروی سابق گذراند. فیلم قبلی آقای لونگین نگاهی انتقادی به حضور شوروی در افغاستان داشت و به همین دلیل از فستیوال فیلم مسکو بیرون کشیده شد. لونگین یادآور این است که دولت ولادیمیر پوتین هر قدر هم که اوضاع کشور را تحت کنترل بگیرد، هنر انتقادی در این کشور هنوز زنده و پا برجا است.

بیشتر از فیلم