مشاجره بر سر انتخاب رئیس مجلس نمایندگان افغانستان، دیر یا زود به پایان میرسد. در یک سناریوی مسالمتآمیز، تنشها فروکش میکند؛ میانجگیری نتیجه میدهد و نمایندگان معترض به رئیس منتخب مجلس اجازه کار خواهند. این احتمال نیز وجود دارد که موافقان و مخالفان همچنان به دوئل ادامه بدهند تا سرانجام از سرناگزیری یا تن به برگزاری انتخابات مجدد برای احراز کرسی ریاست مجلس بدهند و یا آنگونه که در دوره قانونگذاری قبل اتفاق افتاد، تفاهمی صورت بگیرد تا بر اساس آن تمامی اعضای مجلس برای شخص سومی که نه تاجیک باشد نه پشتون، دعا بخوانند و این غائله به پایان برسد. یکی از این کارها شدنی است. تاریخ معاصر افغانستان پر از دعاخوانی و تاجگذاریهایی است که هر از گاهی نخبگان سیاسی این کشور نه از سر مدارا و همدیگرپذیری، که از سر درماندگی به آن رضایت داده اند. تشکیل حکومت وحدت ملی پس از رسوایی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۳، میتواند به تعبیری تازهترین نمونه سیاست «سلام و صلواتی» و تاجگذاری باشد.
به هرحال، آن چه که در این میان مایه نگرانی است، رسیدن و نرسیدن فلان و بهمان نماینده به کرسی ریاست مجلس نیست. نگرانی اصلی قربانی شدن عدالت، ترویج خشونت، استفاده بیرویه از ادبیات قومی، بیمنزلت شدن مردم سالاری، عمیق شدن شکافهای قومی و تنگ شدن دایره گفتوگو در سطح نخبگان سیاسی افغانستان است. این وضع عوامل و پیشزمینههای تاریخی و اجتماعی معلوم و مشهودی دارد. از زمان تشکیل ساختاردولت درافغانستان، مناسبات سیاسی شکل گرفته دراین کشورظرفیت بازتاب تنوع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و قومی را نداشته است.
تحولات چهل سال گذشته، انحصار تاریخی اقتدار سیاسی قدرت را شکسته است و وضعیتی را بهوجود آورده که اکثریت نخبگان سیاسی و اقوام و تبارهای گوناگون را به این نتیجه رسانده که سهمشان از اقتدار سیاسی آنگونه که باید باشد، نیست. فربه شدن قومیت، هویت سیاسی اقوام را دچار دگردیسی و تحول کرده است. با اذعان به این واقعیت که یافتن راه حل مسالمتآمیز و دموکراتیک از تنشهای سیاسی در افغانستان خواهد کاست، جمعی از سر دلسوزی یا نادیده انگاشتن معضلات ریشهدار اجتماعی در تلاشاند، به مسأله قومیت در سیاست به عنوان یک بحث حاشیهای نگاه کنند. این نگرش به جای این که ما را در گذار به سوی پیدا کردن حس مشترک هموطنی و همسرنوشتی یاری کند، ما را از هم دور میکند. به تعویق انداختن گفتمان بر سر قومیت، کلید حل معضل قومی منازعه افغانستان نیست.
این نوشته مخاطب ویژهای ندارد. اما واقعیت این است که مسأله قومیت درسطح نخبگان سیاسی از بازماندگان رژیم شاهی گرفته تا سیاستگران چپ، مسلمانان تندرو و کندرو و میانهرو، از مجاهد تا طالب و از تکنوکرات تا غیر تکنوکرات، مسأله ای جدی و قابل تأمل است. بسیاری هرچند سعی میکنند که بر روی نیتهای تمامیتخواهانه قومی و کارنامه غیردموکراتیکشان پرده بکشند، اما حقیقت چنان آشکار است که به آن می ماند که فردی بخواهد با دو انگشت نور مهتاب را بپوشاند. در معرکهای که در نخستین روز کاری مجلس راه افتاد، عوامل زیادی دخیل بودند. اما عنصر قومیت برجستهتر از هر عاملی در شکلدهی و بحرانی شدن آن نقش داشت.
شکنندگی سیاسی نظام ایجاب میکند که نخبگان سیاسی افغانستان با مسأله قومیت، برخورد محتاطانه و حساب شده ای داشته باشند. شعله ور کردن نفرت قومی در کشوری با چنین زمینه وسیعی از قوم گرایی کار سنجیده و خردمندانهای نیست. درجهان متمدن، ساز و کارهای دموکراتیک و شهروندی معضل سیاسی شدن قومیت را حل کرده است. داشتن هویت قومی در جوامع انسانی جرم نیست چرا که هیچ فردی برای خود تصمیم نمیگیرد که با چه قومیتی زاده شود. سلامت سیاسی و اجتماعی افغانستان و پرداختن منطقی به معضل قومیت در این مرحله حساس بستگی به آن دارد که نخبگان سیاسی این کشور در چه حدی از قوام و پختگی عقلانی برای مدیریت تنشهای قومی هستند.