در اولین روز سال نو در ۱۹۴۲، دو سال و نیم قبل از روز «دی دِی»، روزولت، چرچیل، و نمایندگان روسیه و چین اعلامیه ملل متحد را امضاء کردند. پس از آن، اصطلاح «ملل متحد» تبدیل به نام تشریفاتی شد که تحت آن نیروهای متفقین با آلمان نازی، ایتالیای فاشیست و ژاپن جنگیدند.
اعلامیه ملل متحد، که اهداف روز پیاده شدن متفقین در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ را در بر میگرفت، اعلام میکرد که پیروزی برای «دفاع از زندگی، آزادی، استقلال و آزادی مذهب و دفاع از حقوق بشر و عدالت» بود. اعلامیه همچنین به طور واضح - و خیلی مشخص - «اصول تعیین سرنوشت به دست خود» بر اساس تئوری «وودرو ویلسون» رئیس جمهور اسبق آمریکا را تأیید میکرد.
سِن من به اندازهای هست که سربازان جنگ جهانی اول را دیده باشم - در شهر «ایپِر» بلژیک در اواخر دهه پنجاه با پدرم که بازمانده جنگ در ۱۹۱۸ بود، وقتی که مردان «پاسچِندال» پس از مرخصی به میادین سابق جنگ باز میگشتند - و پس از آن، خودم در تعطیلات نرماندی مردان «دی دِی» را دیدهام.
داستانهای آنها همیشه با آنچه که امروزه ما میشنویم جور در نمیآمد. مردان ۱۸-۱۹۱۴ در مورد دوستان کشته شده خود و موشهای داخل سنگر و ژنرالهای احمق انگلیسی زیاد حرف نمیزدند (اگرچه در میان صحبتهایشان از آنها نیز حرف میزدند)، اما درباره خشونت و ظلم در حمله آلمانها و غارت بلژیک حرف میزدند.
صحبت آنها بیشتر شبیه به صحبتهای آمریکاییهایی بود که پس از یازده سپتامبر میشنیدم.
و بسیاری از مردان «دی دِی» فکر میکردند که حمله ژوئن ۱۹۴۴، بیش از آنکه یک حمله ضروری عملیاتی تاکتیکی باشد، یک استراتژی سیاسی بود. زیرا اگر انگلیسیها و آمریکاییها نمیتوانستند به پیش روند، ارتش سرخ پیروز به زودی در سواحل اسپانیا حمام آفتاب میگرفت.
این اشارهها فقط به این دلیل نیست که این مقاله را در بیروت مینویسم. امروزه هر وقت که درباره «دی دِی» و جنگ جهانی دوم میاندیشم، بیشتر و بیشتر درباره خاورمیانه فکر میکنم.
البته، اولین جنگ بزرگ اروپایی، به ما قرارداد وِرسای و تشکیل خاورمیانه مدرن را هدیه داد. جنگ دوم جهانی تأثیرگذاری قدرتهای بزرگ نظامی را نشان داد که تا زمان ما برجهان تسلط داشتهاند. البته بریتانیا و فرانسه به سرعت به کنار رفتند و اگر اعراب و مسلمانها پس از جنگ جهانی اول به حال خود رها شدند، پس از جنگ جهانی دوم مطمئناً سرکوب شدند.
این روزها، ما خاورمیانه را از جشنهای «دی دِی» کنار گذاشتهایم. ترجیح میدهیم که مسلمانان هند و آذربایجان و حتی ارامنه، که مشخص شد در نرماندی در میان آلمانها میجنگیدند را به یاد نیاوریم.
گُردان «هَنجار» مسلمانان بوسنیایی به قدری مشغول بودند که نمیتوانستند به نازیها، در اعمال ظلم به جبهه مقاومت یونانیها، کمک کنند. خالق آن، مُفتی بزرگ اورشلیم، قصد داشت تا فلسطین را از چنگال بریتانیا «آزاد» کند که به یکباره مارشال رومل به صحرای سینا رسید و نیازی به گفتن نیست، ما حتماً باید فراموش کنیم که یکی از جاسوسهای رومل در مصر (پیش از آنکه روباه صحرا به سمت نرماندی برود)، «انور سادات» رییس جمهور صلح طلب بود.
به دلایل بسیار متفاوت، ما از یاد بردیم که بسیاری از اعراب و مسلمانان در جنگ برای متفقین کشته شدند تا برای آلمانها. ما کلاً این حقیقت را از یاد بردهایم که در آخرین سال از جنگ، ۴۰٫۰۰۰ نفر از مردم شمال آفریقا (اغلب الجزایری) با یونیفورم فرانسه در برابر نازیها جنگیدند و کشته شدند.
در ۱۹۴۰ حداقل ۵ هزار و ۴۰۰ الجزایری در جنگ برای فرانسه کشته شدند (واقعیتی که بی خیالانه در فیلم دانکِرک ۲۰۱۷ نشان داده نشد). در «اِلعلمین» سنگ قبر یک عرب فلسطینی در کنار سنگ قبر یک یهودی فلسطینی قرار دارد که بر روی آنها برای اولی به عربی و برای دومی به زبان عِبری نوشته شده است. بله، نیروهای مراکشی فرانسه هنگام «آزادسازی» ایتالیا مرتکب تجاوزهای دسته جمعی شدند و «چاندرا بوز» یک گروه نظامی هندی را برای جنگیدن با ژاپنیها ایجاد کرد. اما آیا ما میتوانیم به شاعر و پیانیست جوان مسلمان هندی «نور اینیات خان» (که مأمور عملیات ویژه در فرانسه بود) پشت کنیم که توسط همرزمان خود لو رفت و از طریق جوخه اعدام اِس اِسها به قتل رسید؟
اما نکته مورد نظر من این نیست که اعراب خاورمیانه یا مسلمانان آسیایی در آن زمان چه طرز فکری داشتند. یا اینکه در سر انگلیسیها و آمریکاییها و فرانسویها و کاناداییها، هنگامی که موج سواری میکردند یا به سواحل نرماندی وارد شدند، چه میگذشت.
زنده ماندن و برگشت به خانه، اولویت نخست برای اغلب سربازان است تا اینکه بیشترشان دست به خودکشی بزنند. این روزها، و در این مناسبت، بهترین موضوعی است که نباید از آن حرفی زده شود. اما حق با سربازان ملل متحد بود که در ژوئن ۱۹۴۴ به سوی ساحل حملهور شدند.
آنها مدتها پیش از آنکه به «بِرگِن بِلسِن» و «داخائو» برسند، میدانستند که نازیها برای چه ایستادگی میکردند. سربازان شوروی حتی دلیل بیشتری برای فهمیدن شیطان درونی هیتلر آلمان داشتند. از ۱۹۴۱، تعداد وحشتناک ۲۰ میلیون کشته جمع شده بود و جای تعجب نداشت که دهها هزار مسلمان را در نیروی ارتش سرخ پیدا کنید.
جالب اینکه، مسیحیان ارمنی نیز بودند. تمام نیروهای ارمنی در آخرین نبرد برای برلین در سال ۱۹۴۵ جنگیدند. یک کمونیست ارمنی که در فرانسه زندگی میکند، «میساک مانوچیان» یکی از قهرمانان شجاع مقاومت فرانسه بود، و همانند «نور اینیات خان» توسط نازیها اعدام شد. چند هزار ارمنی که در برلین جنگ کردند بازماندگان نسلکشی مردم ارمنی توسط ترکیه در سی سال پیش از آن بودند. مانوچیان نیز از آنها بود. آلمان در جنگ جهانی اول متحد ترکیه بود. آمارهایی وجود دارد که بر سر آن توافق کردند.
اما آیا آن سربازها- اجازه دهید به «دی دِی» بسنده کنیم- به آینده فکر میکردند؟ آیا به دنیای امنتری هم، مانند اروپای امنتر فکر میکردند؟ با نگاهی به فهرست کشورهایی که اعلامیه ملل متحد را در طول سه سال امضاء کردند، عراق و ایران (در ۱۹۴۳)، سپس مصر، لبنان و سوریه، عربستان سعودی و ترکیه را میبینیم و این حق را داریم که بپرسیم در ۷۵ سالی که از «دی دِی» میگذرد، چه مقدار زندگی، آزادی، استقلال و آزادی مذهب، حقوق بشر و عدالت، صرف نظر از تعیین سرنوشت به دست خود، نصیب این کشورها شده است.
فقط ۹ سال پس از «دی دِی»، آمریکاییها و انگلیسیها اولین نخست وزیر منتخب ایران محمد مصدق را سرنگون کردند. ۱۲ سال پس از «دی دِی»، بریتانیا و فرانسه (و متحد جدید آنها اسراییل) به مصر حمله کردند؛ در حالیکه متحد «دی دِی»، شوروی، در حال سرکوب اعتراضات مجارستان بود.
در ۱۹۹۱ آمریکا و انگلستان عراق را بمباران کردند - و هر سال پس از آن - تا ۲۰۰۳ که به عراق حمله کردند، مستقیم یا غیر مستقیم صدها هزار عراقی را کشتند، که بیشتر آنها شهروند عادی بودند. در ۱۹۸۳ و ۱۹۸۴ آمریکا لبنان را بمباران کرد و آمریکا و انگلیس پس از ۲۰۱۱ مستقیم یا غیرمستقیم به سوریه حمله کردند. مطمئناً ما دیکتاتورهای داخلی را دوست نداشتیم اما من به یاد ندارم که فاتحان «دی دِی» کشورهای فاسد و ظالم پلیسی آلمان شرقی یا لهستان یا چکاسلوواکی یا مجارستان یا بلغارستان یا رومانی یا آلبانی را، پس از جنگ جهانی دوم، بمباران کرده باشند.
در مورد فلسطین، ایده «تعیین سرنوشت به دست خود» توسط «وودرو ویلسون» رئیس جمهور اسبق آمریکا به خوبی به اجرا درآمد، تا اینکه اسراییل از ۱۹۴۸ ظاهر شد. اما امروز، ۷۵ سال پس از «دی دِی»، دامادِ جانشین دیوانه روزولت به ما میگوید، با آنکه فلسطینیان مستحق «حق تعیین سرنوشت به دست خود» هستند، هنوز قادر به اداره خود نیستند. آیا این چیزی است که روزولت و چرچیل وقتی اعلامیه ۱۹۴۲ ملل متحد را امضاء میکردند در سر داشتند؟ آن «آزادی» و «استقلال»، لزوماً نیازی به تعیین سرنوشت به دست خود نداشت؟
و متأسفانه باید بیاموزیم که آن دو امضاء کننده اصلی اعلامیه ۱۹۴۲ ملل متحد را با یکدیگر مقایسه کنیم. در آن زمان (و در دو روز پیروزی در ۱۹۴۵) نمیتوانید جمعیت عاشق روزولت و چرچیل را از آنها دور کنید. امروز در لندن، باید ترزا می و دونالد ترامپ را حتی از دید مردم عصبانی دور نگه می داشتید؛ پیش از آنکه ایندو به مراسم «دی دِی» و البته یادبود سربازانی که برای اعلامیه ملل متحد جنگیدند، بروند.
© The Independent