یوهان هاری، روزنامهنگار و نویسنده پرفروش بریتانیایی، نخستین بار مصرف داروهای ضدافسردگی را در هجده سالگی آغاز کرد. روانپزشک به او توضیح داد که اندوه و اضطراب سنگین وی ناشی از «برهم خوردن توازن شیمیایی مغز» است. به زبان ساده، فرد در اثر کاهش ماده سروتونین «حس خوب» خود را از دست میدهد و افسرده میشود. پزشک با صدای آرامبخش و مهربانش او را متقاعد ساخت که میزان سروتونین مغز با مصرف دارو بالا میرود و میتواند پس از مدتی حالت عادی گذشته خود را به دست آورد. هاری موقتاً به کمک قرصها خوب میشد، ولی پس از چندی دوباره به دام افسردگی و اضطراب میافتاد. تجویز پزشک، باز هم استفاده بیشتر از قرصهای سفید بود.
او مدتی بعد دریافت که سخنان پزشک در مورد تاثیر قرصهای ضدافسردگی داستانی ساخته و پرداخته شرکتهای بزرگ داروسازی است که درآمدشان به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار در سال میرسد. او بر این نظر است که نظام پزشکی و دارویی در قسمت مجوز فروش و استفاده از داروهای ضدافسردگی، تحقیقات و آزمایشهای ناقص شرکتهای داروسازی را مبنا قرار میدهد؛ شرکتهایی که کل دادههای آزمایشهای خود را رو نمیکنند و تنها موارد موفق را در اختیار مقامات قرار میدهند و در ژورنالهای معتبر پزشکی منتشر میکنند. او به آزمایش داروهایی در بازار اشاره میکند که تنها در مورد ۲۵ درصد بیماران موثر واقع شده است.
البته،هاری قصد ندارد که ذهن خواننده را درگیر نظریههای توطئه سازد و کل تقصیر را به گردن شرکتهای بزرگ اندازد، و در هیچ جای کتاب هم مردم را به استفاده نکردن از داروهای ضدافسردگی تشویق نمیکند. او با پزشکان و محققان برجستهای صحبت کرده است که از یک منظر دیگر به افسردگی و دلایل آن نگریسته و راههای درمانی غیردارویی تجویز میکنند. حرف اساسی آنها این است: «افسردگی الزاماً بیماری ناشی از فعل و انفعالات شیمیایی در مغز نیست.» آنها بههاری میگویند که «علتهای اجتماعی و روانی افسردگی، از دیرباز نادیده گرفته شده است... افسردگی و اضطراب سه علت عمده دارد: بیولوژیکی، روانی و اجتماعی.»
این سخنان تنها محدود به پزشکان و پژوهشگران منتقد شیوههای رایج درمان افسردگی نیست. هاری به بیانیه سازمان جهانی بهداشت در سال ۲۰۱۷ اشاره میکند که در آن «روایت محض دارویی-پزشکی از افسردگی»، مبتنی بر «اغراض و برخورد گزینشی با نتایج آزمایشها» خوانده شده بود که زیانهای زیادی برای سلامت افراد دارد و باید کنار گذاشته شود. از نظر این سازمان، شواهد زیادی نشانگر آن است که افسردگی دلایلی پیچیدهتر، و رابطه نزدیکی با «مشکلات اجتماعی» دارد.
یوهانهاری روان پزشک نیست و سخنانش در مورد قرصهای ضدافسردگی، نقل مستقیم و غیرمستقیم صحبتها و بحثهایش با برخی از پژوهشگران و پزشکان متخصص است. او قبلا به افسردگی مبتلا بود و حالا به واسطه این کتاب که سفری دور و دراز به اقصا نقاط جهان است، میخواهد پاسخ پرسشهایش را بیابد. او در این مسیر درمییابد که گمشده اصلی، جامعه و ارتباطات انسانیِ ازدسترفته است. انسان به خاطر فردگرایی و انزوا، غلبه ارزشهای مادی، بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی، محرومیت و نادیده گرفته شدن، دچار افسردگی و اندوه عمیق میشود، اما برعکس میکوشد که این مشکل را با کمک دارو و پزشک حل کند که یک راهحل موقتی با عوارض جانبی فراوان است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
او خطاب به افراد افسرده و اندوهگین میگوید که «شما به خانواده و دوستان خود نیاز دارید، و به ارزشهای معنادار، نه ارزشهای سطحی که به شما میگوید خوشبختی واقعی در پول و خرید اشیا است. شما به شغل ارزشمند، به رفتن به دل طبیعت، و احترام دیگران نیاز دارید.»
حرفهای هاری ظاهراً به نصایح مبلغان مذهبی و محافظهکاران شبیه است. آنچه او در این کتاب میگوید، تقریباً در تمام کتابهای عامهپسند و خودیاری دیده میشود. اما حرف تازه او، تاکید بر اهمیت «روابط انسانی» است که هیچ چیزی نمیتواند جای آن را پر کند. او به افسردگی حیوانات در باغ وحشها اشاره میکند که حتی میل تولید نسل را نیز از دست میدهند. او میگوید که ما تفاوت چندانی با دیگر پستانداران نداریم. او تنهایی را «ابری غلیط و تیره» توصیف میکند که «برفرهنگ ما سایه انداخته است.»
به همین خاطر، هاری میکوشد که با افسردگی و اضطراب به عنوان یک بیماری برخورد نکند. از نظر او، افسردگی واکنش هشداردهنده بدن است که از ما میخواهد وضعیت و سبک زندگی خود را تغییر دهیم. به گفته خودش، «من وقتی سبک زندگیام را تغییر دادم، از افسردگی و اضطرابم شدیداً کاسته شد.»
اما هاری در کتاب خود در مورد تجربه آن دسته از بیماران افسردهای حرف نمیزند که یکباره از جامعه و دوستان خود میبُرند و به انزوا و افکار و احساسات دردناک خود پناه میبرند. برخی از آنان قادر به تغییر شرایط خود نیستند. او در بخشی از کتاب خود میگوید که مردم فقیر و محروم به احتمال زیاد به سوی افسردگی و اضطرابی توام با خشم کشیده میشوند. این حرف، میتواند تا حد زیادی تب و تابهای سیاسی در کشورهای مختلف را توضیح دهد.
نویسنده اعتراف میکند که تعدادی از توصیههایش شاید برای برخی که امکانات مالی و شغلی او را ندارند، عملی نباشد. در بخشی از کتاب، در مورد رابطه افسردگی با نوع شغل توضیحاتی داده شده است؛ مشاغلی با وظایف تکراری که چیزی به شخصیت کارمند و کارگر نمیافزاید، به زندگی او معنا و هیجانی نمیدهد، و نهایتاً به افسردگی دامن میزند. نظرسنجی موسسه جهانی گالوپ نشان میدهد که ۶۳ درصد کارمندان از کار خود راضی نیستند. اما، بهرغم این وضعیت، بسیاری از افراد به خاطر گذران زندگی و بیکاری مزمن، به هر شغلی تن میدهند. در چنین وضعیتی، نه تغییر نظام شغلی در کوتاهمدت ممکن است و نه افراد همیشه این شانس را دارند که کارهای محبوب و دلخواه خود را بیایند.
مشخصات کتاب:
یوهانهاری/ارتباطات گمشده؛ دلایل افسردگی و بازیافتن امید/انتشارات بلومزبری/۳۳۶ ص/۲۰۱۸.