قدرت بی‌قدرتان: زندگی در دایره حقیقت

نگاهی به کتاب «قدرت بی‌قدرتان» نوشته واسلاو هاول

عکس از تی‌نیوز 

رساله بلند واسلاو هاول، «قدرت بی‌قدرتان»، شاید یکی از مصداق‌های کم‌نظیر تاثیرگذاری روشنفکران در مبارزه با دولت مستبد توتالیتر به‌شمار آید. او این رساله را در اکتبر ۱۹۷۸ میلادی نوشت، در زمانی که اتحاد شوروی و بلوک کمونیستی در اوج قدرت خود بودند. هاول در زمانی که رخوت و تن دادن به وضعیت موجود، پس از افول بهار پراگ در ۱۹۶۸ میلادی، کل جامعه چکسلواکی پیشین را در برگرفته بود، اعلام داشت که تنها راه زیستن اخلاقی و همدست نشدن با نظام مستبدی که تعیین کننده سبک زندگی، عقاید، روابط، گفتار و رفتار شهروندان در عرصه‌های خصوصی و عمومی است، «زندگی در دایره حقیقت» و «ایجاد دنیای موازی» است. او ناامیدی جمعی از تغییر نظام حاکم توتالیتر «سوسیالیسم واقعا موجود» را درک می‌کرد، سیاست‌ورزی سنتی (فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیز دموکراتیک برای تغییرات بنیادین در کشور) را ناممکن می‌پنداشت، و جویای کشف راه‌های متفاوت مقاومت در برابر نظام حاکم، شیوه‌های بدیع مبارزه، و بهبود زندگی شهروندان به عنوان هدف کلی سیاست بود.

رساله هاول در آن زمان «تاثیر عمیقی بر اروپای شرقی گذاشت»، و البته خود او نیز سپس چهره پیروزمند نخستین انقلاب مخملی اروپای شرقی، در چکسلواکی در سال ۱۹۸۹میلادی شد. زبیگنیف بویاک،‌ از فعالان جنبش همبستگی لهستان، می‌گوید: «جستار او در مقطعی به دست ما رسید که می‌پنداشتیم دیگر آخر خط است... فعالیت‌هامان هیچ نتیجه آنی و ملموسی نداشت، و کم کم شک کرده بودیم که شاید اصلا به هیچ هدفی نرسیم. تا آن که جستار هاول درآمد، و اساس نظری فعالیت‌هامان شد».

هاول نوشت که تاثیر ایدئولوژی تمامیت‌خواه، تنها به دلیل قدرت ساختاری سرکوب آن نیست، بلکه ناشی از پاسخ‌های ساده و روشن آن به پرسش‌های دشوار و وضعیت بغرنج بشری در زمانه بحران قطعیت‌ها، و دست و پنجه نرم کردن با آوارگی و بیگانگی نیز هست، و به همین دلیل، «جذابیت افسون‌کننده­ایی می‌یابد و به انسان آواره، مأمنی عرضه می‌دارد»، اما بهای آن، «وانهادن عقل و وجدان خویش به مقام و مرجعی بالاتر است».

هاول تمام رساله خود را بر محور تحلیل پدیدارشناسانه‌ از یک شعار معروف در پشت ویترین یک سبزی‌فروشی آغاز می‌کند: «کارگران جهان، متحد شوید!» او می‌پرسد که آیا شیفتگی و دلبستگی این سبزی‌فروش به این شعار کمونیستی، آن‌قدر بوده که نتوانسته در برابر آن مقاومت کند؟ البته هاول پاسخ ساده‌ای به این پرسش نمی‌دهد و می‌کوشد تا پیچیدگی روابط دولت تمامیت‌خواه را با شهروندان، تحلیل کند. البته از نظر وی، آن سبزی‌فروش به این شعار باور ندارد، و در واقع از سوی «دفتر مرکزی صنف هویج و پیاز» به او فرستاده شده است. اگر وی این شعار را در پشت ویترین مغازه‌اش نصب نکند، برایش دردسر درست می‌شود، مورد مواخذه قرار می‌گیرد و شغلش را از دست می‌دهد. به این ترتیب، ایدئولوژی دولت مستبد تمامیت‌خواه، «پرده‌ای است که آدم‌ها زندگی ساقط شده و سازش با وضع موجود را پشت آن پنهان می کنند؛ عذر و بهانه‌ای است که به کار همه کس می‌آید. از سبزی‌فروش گرفته که ترس از دست دادن کاروکاسبی‌اش را پشت علاقه‌ای ظاهری به اتحاد کارگران جهان مخفی می‌کند، تا عالی‌ترین صاحب‌منصبان حکومتی که می‌توانند شوق و شهوت باقی ماندن در قدرت را در لفافه عبارت‌هایی با مضمون خدمت به طبقه کارگر و محروم پنهان نگاه دارند».

به همین خاطر، هاول بر مسئولیت شهروندان و شهامت اخلاقی‌شان در برابر دولت مستبد تمامیت‌خواه تاکید می‌ورزد. آقای سبزی‌فروش و شهروندانی که بی‌تفاوت از برابر شعار نصب شده در پشت ویترین مغازه می‌گذرند، در برابر این وضعیت مسئولند. آنها بدون شک می‌توانند بگویند که هیچ اعتقادی به شعارها و تبلیغات دولتی ندارند، و حتی به رسمی رایج در اروپای شرقی، در مورد حماقت‌ها و ساده‌لوحی‌های ماموران و عوامل رژیم جوک‌های خنده‌دار نیز بسازند، اما درواقع با اعتراض نکردن و تن دادن به وضعیت موجود، در برابر این شرایط و ایجاد زمینه برای تمامیت‌خواهی دولت مستبد، مسئولند. به گفته هاول، «بخشی از جوهره این نظام این است که پای همه مردم را به (مسایل مرتبط با) دایره قدرت بکشد، نه به این منظور که انسانیت‌شان تحقق بخشند، بلکه (با این هدف که) هویت انسانی‌شان را در برابر نظام وانهند و بدل به عمال خودکار کل نظام و خادم اهداف کلی آن گردند». زیرا در چهارچوب چنان نظام‌هایی، باید مردم یاد بگیرند که «با این مشارکت کنار بیایند، خودشان را جزیی از نظام تلقی کنند، و آن را امری طبیعی و اجتناب‌ناپذیر بدانند». نهایتاً، «هر فردی به شیوه خودش، هم قربانی نظام است و هم پشتیبان آن».

هاول به مردم یاد آوری می‌کند که «اگر زیستن در چنبره دروغ ستون اصلی نظام باشد، پس مهم‌ترین تهدید برای آن، زیستن در دایره حقیقت و واقعیت است». این حقیقت، چیزی جز بازگشت به زندگی اصیل و خواست‌های واقعی مردم و شورش در برابر ملعبه شدن به دست دولت مستبد تمامیت‌خواه، نیست. برای همین، وفاداری به حقیقت می‌تواند شامل اقداماتی مختلفی را، از صدور اعلامیه روشنفکران و اعتصاب کارگران تا برگزاری کنسرت یک گروه راک، در برگیرد.

دولت مستبد تمامیت‌خواه، خواهان سرکوب و کنترل تمام جلوه‌های زندگی است. برای همین، از نگاه هاول، یکی از عرصه‌های مقاومت در برابر چنین دولتی، فرهنگ و سبک زندگی است، تا کنترل اخلاقی و سیاسی نظام حاکم به چالش گرفته شود. بر این مبنا، پرسش اساسی در برابر شهروندان این است: چگونه می‌توان از دستورات و مقررات دولت مستبد سرباز زد و حیات اجتماعی مستقل، شامل مفاهیم، ارزش‌ها و سبک‌های نوین زندگی را خلق کرد؟

هاول طرفدار تغییر مسالمت‌آمیز نظام است و به براندازی خشونت‌بار، به دلیل ضایع شدن حیات ارزشمند انسانی در پای اهداف سیاسی و ایدئولوژیک، باور ندارد. از همه مهمتر، پرسش او در برابر نیروهای رادیکال برانداز، این است: آیا خود آنان و مردم به اندازه کافی برای ایجاد دولت و جامعه‌­ای متفاوت و انسانی آماده‌اند یا خیر؟ رادیکالیسم، بدون جاانداختن ارزش‌ها و فرهنگ جدید در جامعه، به خشونت محض و جامعه‌ای نه چندان متفاوت منتهی می‌شود. برای همین، هاول فرهنگ‌سازی و خلق ارزش‌های جدید را برای هر تحول رادیکال، اساسی می‌داند.


 

بیشتر از کتاب