سالن کنسرت دانشگاه هنر برلین شبی به یادماندنی را در دومین روز تابستان با محسن نامجو تجربه کرد. مخاطبان نامجو که اغلبشان دختران و پسران با شور و هیجان بودند، پیش از آغاز کنسرت در محوطه بیرونی و همچنین سالن انتظار مشغول گپهای خودمانی بودند؛ از موضوعات شخصی تا صحبت درباره آثار خوانندهای که تا دقایقی دیگر قرار بود با ترانهها و موسیقی خاص خودش آنها را به وجد آورد. البته افرادی هم بودند که سن و سالی را گذرانده بودند اما در دلشان هنوز غوغای جوانی بیداد میکرد.
میزبان، موسسه موسیقی شرق و غرب برلین بود که سیصد و شصتمین کنسرتاش را برگزار میکرد. در حاشیه کنسرت آثار نوشتاری نامجو مانند «چهارمقاله» و «دراب مخدوش» از سوی انتشارات ناکجا عرضه میشد. ساعت هفتِ شب، سالن هزار و دویست نفری تقریبا پر شد و همه آماده بودند تا محسن نامجو را بار دیگر در همان شکل و شمایل همیشگی یعنی با موهای پریشان بلند ببینند. اما نامجو با موهای کاملا کوتاه و بدون ریش و سبیل به همراه گروهاش شان کانلی و اندرس نیلسون (نوازندگان گیتار بیس و گیتار الکترونیکی) که هر دو از نیویورک آمده بودند و یحیی الخنسا درام نواز ایرانی وارد سالن شدند.
طرفداران پر و پا قرص او با شور و شعفی بسیار برای مدتی نسبتا طولانی در حالی که ایستاده بودند نامجو و گروهش را تشویق کردند. بعضیها حتی اسم آهنگی را که دوست داشتند و برایشان خاطره انگیز بود فریاد میزدند. نخستین سر پنجهها بر سیمهای تار و گیتار کشیده شد؛ «من مست و تو دیوانه دل را که برد خانه»، «هفتت»، «گیس» و قطعاتی دیگر، که محسن نامجو آنها را به همان سبک گذشته یا با تنظیمهای جدید برای حاضران اجرا کرد. او موسیقیاش را همانگونه که به آن اعتقاد دارد و بارها در نوشتهها و سخنرانیهایش به آن اشاره کرده است ارائه کرد. نامجو عشق را فریاد میزند و گاهی اعتراضاش در تکرار واژهها و بعضی وقتها در تکرار حروف متبلور میشود. در کنسرت نامجو که باشی حسی میکنی که صدای تارهای سه تار و تارهای صوتی او در هم میآمیزد و از درونش طنزی تلخ از قصه روزگاری که در آن هستیم بیرون میآید.
البته برای آنهایی که شاید برای نخستین بار در کنسرتهای نامجو شرکت میکنند، توضیح میدهد که فلان واژه چه معنایی دارد و اینکه فلان قطعه چرا و چگونه ساخته شد. این از مهارتهای اوست که هم شیرینی و تلخی معانی قطعات و عبارات را میگوید و هم لبخند را بر لبان مخاطبش مینشاند. توضیح به زبان انگلیسی درباره قطعاتی که قرار بود نواخته شوند هم جالب بود. چرا که بخشی از مخاطبان آلمانی و از ملیتهای دیگر بودند. فضای سالن کنسرت دانشگاه هنر برلین با آهنگ «کورتانیدزه» در اوج بود. گرجستانم را پس بده... ترکمنچایم را پس بده... اگر مخاطب همیشگی نامجو نباشی هضم این معانی بسیار دشوار خواهد بود. این ترانه اما برای آن ساخته شد که علی رضا حیدری که زمانی بهترین کشتیگیر جهان بود به کورتانیدزه گرجستانی میباخت. همین دستمایه شعری شد تا نامجو ضمن بیان ناراحتیاش از این باختها، به عهدنامههای گلستان و ترکمنچای هم بتازد که با شکست عباس میرزا از قشون روسیه بخشهایی از ایران مانند گرجستان جدا شدند.
هر قدر زمان به انتهای کنسرت نزدیکتر میشد ترانهها دلنشینتر و جمعیت حریص میشدند؛ اما «الکی» یکی از کارهای پر طرفدار نامجو آخرین قطعهای بود که اجرا شد. ترانهای که نقد اجتماعی و سیاسی روزگار معاصر است. این قطعه طرفداران بسیاری داشت و تقریبا همه سالن همراه با نامجو آنرا زمزمه کردند. «این جان نزارم هیچ پالوده نشد ... (یک فضای الکی، یک فضای الکی!) از سطح خرافه این زبانم نگذشت... (یک صدای الکی، یک صدای الکی!)»
پس از دو ساعت شبنشینی همه با خاطری رضایت بخش سالن را ترک کردند. محسن نامجو هم از برلین رفت تا در شهرهای کلن، پاریس، لندن و پس از آن هم در تورنتو کانادا این تور تابستانی را به پایان برساند.