جیمی ۳۴ ساله، ماسک بر صورت در صف نانوایی ایستاده بود. مردی بدون ماسک به فاصله سی سانتیمتر پشت سر او به صف پیوست. جیمی قدری جلوتر رفت تا فاصله اجتماعی را ایجاد کند. مرد با تصور این که صف حرکت کرده بازهم جلوتر رفت. فروشنده وارد ماجرا شد و از پشت پیشخوان گفت: «هی رفیق، باید ماسک بزنی.» مرد خود را به نفهمی زد و گفت: «ماسک؟»
از هنگام آغاز قرنطینه، جیمی نسبت به غریبهها حس پرهیز پیدا کرده است. او به ایندیپندنت گفت: «میخواهم تا جایی که ممکن است مراقب باشم. همه چیز در حال حاضر خطرناک است.» او یک بار برای صرف شام بیرون رفت آن هم تنها به خاطر دوستی که از راه رسیده بود و او نمیخواست فرصت دیدارش را از دست بدهد. اما میخانه و سوپرمارکت؟ جیمی میگوید: «به هیچ وجه! ارزشش را ندارد.»
یکی از نگرانیهای جیمی این است که دیگران فاصله اجتماعی دو متری را رعایت نمیکنند. بسیاری از تدابیر ایمنی – پوشیدن ماسک، ضدعفونی دستها، دور نگاهداشتن دستها از صورت - به رعایت خود فرد بستگی دارد، اما مقرراتی چون حفظ فاصله اجتماعی مستلزم همکاری دیگران است. جیمی میگوید: «کسانی که فاصله اجتماعی را حفظ نمیکنند، نگرانم میکنند. تا جایی که میتوانم از آنها دوری میکنم.» …و او در این شرایط تنها نیست. متِ ۳۹ ساله اهل برایتون هم همین إحساس را دارد. به رغم تعدیل مقررات قرنطینه و تشویق مردم به بازگشت بر سر کارهایشان یا استفاده از برنامه تشویقی دولت در ماه گذشته برای رفتن به رستورانها، مت میگوید: «بیشتر اوقات در خانه هستم. دست کم در آپارتمانم إحساس امنیت میکنم و نباید نگران باشم.»
از سالهای کودکی به ما یاد دادهاند که غریبهها خطرناکند. درسال ۱۹۸۱، وزارت کشور فیلمی با عنوان «به غریبهها بگویید: نه» برای آگاهی مردم در سراسر کشور نشان داد که هدف آن - به دنبال یک رشته آدمربایی از جمله قتلهای «مورز» - ایجاد ترس (از غریبه) بود. بسیاری از بزرگسالان بریتانیا یا خودشان در کودکی یا والدینشان آن فیلم را دیدهاند. همه ما میدانیم که نباید از دست غریبه شیرینی و شکلات قبول کنیم.
در دهههای بعد این پرهیز و احتیاط نسبت به غریبهها با بروز شکافهای اجتماعی تشدید شد. حال دیگر این غریبههای در تاریکی کوچههای تنگ نبودند که به ما در موردشان هشدار داده بودند، بلکه به طور کلی دیگرانی بودند که شکل ما نبودند، صدایشان صدای ما نبود و مثل ما رای نمیدادند. خواستاران جدایی از اتحادیه اروپا و طرفدران ابقاء در آن بودند، دانههای برف و کارِنها (توضیح: اشارهای فرهنگی به ویژه در بریتانیا و کشورهای انگلیسی زبان. دانههای برف به جوانان در دهه ۲۰۱۰ اطلاق میشد که بیش از نسل قبل از خود نسبت به ناملایمات زندگی حساس بودند. کارِن نیز عمدتا به زنان بیش از حد متوقع اطلاق میشود)، کسانی که پس از سال ۲۰۰۰ متولد شده و نسل پیش از آن، لایههای بسیاری در اجتماع وجود دارد که میتوان آنها را در جبهه مقابل یکدیگر تلقی کرد. و این تنها یک نظریه نیست: پس از رفراندوم برگزیت سال ۲۰۱۶ و افزایش جنایات ناشی از نفرت در انگلستان (بخشی از بریتانیا) و ایالت ولز طی یک پژوهش در سال ۲۰۱۸ چنین نتیجه گیری کرد که بریتانیا به شدت در چنگال یک شکاف اجتماعی است.
و بعد کووید-۱۹ از راه رسید. به ما گفته شد این واقعه در سال ۲۰۲۰ بار دیگر تعادل را در جامعه برقرار میکند. ما در درگاه خانههایمان کنار یکدیگر ایستادیم و برای کارکنان خط مقدم نظام درمانی که برای نجات جان مردم مبارزه میکردند، کف زدیم. مردم به تعدادی بیسابقه داوطلب کمک به هممحلهایهایشان شدند. شاید به یک همهگیری نیاز داشتیم که به ما یادآوری شود که همسایههایمان را دوست داشته باشیم (از تعالیم انجیل).
اما أوضاع تغییر کرد: در قرنطینه خانههایمان دوست داشتن غریبهها آسان بود. با تسهیل مقررات قرنطینه، بوریس جانسون به همه ما گفت در خارج از خانه تا دو متر ازدیگران فاصله بگیریم. حتی در تنگترین شرایط باید دست کم فاصله یک متری را از یکدیگر حفظ میکردیم. بار دیگر به ما گفته شد در مورد کسانی که نمیشناسیم محتاط باشیم. ماسک صورت و حفط فاصله نشانگر آن است که در معرض خطری ناپیدا قرار داریم که منشاءاش دیگرانند.
یاچک دبیِچ، استادیار رواندرمانی دانشگاه میشیگان در گفتوگویی با خط ارتباطی اسکایپ به من گفت: «آن غریبه خیابانی (حال) میتواند مرگبار باشد حتی اگر چنین قصدی نداشته باشد.»
در محل اقامت دبیچ، ایالت میشیگان آمریکا، فرهنگ وحشت از دیگران که در جریان نخستین دور رقابتهای انتخاباتی دونالد ترامپ تشدید شد، اکنون مثل ماسک صورت به گونهای انفجارآمیز با مسائل مربوط به درمان، سیاسی شده است. صدها مورد برخورد خشونتآمیز میان غریبهها بر سر این مساله رخ داده است. در آمریکا ماسک صورت نه تنها نمادی از خطر کووید، بلکه مظهر تهدید سیاسی دیگران است – کسی که علیه آن چه شما درست ولازم میدانید، رای میدهد.
دبیچ امیدوار بود همهگیری کرونا برخی از این معضلات را از میان بردارد اما میگوید با نگاه به گذشته هیچ بارقه امیدی در آن نمیبیند. او خاطرنشان میکند که چگونه طاعون بزرگ ۴۳۰ سال پیش از میلاد مسیح در آتن نه به تقویت دموکراسی، که به سقوط آن انجامید.
او معتقد است که این وحشت پیش از آن که از میان برود، عمیقتر خواهد شد: «نمیتوان إحساس خشم یا نفرت یا نگرانی کرد بدون آن که با عواقب آن روبهرو شد. اغلب در طول تاریخ، تعدیل یک وضعیت ابتدا مستلزم یک درگیری بوده است… فکر میکنم باید بیشتر از یکدیگر دوری کنیم تا متوجه شویم تا چه اندازه به هم نیاز داریم.» او فکر نمیکند هنوز به چنین مرحلهای رسیده باشیم.
و این دارای قابلیت ایجاد عواقبی بلندمدت برای افراد است. آدام کاکس، کارشناس فوبیا در لندن مغتقد است که بسیاری از اقداماتی که به ما گفته شده که انجام دهیم، میتوانند «عامل حساسیت» (روانی) ناشی از اضطراب شدید، عمومیت گسترش حس ترس از یک مورد خاص و بروز فوبیا شود. برای مثال، رویارویی با یک سگ مهاجم میتواند به ترس از همه سگها بیانجامد.
کاکس میگوید: «میشنوید که فیلم ایت (IT) موجب بروز وحشت از دلقکها شده یا فیلم کوسه به فوبیای کوسه دامن زده است. در یک همهگیری مردم در شرایطی مملو ازاضطراب قرار میگیرند که به آسانی میتواند عمومیت پیدا کند. این دستورالعمل یک بمب برای سلامت روان است.»
کاکس میافراید که این چیزی است که نباید دست کم گرفته شود: «با کسانی کار کردهام که از دلقک، ماسک یا لباس بالماسکه وحشت دارند. برای بسیاری از آنها (این وحشت) به چهار سالگیشان برمیگردد که باید روی زانوی پاپانوئل مینشستند. این لحظه برای همه عمرشان ادامه پیدا کرده است. باید آگاه باشیم که لحظات بسیاری از این قبیل در سراسر جهان در حال رخ دادن است.»
لوسیندا گوردون لناکس، متخصص آسیبهای روانی در نهاد موسوم به «ریکاوری سِنتِر» معتقد است که رهبری بریتانیا در دادن توصیههای متضاد و تغییر جهتهای مکرر بد عمل میکند. برای نمونه، مایکل گوو (وزیر کابینه) درست ۱۲ساعت پیش از اعلامیه دولت در مورد اجباری شدن ماسک صورت میگوید این اقدام درستی نیست. افزون بر این، مناطق خودمختار بریتانیا (ازجمله ولز و اسکاتلند) هریک راهبردهای خود را دنبال میکنند. گوردون لناکس میگوید: «ما به راهنمایی روشن از طرف دولت در مورد آن که چه چیز امن و چه چیز ناامن است نیاز داریم. بدون این راهنما… بیمنطقی است و مردم وحشت زده میشوند.»
برای ماهها، خروج از خانه و استفاده از وسائل ایاب و ذهاب عمومی چنان خطرناک تلقی شد که اقدام به آن غیرقانونی اعلام شد. اکنون، بدون واکسیناسیون و بدون آن که ویروس ریشهکن شده باشد به ما میگویند انجام این فعالیتها بار دیگر امن است. دیبچ میگوید: «درست مثل زمانی که به عنوان کودک وارد این دنیا شدیم، خطر غریبهها را حس نمیکردیم و حال بار دیگر باید به ما یاد بدهند (که غریبه خطرناک است). دولت در این راه موفق شد و حال درصدد بازگرداندن أوضاع به حال عادی است.»
این مساله حتی پرفسور دیوید اشپیل هالتر را بر آن داشته که بگوید دستور به ماندن در خانه «بیش از حد موفقیتآمیز» بوده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
واکنش فیزیولوژیکی ما در مقابل تهدید، منطقی عالی دارد؛ ضربان قلبمان شدید میشود تا خون بیشتری به عضلاتمان بفرستد و گلوکز بیشتری تولید میکنیم که به ما انرژی بدهد. اما این واکنش به این شرایط چندان کمکی نمیکند. ماندن در شرایط اضطراری خستهکننده بوده و میتواند سیستم ایمنی بدن را تحت تاثیر قرار دهد. علاوه بر این، بخشی از این واکنش مسدود شدن بخش منطق مغز است، در حالی که تفکر منطقی دقیقا همان چیزی است که به آن نیاز داریم.
گوردون لناکس میخواهد ما از «وحشت به احتیاط» حرکت کنیم و بدنهایمان را از حالت واکنش به اضطرار خارج کنیم. دبیچ این را به صحرای «سِرِنگِتی» تشبیه میکند: «گورخرها شیرها را در نزدیکی خود میبینند اما تا زمانی که حمله نکردهاند، فرار نمیکنند. اگر مورد حمله قرار بگیرند فرار کرده و سپس میایستند. میدانند فاصله امن یعنی چه و این به ما هم یاد میدهد هم از نظر جسمی و هم عاطفی.»
کارشناسان میگویند آن چه با توجه به این نگرانی و وحشت به آن نیاز داریم همدردی و مهربانی است. این راه کاهش اضطراب و ترس است مشروط به این که غریبهها را به چشم انسان بنگریم – آنها کمتر عامل تهدید و ما کمتر مضطرب خواهیم شد.
گوردون لناکس توصیه میکند: «هر روز یک چیز تازه را امتحان کنید. بدانید چه چیز به اندازه کافی امن است. اما با خودتان ملایم و مهربان باشید.»
دبیچ در تایید این توصیه میگوید ما باید «بدانیم چه چیز امن است» و برای خودمان و دیگران مرز تعیین کنیم. بدانیم چه کسی، چه چیزی و چه جایی امن است. دبیچ میگوید حقیقت تلخ آن جا است که اغلب عامل خطر نیست که ایجاد ترس میکند بلکه این نگرانی است که شاید دیگران در جدی گرفتن أوضاع با ما همعقیده نیستند. دبیچ در آغاز همهگیری کرونا، داوطلب کار در بخش بیماران مبتلا به ویروس کرونا شد. او میگوید: «برعکس در آن جا إحساس امنیت بیشتری میکردم چون میدانستم همه رعایت احتیاط را میکنند.»
گوردون لناکس میگوید در ماههای آینده مدیریت ترس أساسا به معنی آن است که «یا باید صبر کنیم شرایط بار دیگر ایمن شود یا برخی از مردم باید نهایت تلاش خود را (برای رویارویی با شرایط) به کار بندند.» در این میان، جیمی تصمیم گرفته شق اول را به کار ببندد و صبر کند تا واکسن کرونا در اختیار همگان گذاشته شود تا بتواند بار دیگر بدون وحشت با غریبهها روبهرو شود.
© The Independent