تردیدی نیست که کنفرانس بحرین (کارگاه منامه) به گونهای که جرد کوشنر، مشاور ارشد رئيس جمهور آمریکا و همسر دخترش، ایوانکا ترامپ انتظار داشت موفقیت آمیز نبود، زیرا در واقع دونالد ترامپ درشکه را به جای این که به عقب اسب ببندد، در جلو آن قرار داده است. ایالات متحده پس از اتخاذ اقداماتی همچون به رسمیت شناختن بلندیهای جولان به عنوان بخشی از خاک اسرائیل، بستن دفتر سازمان آزادی بخش فلسطین در واشنگتن و قطع کمکها به پناهندگان فلسطینی، اکنون میخواهد مسئله بغرنج و مزمن فلسطین را در یک معامله اقتصادی حل کند.
به صراحت میتوان گفت که تمام آگاهان امور سیاسی، در ناکامی این برنامه و شکست حتمی آن شکی ندارند، زیرا ثبات سیاسی، پیششرط تمام پیشرفتها است و هیچ جامعهای نمیتواند بدون رسیدن به ثبات سیاسی، به آرامش و رفاه اقتصادی برسد. مردم فلسطین در شرایطی زندگی میکنند که سرزمین آنها از مدتها پیش تاکنون در اشغال رژیم اسرائیل قرار دارد و ممکن نیست در وضعیتی که آزادی و استقلال وجود نداشته باشد، به رفاه اجتماعی و پیشرفت اقتصادی برسند.
با آن که مخالفت فلسطینیها با طرح ابتکاری جرد کوشنر و عدم حضور در کنفرانس منامه، در ظاهر منطقی به نظر میرسد اما این ناسازگاری، در برخی از ابعاد مبهم و گیج کننده است، زیرا فلسطینیها طرح و پیشنهاد دیگری ندارند که جایگزین راهبرد کنونی برای حل مسئله فلسطین باشد.
با توجه به چالشهای سیاسی موجود و درگیری اغلب کشورهای عربی با دشواریها و مشکلات داخلی و رویارویی با جنگهای نیابتی که رژیم ایران در نقاط مختلف منطقه به راه انداخته است، این پرسش مطرح میشود که فلسطینیها چه پیشنهاد و طرحی برای حل و فصل معضل فلسطین دارند؟
آیا تحولات پر مخاطره کنونی ایجاب نمیکند تا فلسطینیها گامی به سوی وحدت و همسویی میان گروههای مختلف ملت فلسطین بردارند و برای رسیدن به آرمان بزرگی که سالها در تحقق آن تلاش کردهاند، اختلافات داخلی خود را کنار گذارند؟
از هنگام اخراج سازمان فتح از نوار غزه در سال ۲۰۰۷، حماس و سایر گروههای مختلف سیاسی فلسطینی در اوج رقابت و سلطه جویی هستند و هر گروه تلاش میکند تا موفق به کسب کمکهای بیشتری شود که از سوی کشورهای خلیج فارس به فلسطین داده میشود. حتی برخی از این گروهها مانند ابزاری در دست ایران قرار دارند و تمام تحرکات و اقدامات آنها در مسیر خدمت به سیاستهای ایران در منطقه منتهی میشود. برای این گروهها تفاوتی نمیکند که پرتاب موشکهای آنها به قلمرو اسرائیل منجر به چه فاجعهای برای مردم فلسطین میشود. این جریانهای سیاسی در واقع تبدیل به «جنگ افزارهای اجارهای» شدند که با استفاده از هر فراز و نشیب، به کشورهای عربی خلیج فارس میتازند، امروز نیز همین گروهها هستند که «کارگاه منامه» را بهانهای برای تاخت و تاز رسانهای علیه کشورهای عربی خلیج فارس قرار دادهاند.
اما سیاستمداران فلسطینی در کرانه باختری که بسیاری از کشورهای عربی را به عدم حمایت از مسئله فلسطین متهم میکنند، بازمانده چنان حکومت پیر و ناتوانی هستند که پس از امضای توافقنامه اسلو در غیاب اعراب، کلیه تواناییهای خود را از دست داد. شکی نیست که مسئولیت اصلی شکست توافقنامه اسلو بر دوش اسرائیل است، اما عدم رعایت توافقنامه اسلو و برگزار نکردن انتخابات در نوار غزه و کرانه باختری از سوی حماس، به منظور رسیدن به قدرت، نقش مؤثری در ناکامی توافقنامه اسلو داشت. متأسفانه هدف این گروه رسیدن به قدرت است، صرف نظر از اینکه راه رسیدن به قدرت از چه مسیری میگذرد و چه ناهنجاریهایی میتواند در پی داشته باشد.
طرح راهبردی ایالات متحده و یا آنچه به نام «معامله قرن» شناخته میشود، به هیچوجه نمیتواند موفق شود مگر اینکه پیش از آن، یک راه حل سیاسی فراگیر و عادلانه برای پایان دادن به معضل فلسطین در نظر گرفته شود. اما در این میان لازم است فلسطینیها نیز دیدگاه کنونی خود را در مورد رسیدن به یک راه حل عادلانه و پایدار تغییر دهند.
اگر روند سیاست فلسطینیها بر تفکر کنونی ادامه یابد و هیچ تحول مثبتی در آن پدید نیاید، دشوار خواهد بود تا در آینده از موضوع برپایی دولت فلسطین و یا راه حل تشکیل دو دولت، صحبتی مطرح شود. بهاینترتیب، ملت فلسطین باید در صدد چارهجویی برای تغییر اندیشه سیاسی موجود باشد و البته، فرو گذاری شعارها و تبلیغات سودجویانه از مسئله بزرگ فلسطین، نخستین اقدام عقلانی در این زمینه خواهد بود. مسئله فلسطین نباید بیشتر از این، به عنوان ابزاری برای پیشبرد برنامههای سیاسی دیگران به کار گرفته شود طوری که در گذشته، حکومتهای بعثی عراق و سوریه از این موضوع بهرهبرادری کردند و امروز رژیم ایران، سرگرم سودجویی از مسئله فلسطین است.
© The Independent