بحث از ایران ۱۴۰۰، بحثی در آیندهشناسی و سیاستگذاری است با نگاهی به گذشته، بالاخص یک صد سال گذشته و ورود به قرنی تازه. برای دچار نشدن به حدس و گمان و پیشگویی که از آسیبهای این گونه مباحث است، خود را به دو مقوله مطالبات اجتماعی و چشماندازهایی که برای ایران در میان مردم (و نه قشر حاکم) وجود دارد محدود میکنم. این چشماندازها اگر صدای خود را در میان نخبگان سیاسی و تکنوکراتها و رسانهها پیدا کنند، میتوانند در آینده موثر واقع شوند. همچنین برای این که در خلا از این موضوع سخن نگوییم و پسزمینههای تاریخی را نیز در نظر بگیریم، بهتر است این مطالبات اجتماعی و چشماندازها را با همین امور در سالهای ۱۳۰۰ (تغییر قرن و تغییر دودمان پادشاهی) و ۱۳۵۷ خورشیدی (تغییر خشونتآمیز و توهمآمیز رژیم) مقایسه کنیم.
امنیت و مدرنسازی: مطالبه و چشمانداز ۱۳۰۰
در آستانه سال ۱۳۰۰ خورشیدی به تازگی سردار سپه با نیروهایش وارد تهران شده بود و نسیمی از مقابله با بینظمی و گردنکشی در نقاط مختلف کشور به مشام میرسید. مطالبه اصلی مردم کوچه و بازار امنیت و مطالبه قشر کوچک تحصیلکرده و باسواد، مدرن شدن ایران بود. سردار سپه هر دو مطالبه را به خوبی درک کرده بود و در دوران وزارت جنگی خویش (۱۳۰۰ تا ۱۳۰۲) تلاش کرد پایههای یک ارتش ملی را بر روی زمین بگذارد و با حذف یاغیانی مثل میرزا کوچک خان (سوسیالیستی که در دهههای اخیر مورد تقدیس انقلابیون مسلمان قرار داشت) نظم و امنیت را به کشور بازگرداند. او در سالهای نخست وزیری و پادشاهی خود پروژه تاسیس موسسات تمدنی را به پیش برد. اکثر موسسات تمدنی امروز در ایران (مثل بیمارستان، دانشگاه، راه آهن، و حمل و نقل شهری) یادگار دوران رضاشاهاند.
رضاشاه در این زمینه تنها نبود و نمیتوانست باشد. جمعی از تحصیلکردگان ملیگرا مثل فروغی و داور و تیمورتاش با برنامه دولت ملی و مدرن وی همراهی داشتند. همه این افراد در اولویت دو موضوع فوق متفقالقول بودند و از این جهت یکی از پروژههای مشروطیت که مقید ساختن حکومت بود، به حاشیه رفت. البته پایههای دیگر ایده مشروطیت که عدالتخانه بود با اصلاحات داور در دستگاه قضایی گذاشته شد. به حاشیه رفتن حکومت مقید دلیل اجتماعی داشت: مشروطهطلبان نتوانسته بودند بیش از یک دهه به دو نیاز اساسی کشور یعنی امنیت و مدرنسازی دولت پاسخ دهند.
ایران ۱۳۰۰ را با ایران ۱۳۲۰ مقایسه کنید. رضاشاه و همفکران و کارگزاران وی آن چه را که به دنبالش بودند با سیاست داخلی و خارجی خود تحویل دادند: ایران در سال ۱۳۲۰ علی رغم جنگ جهانی دوم یک دولت مرکزی و مستقر دارد با تاسیساتی که تاثیرات بلندمدت خواهند داشت. اسلامگرایان ۳۷ سال بعد سوار بر اسبی شدند که سردار سپه و پسرش برای آنها زین کرده بودند، بدون آن که قدرشناس آنها باشند؛ بیچشم و رویی اسلامگرایان اندازه ندارد.
عدالت اجتماعی و حکومت جهانی اسلامی: مطالبه و چشمانداز ۱۳۵۷
با انقلاب سال ۵۷ دوران دیگری در جامعه ایران فرا رسید. مطالبه عمومی عدالت اجتماعی بود که ریشه در تبلیغات مارکسیستی و اسلامگرایانه داشت و چشمانداز غالب نیز برساختن امت واحد جهانی و تودهوار تحت حکومت روحانیون و جوانان انقلابی بود. اگر منصفانه به واقعیات نگاه کنیم جمهوری اسلامی اولی را تحویل داد و اکنون مشغول تحویل دومی است. عدالت اجتماعی در گفتمان سوسیالیستی تولید ثروت و بزر گ شدن طبقه متوسط از طریق تجارت آزاد و تولید انبوه و کارآفرینی اقتصادی با تضمین حکومت قانون و پاسخگو و حق مالکیت نیست؛ عدالت اجتماعی در آن گفتمان، توزیع فقر و تمرکز ثروت در دست قدرتمندان بود، هست و خواهد بود. این کاری است که در بلوک شرق و بعدا در کوبا و ونزوئلا و کره شمالی انجام شد. حاکمان جمهوری اسلامی از این جهت دقیقا براساس همان دستورالعمل مهندسی اقتصادی و اجتماعی عمل کردند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما در حوزه امت تودهوار و همیشه در صحنه جهانی (نظام چوپان و رمهای) حکومت هم در حوزه قانونی (مطلقه کردن قدرت ولی فقیه) و سیاستگذاری (سپردن آن به دست چوپان و نمایندگانش در مجمع تشخیص مصلحت) و هم در عالم واقع (کنترل ۲۴ ساعته زندگی مردم) به وعدهاش در محدوده سرزمین ایران عمل کرده است. تنها مدیریت جهانی مانده که حکومت بخش خاورمیانهاش را با تخریب چهار کشور یمن، لبنان، سوریه و عراق به پیش برده است و تنها چند هدف مثل محو کردن اسرائیل و فتح کاخ سفید مانده که حکومت با تاسیس مراکز شیعی در اروپا و آمریکا با حمایت سیاستمداران چپ این کشورها، برنامه هستهای و تشکیل و بسط هستههای تروریستی، دارد روی آن کار میکند.
زندگی آزادانه و جداسازی دین و دولت: مطالبه و چشمانداز ۱۴۰۰
در آستانه سال ۱۴۰۰ جامعه ایران با مطالبه و چشماندازی دیگر به آینده نگاه میکند. چشمان بسیاری به تدریج بر مطالبات و چشمانداز سال ۵۷ باز شده است. اکثریت مردم متوجه رویایی هولناکی که دچارش بودند شدهاند. تنها قشر حاکم به آن چشمانداز چسبیده است چون به نفعش است. چهار دهه نقض حقوق اجتماعی و اقتصادی (اگر حقوق سیاسی و فرهنگی را در پرانتز بگذاریم یا بگوییم مساله همگانی نیست که هست) مردم ایران را در یک مطالبه همصدا ساخته است. این مطالبه بیش از سه دهه عمر دارد. زمانی که فیلم «بگذار زندگی کنم» (شاپور قریب، ۱۳۶۵) تنها هشت سال بعد از انقلاب اکران شد و میلیونها بیننده پیدا کرد، ناظران مسائل ایران دریافتند که مهمترین مطالبه مردم عادی این است که حکومت بگذارد آنها زندگی کنند، با هر گرایش و دین و سبک زندگی که دارند. به همین دلیل بود که این فیلم زودهنگام از پرده پایین کشیده شد؛ این فیلم میتوانست پر فروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران باشد، اگر در اکران سینماها دستکاری نمیشد و زودتر اکران آن پایان نمییافت. پیام ساده فیلم این بود: «دست از سرمان بردارید.»
مطالبه عمومی مردم ایران این است که حکومت دست از سر آنها بردارد و اگر خیری ندارد شر مرساند. مردم میخواهند: به کوه و کویر بروند بدون حضور بسیجیها، مهمانی و عروسی بروند بدون رشوه دادن به نیروی انتظامی، غذا و نوشیدنی مصرف کنند بدون ترس از شلاق، دست همسر یا دوست دختر و پسر خود را بگیرند بدون ترس از کتک خوردن از بسیج یا بازداشت نیروی انتظامی یا «گیر دادن» آمران به معروف و ناهیان از منکر، به کنسرت موسیقی بروند بدون آن که کتک بخورند، آثار هنری و ادبیشان را بدون مجوز ارشاد و سانسور منتشر کنند، هر جور خواستند لباس بپوشند و هر چه را خواستند گوش بدهند و نگاه کنند. در حوزه اقتصادی آنها میخواهند حکومت گریبان اقتصاد را رها کند و منابع عمومی را در اختیار عموم بگذارد. وجوه دیگری از این زندگیباوری را میتوان در مطالبه تنشزدایی با دنیا (از جمله ایالات متحده و اسرائیل)، متوقف شدن برنامههای اتمی و موشکی، توقف تروریسم و پایان دادن به مداخلات نظامی مشاهده کرد. مردم کوچه و بازار میدانند که بدون صلح با همسایگان و دنیا رفاه و معیشتشان خواهد لنگید.
البته در چهار دهه فوق برای همگان از جمله آن روستایی که صبح گوسفندانش را به چرا میبرد روشن شده است که این خواسته با حکومت دینی و صدها نهادی که برای پاییدن شبانهروزی مردم و خالی کردن جیب آنها تاسیس کرده است، ممکن نیست. ممکن است اکثریت مردم معنای سکولاریسم را متوجه نشوند اما این را فهمیدهاند که آخوندها باید به مساجد و مدارسشان بازگردند و کار مردم را به خود آنها و نمایندگانشان بسپارند. بر اساس نظرسنجی دانشگاه تیلبورگ هلند در سال ۱۳۹۹ تنها ۴۰ درصد ایرانیان خود را مسلمان میدانند و از این تعداد ۳۲ درصد خود را شیعه، ۵ درصد سنی مذهب و ۳ درصد صوفی میدانند. در میان آن چهل درصد نیز معلوم نیست چند درصدشان با اسلام سیاسی و حکومت دینی موافق باشند.