شاید بتوان نقطه آغاز بحران اقتصادی آلمان و اَبَرتورم متاثر از آن در دهه ۱۹۲۰ و عامل اصلی بروز فاشیسم را، معاهده ورسای و یکطرفه بودن شدید آن دانست. در واقع میتوان گفت همه چیز از معاهده ورسای آغاز شد؛ این معاهده در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۱۹ در کاخ ورسای واقع در پاریس به امضای دولتهای پیروز (انگلیس، روسیه، فرانسه و آمریکا) و متحدین شکست خورده (آلمان، عثمانی، ایتالیا، اتریش-مجارستان) رسید.
در این عهدنامه که شامل ۴۴۰ ماده و ۱۵ بخش است، بخش مهمی از سرزمینهای آلمان از این کشور جدا شد و غرامتهای سنگینی بر دوش کشورهای شکستخورده قرار گرفت. در این معاهده، ۱۳ درصد از قلمرو و ۱۰ درصد از جمعیت کشور آلمان نابود شد، ۷۵ درصد از معادن آهن و نصف معادن زغالسنگ، سهچهارم معادن روی، نصف معادن سرب و تقریبا تمامی معادن پتاس این کشور چپاول شد و تقریبا تمام سرمایهگذاریهای خارجی آلمان که بالغ بر یک دهم کل ثروت آن کشور میشد، تعلیق شد.
بحران اقتصادی آلمان بعد از شکست
در نتیجه تعهد سنگین پرداخت غرامت، آلمان در معرض یک ورشکستگی بزرگ قرار گرفت. آلمانی که بدهی سنگین خارجی داشت، با مشکل پرداخت غرامت روبهرو شد. در چنین وضعیتی بود که فرانسویها به دلیل تاخیر در پرداخت غرامت، منطقه صنعتی «رور» در آلمان را نیز تسخیر کردند. این وضعیت منجر به بحرانی شدن وضعیت آلمان شد. دولت آلمان نیز به دلیل کسری بودجه، چاپ پول بدون پشتوانه را آغاز کرد که نتیجه آن، بیارزش شدن مارک آلمان و وقوع ابرتورم بود.
ابرتورم آلمان را میتوان یکی از نمونههای تمامعیار بحران در جهان نام گذاشت. درحالی که یک قرص نان در پایان سال ۱۹۲۲ در آلمان نازی ۱۶۰ مارک بود، در اواخر سال ۱۹۲۳ قیمت یک قرص نان به ۲۰۰ میلیارد مارک رسید! در واقع قیمت نان در آلمان در حدود هفت میلیون و ۸۰۰ هزار برابر شد!
خیزش آلمان از درون بحران
آدولف هیتلر، رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (حزب نازی) بود. او در سال ۱۹۳۳ در آلمان به قدرت رسید و در سال ۱۹۳۴ پیشوای آلمان شد. از آن چه در ظاهر امر پیدا است، هیتلر را باید یک سوسیالیست به شمار آورد و توسعه اقتصادی آلمان در روزهای بعد از جنگ جهانی اول را نیز مدیون او دانست. هیتلر با انتقادات گسترده نسبت به عهدنامه ورسای توانست دوباره «اتحاد» و ملیگرایی را در آلمان نشانه بگیرد.
هیتلر چگونه اقتصاد آلمان را دگرگون کرد؟
همانطور که در بالا نیز به آن اشاره شد، هیتلر در سال ۱۹۳۴ پیشوای آلمان شد؛ درست بعد از دوران رکود بزرگ؛ دورانی که اقتصاد جهان در رکود بسیار عمیقی فرو رفت و بسیاری از رقبای آلمان، در وضعیت بسیار بد اقتصادی قرار گرفتند. شاید این بحران را بتوان آغاز دوران سیاسی هیتلر نامگذاری کرد.
آلمان تحت تاثیر بحران جهانی و تحت صدارت هاینریش برونینگ، سیاست ریاضت اقتصادی را شروع کرد اما چندان موفق نبود و هیتلر با شعارهای سیاسی خود توانست به آرامی قدرت را در دست بگیرد. علاوه بر این، رکود بزرگ در جهان میتوانست نقطه شروعی دوباره برای آلمان باشد تا در رقابت با سایر کشورها، خود را بازسازی کند. هیتلر توانست از این موقعیت استفاده کند و قدرت را به طور کامل در دست بگیرد. شاید بتوان بنیانگذار اقتصاد آلمان در دوران نازیها را «یالمار شاخت» دانست؛ او با یک سری برنامه منسجم اقتصادی، توانست اقتصاد آلمان را دگرگون کند. خلق اعتبار هدفمند و استفاده از آن در جهت توسعه اقتصادی، شاید برای اولین بار توسط «شاخت» به کار گرفته شد.
برنامههای اقتصادی هیتلر چه بود؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بعد از رکود بزرگ، دولتها به دنبال برنامههایی بودند که هرچه سریعتر اقتصاد خود را بازسازی کنند. در آمریکا، رئیسجمهور فرانکلین روزولت، برنامه اقتصادی نیو دیل (New Deal) را رونمایی کرد. او با استفاده از پشتوانه مالی دولت آمریکا، به سرمایهگذاری در امور عمرانی و زیربنایی پرداخت تا بیکاری را کاهش دهد. مشاور اقتصادی این طرحهای اقتصادی، جان مینارد کینز بود که اقتصاد کینزی از این دوران گرفته شد. دولت آمریکا با مداخله و ایجاد دولت رفاه توانست بعد از رکود بزرگ موفقیتهای اندکی در حوزه اقتصاد به دست آورد، اما تیم اقتصادی هیتلر برنامه دیگری داشت.
طرح اقتصادی آلمان نازی البته بسیار منسجمتر و موفقتر از طرح آمریکاییها بود. سیاست رایش سوم (حزب نازی) ظرف مدت سه سال بیکاری در آلمان را به طرز عجیبی کاهش داد و اقتصاد آلمان را با رونق روبهرو کرد. طرح هیتلر، تامین مالی از طریق چاپ اوراق قرضه برای مخارج دولتی بود که در ابتدا این استقراضها عمدتا برای اهداف غیرنظامی نظیر توسعه راهآهن، کانالها و شبکه بزرگراهی استفاده شد. در واقع مهمترین کار دولت آلمان را شاید توسعه زیربنایی بدانیم.
آلمانها این کار را از طریق خلق پول و چاپ بدهی انجام دادند. علاوه بر خلق اعتبار، در واقع تیم اقتصادی هیتلر با خلق پول، منابع مالی برای توسعه زیرساختها را فراهم کردند. از جمله آنها میتوان به برنامه «راینهارت» در سال ۱۹۳۳ اشاره کرد. در این برنامه، دولت با ارائه مشوقهای غیرمستقیم همچون کاهش مالیات، سرمایهها را به سمت توسعه راهآهن، بزرگراهها و آبراهها هدایت کرد. توسعه صنعت ساختمانسازی و زیرساخت در آلمان به حدی شد که تعداد شاغلان این صنعت از حدود ۶۷۰ هزار نفر در سال ۱۹۳۳ به حدود دو میلیون نفر در سال ۱۹۳۶ رسید.
تولید ناخالص ملی (GNP) در آلمان در سالهای پس از رکود بزرگ بسیار بالا بود و همین عامل سبب شد تولید ناخالص ملی این کشور از حدود ۶۰ میلیارد مارک در سال ۱۹۲۳ به حدود ۱۱۰ میلیارد مارک در سال ۱۹۳۷ برسد. در واقع اقتصاد آلمان در حدود پنج سال توانست دو برابر شود و این نشان میدهد اقتصاد هیتلر در شروع کار بسیار مناسب عمل کرد.
فولکسواگن، رویای خودروی ارزان
یکی دیگر از برنامههای هیتلر، حمایت از صنایعی بود که پیشرانهای رشد اقتصادی بودند؛ به عنوان مثال یکی از دلایل اصلی تولید فولکسواگن، ساخت خودروی ارزانی بود که همه مردم آلمان بتوانند با اندکی پسانداز آن را تهیه کنند. جبهه کارگری آلمان حزب نازی، این شرکت را در سال ۱۹۳۷ تاسیس کرد. در واقع حزب نازی با شعر ساخت «خودروی مردم» فولکسواگن را بنا کرد. خودروی موردنظر هیتلر در آن زمان قیمتی در حدود ۳۹۶ دلار داشت که برابر قیمت یک موتورسیکلت بود. فولکس قورباغهای همان ماشینی است که فولکسواگن با نام «خودروی مردم» ساخت. هرچند همه پولی که خودروی مردم به دست آورد، در ماشین جنگی آلمان هزینه شد.
افول برنامههای اقتصادی
هیتلر را در ظاهر میتوان یک سوسیالیست تمامعیار دانست. او با راهاندازی «جبهه کار»، کنترل تمامی استخدامها در مشاغل بالاتر از ۲۰ نفر را در اختیار گرفت. همچنین حزب نازی، سیاست شدید کنترل قیمت کالاها را نیز اجرا کرد. این حزب در ابتدای کار بسیار موفق بود اما در ادامه مسیر و با بزرگ شدن کیک اقتصاد، ناکارامدی سیاستهای چپ و ظهور تورم شروع شد و با بالا رفتن هزینههای جنگ، اقتصاد آلمان در تنگنای بزرگی قرار گرفت. آن میزان چاپ پول انجام شده در اقتصاد آلمان، در حالتی که با جنگ و کاهش شدید رشد اقتصادی همراه شد، راهی جز تورم نداشت. البته به دلیل تغییر رویکرد دولتهای غربی بعد از شکست معاهده ورسای، وضعیت اقتصادی آمریکا هیچوقت به آن اندازه بحرانی نشد. از این رو، تورم آلمان بعد از جنگ جهانی دوم قابلمقایسه با ابر تورم سالهای ۱۹۲۳ نیست.
اقتصادهای سوسیالیستی در چه زمانی موفق هستند؟
فون میزس در کتاب سیاست اقتصادی خود میگوید که نظام سوسیالیستی که هیتلر آن را اداره میکرد، در شیوه اداره خود به بخش خصوصی و مالکیت احترام میگذاشت و از این جهت با نظامهای بازاری شباهت داشت. با این حال سیاستهای دولتگرا و سوسیالیستی همچون کاری که هیتلر با اقتصاد آلمان کرد اگرچه در ابتدا میتوانند بهتر از سیاستهای بازاری عمل کند و منابع را در وضعیت بهتری تقسیم کنند اما در ادامه و با بزرگ شدن کیک اقتصاد، عملا اداره کشور ناممکن میشود و سیاستهای دولتی چیزی جز فساد به همراه ندارد.
نمونه کامل رشد و حرکت از سمت یک نظام متمرکز به یک نظام بازاری را میتوان در کشور چین مشاهده کرد. کشوری که در ابتدای راه با پیشرانی دولت توانست رشد اقتصادی مناسبی داشته باشد و در ادامه نیز با توسعه بخش خصوصی روند رو به رشد گذشته خود را با سرعت ادامه داد. در واقع شاید اقتصاد سوسیالیستی بتواند یک شروع موفق داشته باشد، اما بزرگ شدن و پیچیده شدن یک اقتصاد به «احترام به مفهوم بازار» نیاز دارد.