در حالی که حرارت عرصه سیاسی و نظامی در منطقه خلیج فارس، کمتر از گرمای آفتاب سوزان اوت ۱۹۹۰ نبود، هیولای شوم جنگ راه پر خموپیچ خود را به سوی هدف میپیمود، تا مرحلهای را در روابط میان عربها رقم زند که نظیر آن قبلا دیده نشده بود. گویی زمان از حرکت مانده بود.
روز دوم اوت ۱۹۹۰ بود که دهها هزار سرباز عراقی، مرزهای جنوبی عراق با کویت را در نوردیدند، ظرف چند ساعت به قلب پایتخت کویت رسیدند، و آن را به اشغال خود درآوردند.
فاجعه اشغال کویت، زخم عمیقی را در حافظه و وجدان عرب بهجا گذاشت که هرگز فراموش نخواهد شد و تا امروز، این پرسشها را در اذهان مطرح میکند: چگونه به این کابوس رسیدیم؟ سرنوشتممان به کجا منتهی خواهد شد؟ با کدام وسایل و ابزارها میتوان این زخم عمیق را التیام بخشید، و اعتماد به آینده را در قلبها زنده کرد؟
تصمیم صدام حسین، رییس جمهوری وقت عراق، به اشغال کشور همسایه جنوبیاش، به مرزهای جغرافیایی محدود نماند، بلکه منجر به جنگ سختی شد که تبعات و پیآمدهای آن هنوز هم در عمق نقشه عربی، باقی مانده است.
بر اساس تحلیل ناظرانی که معاصر آن ماجرا بودند، رهبری عراق در آن دوران، اوضاع سیاسی بینالمللی را درست تحلیل نکرده بود و درک سالمی از طبیعت روابط جهانی، به ویژه روابط پیچیده ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، نداشت.
شاهدان عینی، مورخان، پژوهشگران و سیاستمداران متعددی، در این باره نوشتهاند و اظهار نظر کردهاند، اما پاسخ این پرسش را که صدام حسین چگونه این تصمیم را گرفت، هنوز کسی نداده است.
خبرنگار معروف، غسان شربل، در کتاب «عراق از جنگ تا جنگ... صدام از اینجا عبور کرد» در این مورد از قول رییس ستاد مشترک ارتش عراق، سپهبد نزار خزرجی، چنین نقل میکند: «شب حادثه در خانهام خواب بودم. صبح، منشی فرمانده عمومی سرلشکر علاءالدین جنابی، با من تماس گرفت و مرا به دفترش دعوت کرد. وقتی وارد دفتر شدم، گفت: اشغال کویت را تمام کردیم. پرسیدم، چگونه؟ گفت: گارد جمهوری و نیروی هوایی ارتش، اشغال کویت را تمام کردند. اندکی بعد، عبدالجبار شنشل، وزیر دفاع عراق وارد دفتر شد و به همین شیوه از موضوع آگاهی یافت. تصور کنید که ارتش به چنین اقدام خطرناکی دست میزند، بیآنکه وزیر دفاع و رییسستاد مشترک، از آن مطلع باشند».
اما خوانش رهبری عراق از اوضاع بینالمللی در آن دوران چگونه بوده است؟ بر اساس کاوشی که ایندیپندنت عربی در اسناد، کتابها و بایگانیها انجام داده است، دیدار رییس جمهوری عراق، صدام حسین، با خانم اپریل گلاسپی، سفیر ایالات متحده آمریکا در عراق، در اتخاذ آن تصمیم، تعیینکننده بوده است. بر اساس بایگانی رسمی عراق، در آن دیدار که در ژوئیه ۱۹۹۰ انجام گرفت، گلاسپی به صدام میگوید که کشورش «هیچ نظری درباره منازعات داخلی عربها ندارد و ترجیح میدهد که اختلافات از راههای مسالمتآمیز حل و فصل شود». صدام حسین، اظهارات گلاسپی را چنین تفسیر کرده است که موضع آمریکا در باره اختلافات عراق و کویت، بیطرفی و برخورد «خاکستری» است.
اما گلاسپی پس از گذشت مدتی از دیدارش با صدام حسین، در جای دیگری اظهار داشته است: «به رغم آن که من کوشیدم رییس جمهوری عراق را از حمله به کویت برحذر دارم و به او بفهمانم که در صورت حمله به کویت ما چه خواهیم کرد، اما موفق به اقناع وی نشدم. راستش فکر نمیکنم کسی در دنیا پیدا میشد که بتواند وی را بر خلاف تصمیمش متقاعد کند».
اما بر مبنای روایت طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق، که خبرنگار و نویسنده آمریکایی، میلتون ویورست، در کتاب «دژهای خاکی» (منتشر شده در ۱۹۹۴) از وی نقل قول کرده است، عزیز میگوید: «من که وزیر امور خارجه بودم، رفتار خانم سفیر را درک میکنم و فکر میکنم که درست بوده است. وی ناگهانی فراخوانده شده بود و رییس جمهوری صدام حسین، میخواست به وی ابلاغ کند که وضع دارد بدتر میشود و دولت ما هیچگاه از گزینههای خود در برابر کویت، منصرف نخواهد شد. همچنین، تصریح کرد که عراق هیچگاه دشمن آمریکا نبوده است. البته این را هم میدانیم که خانم گلاسپی مطابق با روالی که آموخته بود، رفتار کرده است و با زبان دیپلماسی، کلی و مبهم سخن گفته است».
صدام حسین به وفاداری همپیمان وقت خود، اتحاد جماهیر شوروی، باور داشت و به حمایت آن دل بسته بود. اما حوادث بعدی نشان داد که صدام در محاسبات خود اشتباه کرده است؛ شوروی به صورت بیسابقهای با موضع آمریکا موافقت کرد و بیرون راندن بیقید و شرط عراق از کویت را توسط نیروهای ائتلاف بینالمللی، مورد تأیید قرار داد.
ویکتور بوساولیوک، وزیر خارجه اسبق و سفیر وقت روسیه در بغداد، در یادداشتهای خود، می نویسد: «رژیم عراق، در خوانش تحولات بینالمللی، دچار اشتباه شده بود. اولین اشتباهش این بود که گمان میکرد اتحاد جماهیر شوروی به وی کمک خواهد کرد و جامعه جهانی در برابر جنایتش سکوت خواهد کرد». بوساویلوک میافزاید: «اشغال کویت، باعث اختلاف و چندپارگی در جهان عرب شد» و «بسیار امیدوار بودم که مشکلات ایجاد شده، توسط خود عربها حل میشود»، اما باناباوری «دیدم که همه تلاشها به شکست انجامیده است».
جیمز بیکر، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، سالها بعد از اشغال کویت، در مصاحبهای با پایگاه اطلاع رسانی «فرانت لاین» گفت: «اگر دیدار و مذاکره من با طارق عزیز در ژنو نمیبود، دولت رییس جمهور جورج بوش پدر، موفق به کسب توافق کنگره در تأیید جنگ نمیشد. اما من وقتی در ۹ ژانویه ۱۹۹۱ در ژنو با طارق عزیز دیدار کردم تا برای آخرین بار، بکوشم تا عراق را به عقبنشینی از کویت متقاعد کنم، مذاکرات ما در حدود شش و نیم ساعت بهطول انجامید، اما به جایی نرسیدم. آنگاه درک کردم که جنگ اجتنابناپذیر شده است». پس از شکست آن مذاکرات بود که کنگره با اکثریت ۵۲ رأی در برابر ۴۸ رأی، با جنگ موافقت کرد. حتی سرسختترین مخالفان جنگ، گفتند: «بعد از مذاکرات ژنو، دیگر زمان مخالفت با بهکارگیری زور، گذشته است».
خلاصه، حوادث و جریانات چنان پیش رفت که جامعه جهانی توانست ائتلافی را ورای پیمان ناتو، به رهبری آمریکا تشکیل دهد، و نیروهای صدام حسین را به زور از کویت بیرون کند. این ائتلاف، از ۳۸ دولت تشکیل شده بود و دارای ۷۵۰ هزار سرباز ، ( ۷۵ ٪ آمریکایی ) ۳۶۰۰ تانک، ۱۸۰۰ جنگنده هوایی، و ۱۵۰ واحد رزمی دریایی بود. همه این نیروها دست به دست هم دادند، و عراق را به خروج از کویت وادار کردند. تاوان اقتصادی بهجا مانده از جنگ کویت بالغ بر ۶۲۰ میلیارد دلار به ارزش دهه نود، برآورد شده است.
به هر حال، ماجرا گذشت و زمان سپری شد، اما اثرات و پیآمدهای آن، به شکلی عمیق و ماندگار، همچنان در پیکره جهان عرب باقی مانده است.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© IndependentArabia