با قرارداد چَپید زیر پتو
هموطن ما چرا همچین شدهایم؟
چرا مستعمره چین شدهایم؟
ما که اسلام تا ته حلقمونه
چرا لامذهب و بیدین شدهایم؟
یارو دید بابت گندی که زده،
بدجوری دلخور و غمگین شدهایم
با قرارداد چپید زیر پتو
رپتو، آی رپتو، آی رپتو
باز هم نیش جوادی شده باز
که شبانه به طرف داده جواز
رهبرش گفته که آهسته یواش
ماجرامون مث رمزه، مث راز
ظاهراً خشتکشون زرد شده
پریده از دوتاشون برق سه فاز
با قرارداد چپید زیر پتو
رپتو، آی رپتو، آی رپتو
دنبالهاش را حال گفتن ندارم. نامردها میل طنز برای آدم نمیگذارند. مطلبی که در پی میآید، هیچ ربطی به موضوع ندارد. مال روزگاری است که دل و دماغ طنز نوشتن داشتم. اینجا میآورمش به این امید که زودتر به زبان چینی ترجمه شود، تا ملت برادر (و خواهر) چین بیشتر با وضع عدالت در ام القرای اسلامی آشنا بشوند. در آینده به دردشان میخورد!
در دادگاه عدل اسلامی
- پدر تفهیم اتهام شدی؟
- نه هنوز.
- باید سعی کنی زودتر تفهیم اتهام بشی. دادگاه علاف شما نیست.
- آخه حاجآقا اتهامی که میزنید خیلی قابل فهم نیست.
- میخوای تا آخر عمر توی زندون بمونی؟ ببین شما وارث و ولیِ دَم پسرت هستی.
- پسرم. آخ پسرم.
- گریه نکن. تفهیم بشو! ببین، قاتل پسرت از مقتول شکایت کرده. دیه میخواد، خسارت میخواد!
- اون پدرسگ خودش پسرمو کشته.
- باشه، اون مربوط به این دادگاه نیست. اینجا ما به دیات رسیدگی میکنیم.
- اون خودش کلی دیه به ما بدهکاره.
- باشه اینجا حساب میکنیم، مابهالتفاوتش تسویه میشه.
- یعنی کمتر میشه پرداختیش؟
- نه اصلن ممکنه شما بهش بدهکار بشی!
- اون قاتله.
- باشه، پسر شما هم مقتوله!
- مقتول هم باید به قاتل دیه بده؟
- البته اگه قاتل شکایت بکنه و شکایتش وارد باشه. الکی نه.
- حالا قاتل ما شکایت کرده؟
- بعله. پسر شما هلش داده خورده به دیوار کله ش باد کرده این هوا.
- آخه این میخواست سرشو ببُرّه.
- از کجا معلوم؟ اون موقع که هنوز سرشو نبریده بود. پسر شما که از عالم غیب خبر نداشته. فقط ائمه اطهار و چهارده معصوم، این ۲۶ نفر از عالم غیب خبر دارند.
- حاجآقا مگه ائمه اطهار توی همون چهارده معصوم محاسبه نشدهاند؟
- ما الان فقط برای محاسبه خسارت وارده به قاتل اینجاییم. شما به ایشان گفتی بیشرف؟! از کجا میدونستی؟
- از کجا میدونستم بیشرفه؟
- نه، از کجا میدونستی میخواد پسرت را بکشه؟ چرا فحش پیشکی دادی؟
- بعدش گفتم. وقتی چاقو زد.
- دیگه بدتر. اگه قبلش گفته بودی، اقلا میشد گفت میخواستی از جنایت پیشگیری کنی.
- قبلش از کجا میدونستم. فقط ائمهی اطهار و چهارده معصوم و پنجتن آل عبا، این سیویک تن از عالم غیب خبر دارند!
- خفه. نمیخواد دادگاهو مسخره کنی. متهم کارد از کجا آورد؟
- منظورتون از متهم همون قاتله؟
- بعله. اتهامش هنوز همچین ثابت ثابت هم نشده. اصلاَ چرا در آشپزخونه ی شما کارد به اون بزرگی بوده؟
- کارد مال ما نبود. متهم خودش قمه شو همراه آورده بود.
- دمش گرم. معلوم میشه چشمش به مال دیگرون نیست. حروم و حلال سرش میشه.
- ولی اومده بود ماشین پسرمو به زور ازش بگیره.
- ماشین با کارد فرق میکنه. متهم سعی نکنه دادگاهو منحرف کنه!
- پسرم حاضر نشد سوئیچو بهش بده.
- پس سوئیچو میخواسته نه ماشینو.
- سوئیچو میخواست که ماشینو ببره.
- از کجا معلوم؟ شاید میخواسته گوششو بخارونه. پیش میاد.
- نه خیر. به من هم گفت پول بدم بنزین بزنه.
- دادی؟
- نه.
- پس شما هم در قتل مشارکت داشتی! میدادین پول و سوئیچو بهش میرفت. بهتر از این بود که پسرت کشته بشه. ما مردم اصلاَ لیاقت دمکراسی نداریم!
- دمکراسی از این بهتر که قاتل میتونه علیه مقتول شکایت کنه پدر مقتولو بندازه زندان؟!
- پدر مقتول خودش میخواد به زندان بیفته. چقدر ما گفتیم بابا بیرون دادگاه یک چیزی بهش بدین قضیه کش پیدا نکنه. الانم که نگهت داشتیم بیشتر به خاطر امنیت خودته. این یارو قاتله خیلی جدیه تو کارش. حقشو ندین ممکنه یک بلائی سر خودت بیاره خدای نکرده. پسرت هنرمند هم بوده؟
- بله، خواننده بود.
- میدونم. شش دانگ هم صدا داشت!
- از کجا میدونین؟
- قاتل نوشته. ادعا کرده وقتی میخواسته سر پسر شما رو ببره، مقتول اونقدر داد زده که پردهی گوش قاتل آسیب دیده. بفرما، این گواهی پزشک قانونی، این هم گواهی صداوسیما!
- صداوسیما واسه چی؟
- نوار صدای پسرت رو آزمایش کردهاند، ششدانگ صدا را تأیید کردند. قاتل ازشون خواسته. پول داده بهشون. البته اینم به حساب شماست.
- دیگه؟
- دیگه سلامتی شما. البته شیشهی روی میز مقتول ترک داشته، قاتل وقتی مشت کوبیده، قدری دستش خراش برداشته، که اون را لحاظ نکردیم، اما نکتهی اصلی شکایت قاتل اینه که مقتول اعصابشو خرد کرده!
- سر ماشین؟
- نه خیر، سر قتل! ادعا کرده که مقتول همکاری نمیکرده، نمیذاشته راحت سرش را ببرم، اعصابم داغون شده!
- جدی؟
- بعله. میگه پدر مقتول هم به جای اینکه بیاد کمک کنه...
- کمک به قاتل یا به مقتول؟
- اینشو تصریح نکرده. میگه پدر مقتول هی با تلفن کلنجار میرفت که شماره پلیس رو بگیره. موفق نمیشد، هی میگفت بیشرفها اشغالند. درسته؟
- والله در اون لحظه یادم نیست چی میگفتم.
- قاتل یادشه. شما به نیروی زحمتکش انتظامی توهین کردی. چند بار گفتی بیشرفها اشغالند؟
- بابت این هم قاتل خسارت میخواد؟
- نه خیر، اون یک پروندهی دیگه ست میره دادستانی. علی ایُحال قاتل ادعای لطمهی روحی کرده و میگه وقتی داشتم سرش رو میبردم مقتول نافرمانی مدنی میکرد.
- چرا مدنی؟
- قاتله دیگه، اینجوری نوشته. منظورش اینه که مقتول بدقِلِق بوده. بچه رو که درست تربیت نمیکنین.
ـ حالا تکلیف چیه؟
- باید مرتب بره پیش مشاور و روانشناس برای رواندرمانی.
- مگه توی زندان این چیزا نیست؟
- هست ولی ایشون که توی زندان نیست. فعلاَ با رضایت ولیِ دَم، آزاده!
- ولی دم؟ ولی دم مگر من نیستم؟
- چرا. شمائی انگار!
- من رضایت دادم اون آزاد بشه؟
- حوصله داریا! ول کن پدر این حرفارو. یارو هرچی زودتر خوب بشه، به نفع شماست. عجالتاَ که باید خرج معالجاتشو بدین. البته اونم حد و حدودی داره. این نمیتونه بره پیش گرونترین روانپزشکان و خرج بیخود برات بتراشه. موازین داریم. جوانب انصاف رعایت میشه. حالا موضوع پردهی گوش را من یکجوری ماستمالی میکنم برات، چون این موضوع و سرش که خورده به دیوار و فحشی که بهش دادی و لطمهی روانی و شوک عصبی، اگه همه با هم جمع بشه، دیهی پسرت هم ازش کم بشه، باز پنجاه درصدش میمونه. یعنی اون میتونه یک پسر دیگه هم ازت بکشه!، مفت.... چند تا فرزند داری؟
- یک پسر دیگه دارم با دو تا دختر.
- خودت میدونی. دخترات جفتشون با هم که رقمی نمیشن، ولی مواظب هر سه شون باش.
- حالا چکار کنم؟
- برو توی سلولت فکراتو بکن. مخصوصاَ انداختیمت انفرادی که کسی مزاحم افکارت نشه. شکر خدا خونه و باغ حسابی داری .... ببین چی میگم. به جون این سه تا جوون باقیمونده ت رحم کن. ضمناً مواظب باش رسانهای نشه.
***