رهبر جمهوری اسلامی ایران با عقبنشینی از گفتههای پیشینش، به مذاکرات وین روی خوش نشان داد، اما برای اینکه عقبنشینیاش را کتمان کند و طرحهایش را متوازن جلوه دهد، شروطی بر آن گذاشت. یکی از آن شروط این بود که: «مذاکرات، ایران را به خطر نیندازد و نیرویش را به هدر ندهد.» گویا از نظر وی منبع خطر برای ایران مذاکرات است نه خود رژیم و رفتارهای آن و گویا مردم ایران بهای «ستم غرب» را میپردازند نه رفتار ستمگرانه داخلی، منطقهای و بینالمللی رژیم ایران را، اما حقیقت از زبان فائزه هاشمی رفسنجانی برملا شد که گفت: «برخلاف تبلیغات رژیم، مشکل به عملکرد نظام بستگی دارد، نه به تحریمها.»
چنانکه در بخش اول این مقاله توضیح دادیم، رژیم ایران همواره در پی خلق پیروزیهای خیالی است. از این رو خامنهای با طرح شروط آنچنانی مجددا تلاش میکند خود را در مذاکرات در موضع قوت نشان دهد، همچنانکه سعی کرد در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خود را پیروز میدان جلوه دهد، اما دیری نگذشت که پرده از روی حقیقت افتاد و معلوم شد که جو بایدن دورتر از آن است که وی آرزو میکرد و در خیال میپروراند.
در مقابله با تشنجهای عصبی رژیم ایران که در اثر شکست در محاسباتش نسبت به جو بایدن و نومیدیاش از دولت جدید آمریکا، به آن دچار شده بود، واشینگتن بازگشت خود به برجام را مشروط به شروطی قرار داد که میتوان آنها را در نقاط زیر خلاصه کرد:
- بازگشت ایران به همه تعهدهای برجامی به گونه کامل و پیش از بازگشت آمریکا به برجام.
- لزوم ترسیم یک سیاست مشترک با کشورهای اروپایی متحد واشینگتن (فرانسه، بریتانیا و آلمان) در برابر ایران.
- آغاز مذاکرات جدید برمبنای توافق هستهای کنونی تایید شده در قطعنامه شماره ۲۲۳۱ شورای امنیت و لزوم گنجاندن برنامه موشکی ایران و مداخله تهران در امور داخلی کشورهای عربی منطقه در مذاکرات هستهای که مستلزم مشارکت همپیمانان منطقهای واشینگتن در آن است.
شروط یاد شده را وزیر امور خارجه آمریکا نیز در سخنرانی خود در کنگره، به گونهای روشن مطرح کرده بود: «مهم این است که ما زمانیکه سیاستهای خود را طرح میکنیم، باید متحدان خود را هم در فرآیند پرواز با خود داشته باشیم و هم در فرآیند فرود.» وی همچنان تصریح کرده بود که: «تهران باید همه فعالیتهای بیثباتکننده خود را در منطقه متوقف کند.»
حال پس از اینکه ایران هم توافق هستهای را زیر پا گذاشت و هم قطعنامه شماره ۲۲۳۱ شورای امنیت که بر مبنای فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد الزامآور است را نادیده گرفت، باید به این پرسش پاسخ داده شود که مقابله با سیاستهای اینچنینی ایران چگونه باید صورت گیرد و تا کجا قرار است این مقابله پیش برود و رویکرد بایدن در این مقابله با رویکرد ترامپ چه تفاوتهایی خواهد داشت؟ همچنان باید روشن شود که چگونه از خطرات موشکهای دوربرد و میانبرد ایران جلوگیری شود و چگونه کاربرد پهپادهای انفجاری توسط ایران متوقف شود و چگونه دست ایران از کمک به گروههای تروریستی در افغانستان و پاکستان در شرق و در کشورهای حوزه خلیج فارس، یمن، عراق، سوریه، لبنان و غزه در جنوب و غرب کوتاه شود؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
واقعیت این است که اگر با وجود لغو تحریمها و توقف عملیات سایبری، باز هم ایران توافق هستهای را نقض کند، جز حمله نظامی، گزینه دیگری وجود نخواهد داشت. این در حالی است که ایران در اثر ضعف نیرو و ترس از ویران شدن سرزمین و تخریب زیرساختهایش و هراس از سرنوشت نظامش، از رویارویی نظامی اجتناب خواهد کرد.
از سوی دیگر، آمریکا هم از ورود در یک جنگ جدید در منطقه اجتناب میکند تا با استفاده از فرصت، خود را برای مواجهه با چین و روسیه آماده کند، وضعیت داخلی خود را در مقابله با ویروس کرونا سامان بخشد و از بحران اقتصادی ناشی از آن بیرون شود. این در حالی است که به نظر میرسد، طرح «عمل در برابر عمل» در مسیری جریان دارد که ممکن است به بنبست منتهی شود.
پس تنها یک راه پیشرو وجود دارد و آن اینکه یک توافق جزئی، موقتی و مرحلهای تهیه شود تا زمینه را برای یک توافق بلندمدت، استوار و فراگیر مهیا کند. چنانچه وزارت خارجه عربستان سعودی هم به یک توافق نیرومندتر و بلندمدتتر فرا خواند و تاکید کرد که این توافق باید خلأ توافق پیشین را پر کند؛ چون توافق پیشین ضمنا به رژیم ایران اجازه میداد در مقابل انصراف از دستیابی به بمب هستهای، به سیاست توسعهطلبانه در منطقه به وسیله شبهنظامیان وابسته خود، ادامه دهد.
گفتنی است که پس از درخواست محمدجواد ظریف از اروپا مبنی بر میانجیگری بین ایران و آمریکا، نشانههایی از قبول طرح توافق موقت و مرحلهای در اروپا هم دیده میشود. این توافق که به نام توافق «گام در برابر گام» خوانده میشود، زمینهساز توافق جدید بلندمدتی خواهد شد که تا سال ۲۰۴۵ ادامه خواهد یافت.
البته توافق «حداقل در برابر حداقل» با تصوری که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی جو بایدن، در نیمه ژوئن ۲۰۲۰ مطرح کرده بود، تناقضی ندارد. سالیوان در آن زمان گفته بود: «ما تلاش میکنیم تا به یک توافق کوتاهمدت دستیابی پیدا کنیم که به وسیله آن ایران را به تعهدات برجامیاش بازگردانیم و پس از آن برای رسیدن به یک توافق بلندمدت هستهای به مذاکره بپردازیم.» پس از آن آنتونی بلینکن نیز اظهار داشت که: «رسیدن به یک توافق جدید، نیاز به زمان طولانی دارد.»
توافق موقتِ زمینهسازِ توافقِ بلندمدتِ استوار و فراگیر، ایران را ملزم میکند که ذخیره اورانیوم غنیشده به درجه پایین را از ۲۶۰۰ کیلوگرم به هزار کیلوگرم، کاهش دهد و غنیسازی ۲۰ درصد اورانیوم را متوقف کند. افزون بر آن، باید ایران دو زنجیره از سانتریفیوژهای پیشرفته را جدا کرده و فعالیت آنها را متوقف کند. در مقابل آمریکا اجازه میدهد ایران به برخی از پولهای بلوکه شدهاش در خارج دست پیدا کند که در اثر آن فشار اقتصادی بر ایران بدون لغو تحریمها، کاهش پیدا خواهد کرد.
روح این برنامه با برنامه پیشکش شده از سوی متحدان اروپایی آمریکا تلاقی میکند. متحدانیکه دولت آمریکا تلاش دارد همکاری آنها را در پرونده ایران و سایر پروندههای بینالمللی با خود داشته باشد.
این در حالی است که ایران تصمیم گرفته است غنیسازی اورانیوم را تا ۸۰ درصد برساند که جز قدرتمند نشان دادن خیالی خود معنای دیگری ندارد. تهران از بالا بردن سطح غنیسازی به عنوان اهرم فشار در داد و گرفت با غرب استفاده میکند، اما این امر در واقعیت ارزشی ندارد.
به هر ترتیب غرب اجازه نخواهد داد که ایران صاحب بمب هستهای شود، اما ایران نمیخواهد رایگان از ساخت بمب هستهای دست بکشد، بلکه تلاش دارد در برابر آن امتیازی به دست آورد. چنین به نظر میآید که در توافق پیشین (برجام) امتیازی که قرار بود در برابر انصراف از ساخت بمب هستهای به ایران داده شود، اجازه تداوم آن در سیاست توسعهطلبانهاش در منطقه بود. اما اکنون پرسش این است که امتیازی که به ایران در برابر بازگشت به توافق هستهای داده خواهد شد، چیست؟ ولی در هر دو حالت، بازنده بزرگ مردم ایران هستند. مردمی که نه بمب هستهای میخواهند و نه طرفدار پروژه توسعهطلبانه هستند، اما ناخواسته قربانی سیاستهای واشینگتن و تهران شدهاند.