بسیاری در افغانستان باور دارند که سرآغاز تباهی این کشور از کودتای هفتم اردیبهشت سال ۱۳۵۷ سرچشمه میگیرد. اما تعداد دیگری این زمان را پنج سال دیگر هم جلو برده و با کودتای سفید سردار محمد داود و سقوط سلطنت در افغانستان پیوند میزنند. توجیه گروه دوم این است که با کودتای ۲۶ تیرماه ۱۳۵۲ توسط سردار محمد داود، زمینه رشد نیروهای مارکسیست در داخل حوزه قدرت بیشتر فراهم شد. بخشی از نظامیان افغان که آموزش نظامی را در دانشگاههای نظامی روسیه فرا میگرفتند، تحت تاثیر تبلیغات مارکسیستی قرار گرفته و در سال ۱۳۴۳ حزب دموکراتیک خلق افغانستان را ایجاد کردند.
این گروه در کودتای سفید ۱۳۵۲ نقش سازندهای برای روی کار آمدن سردار محمد داود خان داشتند. با این حال پنج سال بعد در یک کودتای خونین سردار محمد داود و خانوادهاش قربانی انقلابیگری منشعب از دکترین سیاسی کرملین شدند.
در سحرگاه هفتم اردیبهشت نیروهای وفادار به حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ارگ ریاست جمهوری را با تانکهای غول پیکر محاصره کردند. قبل از آن تمامی نظامیان طرفدار سردار محمد داود، تحت نظر قرار گرفته بودند و عملا امکان هرگونه مقابله در برابر کودتاچیان از بین رفته بود. سردار محمد داود و اعضای خانوادهاش تا آخرین تیر مقابل کودتاچیان مقاومت کردند. ولی بالاخره نیروهای کودتاچی توانستند ارگ را تصرف کرده و سردار محمد داود نخستین رئیس جمهور افغانستان و اعضای خانوادهاش را از بین ببرند. روز هشتم اردیبهشت، حزب دموکراتیک خلق از طریق رادیو دولتی افغانستان خبر پیروزی انقلاب را به مردم داد و از آغاز روند تاریخی جدیدی که در آن (پرولتاریا) تعیینکننده خواهد بود، گفت. به دنبال آن فرامین رهبری حزب برای تحولات در افغانستان به سرعت، یکی پشت دیگری صادر شد. این فرامین در تضاد صریح با باورهای مردم بود. کشورهای منطقه به دقت تحولات درونی افغانستان را پیگیری میکردند. نارضایتی مردم از نحوه حکومتداری حزب دموکراتیک به خصوص آگاهی از این موضوع که مدیریت اصلی قدرت به دست مشاوران روس است، واکنشهای فیزیکی را در مقابل عمال رژیم شکل داد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نخستین جرقههای مقاومت مقابل رژیم در روستاهای افغانستان شکل گرفت. دولت آمریکا هم که مترصد فرصت گرفتن انتقام جنگ ویتنام از روسها بود این فرصت را از دست نداد و هستههای مقاومت در پاکستان مورد حمایت غرب قرار گرفت. روسها یکونیم سال پس از پیروزی کودتا، برای حفظ رژیم مجبور به مداخله مستقیم شدند. البته دکترین برژنف برای توسعه سوسیالیزم نیز نقشی عمده بر این مداخله مستقیم داشت. در ششم دیماه ۱۳۵۸ روسها به افغانستان هجوم آوردند و جنگ وارد مرحلهای شدیدتر شد. روسهای بیش از ۱۲۰ هزار سرباز را به افغانستان فرستادند ولی این مقدار سرباز نتوانست حاکمیت رژیم را بر سراسر افغانستان تامین کند. در نهایت روسها در ۲۶ بهمن سال ۱۳۶۷ از افغانستان خارج شدند و پشت سرشان تنها مخروبهای از کشوری به نام افغانستان باقی ماند. مجاهدین با ادامه جنگ علیه دولت وقت بالاخره در هشتم اردیبهشتماه توانستند آخرین بازمانده از رژیم طرفدار شوروی سابق را کنار بزنند.
دوره چهارده ساله حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، تاریکترین دوره تاریخ معاصر افغانستان است. تقریبا در این ۱۴ سال شیرازه تمامی زیربناها در افغانستان از هم پاشید. جنگ زمینه شکلگیری تفکر جدیدی را در این جغرافیا میسر ساخت و افراطیگری مذهبی که قبلا در تقابل اعتدال همیشه عقب مینشست، حوزه نفوذ خود را در افغانستان گسترش داد. جریانهای وهابی و سلفی که قبل از این در افغانستان هیچ گونه جایگاهی نداشت کم کم حضور خود را در این جغرافیا تثبیت کرد. نتیجه آن شکلگیری مناسبات خشونتطلبانه بعدی بود که منجر به وجود آمدن گروه طالبان، جریانهای سلفی برگرفته از مکتب دیوبندی و توسعه جهادیسم جهانی بود. به همین دلیل کودتای هفتم اردیبهشت در افغانستان را مکث مهم و تاریخی برای جهان نیز میدانند. حالا پس از گذشت ۴۳ سال از آن زمان، تاثیرات کودتای هفتم اردیبهشت همچنان بر زندگی و حیات مردم سایه افکنده است و پیامدهای ناگوار آن تقریبا دامنگیر همه افغانها شده است.