در تاریخ موسیقی معاصر ایران، برخی نامها یگانهاند و یکتا و مصداق این شعر شهریار که «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری». چرا که تاریخ آن رشته و موضوع را به قبل و بعد از خود تقسیم کردهاند؛ خطی ایجاد کردهاند و مسیری را بنا نهادهاند که بینام و حضور آن فرد، آن مسیر و جاده هویت و صلابت خود را از دست میدهد.
جلیل شهناز یکی از آن نامهاست که هر کسی که بویی و نَمی از موسیقی ایرانی در اطرافش حس کرده، تارنوازی شهناز را بیاختیار به خاطر سپرده است. او در بیش از ۶ دههای که تار مینواخت، و از همان سالهای اولیه دهه ۲۰ که صدای سازش در رادیو ایران طنین انداز شد، تا امروز که به مدد رسانههای مجازی برخی از تجربههایش در نواختن سازهای دیگر هم به گوش اهل موسیقی میرسد، بر تارک تارنوازی ایران نشسته است. فروتنی او اما سبب شد تا کمتر کسی بداند که جلیل شهناز در نواختن انواع سازها دستی چیره داشت؛ از تنبکنوازی تا سنتور و کمانچه و ویلن و سهتار. او اما تار را انتخاب کرد تا شهنواز این ساز ملی و پرهیبت شود.
از او تصویری با تاری در بغل، در دست است که به گفته خودش و دوستان هنری نزدیکش، همانند علی اصغر شاهزیدی (خواننده برجسته مکتب اصفهان) مربوط به سن نوجوانی (۱۲ تا ۱۳ سالگی) اوست. در این تصویر، شهناز گویی بر تار سوار است و این ساز همانند مومی در دستان او نرم و اهلی شده است.
چکیده ظرافتهای هنر اصفهان
جلیل شهناز را بسیاری چکیده خصلتها و ظرافتهای هنر خطه اصفهان میدانند؛ زیستبومی هنری که شکوه انواع هنرها را میتوان در تار و پود آن به نظاره نشست. شهناز به همراه حسن کسایی و جلال تاج اصفهانی، مثلث موسیقایی و به نوعی قله سپهر موسیقی اصفهان بودند که هنوز که هنوز است، مردم خطه اصفهان به وجود این سه تن افتخار میکنند.
آنان ظرافت و هیمنه هنر این خطه را با تمام ملاحتها و طنازیهای خاص این منطقه با خود همراه کردهاند. شهناز در چنین مثلثی رشد یافت و برخی از مهمترین اجراهای او یا با ساز کسایی است (در قالب دو نوازی) یا در قالب همنوازی و جواب آواز با جلال تاج اصفهانی. اجراهای این سه تن به قدری شهرت و اعتبار یافت که بعدها بسیاری، آنها را صاحبان و رواجدهندگان مکتبی موسیقایی به نام مکتب موسیقی اصفهان لقب دادند.
غزلی که شهریار درباره او سرود، چکیدهای از هنر و ظرافتهای نهفته در این نوازندگی جادویی را آشکار میسازد. شهریار در آن سالها حشر و نشری ویژه با اهالی موسیقی داشت و به دلیل آشنایی با موسیقی و نواختن سهتار، درکی نزدیکتر از تواناییهای موسیقایی افراد داشت و غزل نسبتا بلند او درباره شهناز، گوشهای از احساس شاعرانهای است که در قالب کلمات خود را بروز داده است.
تارو پودم در اهتزاز آرد سیم ساز ترانهپردازت
حیف، نای فرشتگانم نیست تا کنم ساز دل همآوازت
شور فرهاد و عشوه شیرین زنده کردی به شور و شهنازت
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
شجریان: بهترین معلم آواز من ساز شهناز بود
ساز شهناز و نوع نواختن او، ظرافتهایی با دست چپ برای کندهکاری، مالشهای ویژه، و یا تاکیدهایش روی برخی نتها، و تکنیک و نوع نواختنش به گونهای بود که سازش را سروگردنی از دیگر اجراها و نوازندگان متمایز میکرد. به همین دلیل است که از شهناز بیشترین تکنوازیها، و نیز همنوازیهایی را با بزرگانی چون حسن کسایی، علی تجویدی، پرویز یاحقی، همایون خرم و محمد موسوی و … شاهدیم، همچنان که در همنوازی و همراهی با خوانندگان نیز او با برخی از برجستگان تاریخ آواز ایران همنواز بوده است که از آنجمله میتوان به ادیبخوانساری، ایرج (حسین خواجهامیری)، اکبر گلپایگانی، محمودی خوانساری، غلامحسین بنان، مرضیه، دلکش، محمدرضا شجریان، علیاصغر شاهزیدی و شهرام ناظری، و حتی خوانندگان نسلهای بعدی چون علیرضا افتخاری، حسامالدین سراج، عبدالحسین مختاباد و …، شاهدیم که هر یک طعم و رنگ ویژه خود را دارند.
بخشی مهم از ظرفیتهای نوازندگی ساز شهناز، در جواب آوازها خود را نمایان ساخته است. به همین دلیل است که استاد شجریان در مراسم بزرگداشتی که برای جلیل شهناز در سال ۱۳۸۵ برگزار شد، از ساز شهناز به عنوان بهترین و مهمترین آموزگار آواز خود یاد میکند.
در آن مراسم دوساعته که کامل آن اکنون در فضای مجازی در دسترس است، زندهیاد شجریان میگوید: «من از تار استاد شهناز بیشتر از هر معلم دیگری آوازخواندن آموختهام.» و این نکته البته اغراق نیست، چرا که نوع نواختن شهناز به گونهای است که گویی ساز در حال آوازخواندن و نغمهگویی است.
گذشته از شجریان، برخی از نوازندگانی که بعدها در زمره چهرههای برجسته موسیقی کلاسیک ایرانی درآمدند نیز از شهناز و تاثیری که بر زندگی هنری آنها داشت، به نیکی یاد میکنند.
از جمله این افراد، محمدرضا لطفی، استاد برجسته تار و سهتار است که از خاطرات سالهای نوجوانیاش یاد میکند که چگونه عصرهای یک روز در هفته پای رادیو مینشسته است که ساز شهناز را بشنود.
لطفی مینویسد: «هنگامى كه برنامه «ساز تنها» در سالهاى بعد از ۴۵ به ساعت يك ربع به سه بعدازظهر انتقال يافت كه ما به خاطر دبيرستان نمىتوانستيم آن را بشنويم، من ضبطصوت گرونديك برادرم را قبل از ساعت ۲ بعد از ظهر روشن و دور ضبط را كند مىكردم تا بتواند در نبود من، ساز تنهاى شما را ضبط كند و خود به دبيرستان مىرفتم. در تمامى اين فاصله يعنى تا زنگ آخر كه ساعت چهار و ده دقيقه مىشد، بىصبرانه براى شنيدن تكنوازى شما ثانيهشمارى مىكردم و اين انتظار كه هفتهاى يك روز برايم اتفاق مىافتاد، مرا از پا درآورده و قرار مرا بريده بود.»
این شور و شوق به گونهای بود که به گفته آقای لطفی، وقتی نوار را در ضبط قرار میداد تا بشنود، «با اولين مضراب سروقت كوك تارم مىرفتم و قطعه را تقليد مىكردم. خيلى مواقع ۱۴ دقيقه تكنوازى را نعل به نعل و همزمان با ايشان مى زدم.»
خاطره عبدالوهاب شهیدی از اجرا نزد شاه
عبدالوهاب شهیدی که چندی پیش در ۹۹ سالگی درگذشت، از جمله آوازخوانانی بود که همنوازیهای زیادی با شهناز اجرا کرد. او از اجرایی هم یاد میکند که با شهناز در سالروز تولد محمدرضا شاه در نیاوران به صحنه بردند. شهیدی در آن خاطره(گفتوگوی صوتی- تصویری با سایت آرته- زمستان ۱۳۹۹) میگوید که در چهارم آبان یکی از سالهای دهه پنجاه، به دعوت مادر شاه به آن محفل میروند، اما یکی از نگهبانان مراسم به قدری آنها را اذیت میکند که به آنها اجازه نشستن هم نمیدهد، به خیال آن که آنها در زمره دعوتشدگان نیستند یا مهمانانی عادی هستند. وقتی نوبت به اجرای آنها میرسد، شهیدی و شهناز به اعتراض میگویند که امیدوارند اجرای خوبی داشته باشند، چون در این مدت حتی یک صندلی برای نشستن به آنها ندادند و یک چایی هم ندادند که گلویی تر کنند. شاه از شنیدن این سخن سخت آزردهخاطر و ناراحت میشود و ضمن دلجویی از آنها نگهبان خاطی را مورد شماتت قرار داده و دستور تنبیه او را میدهد. نکته جالبتوجه، فضای بعد از اجراست که به گفته شهیدی، شاه مستقیم به سراغ آنها میآید و ضمن دلجویی دوباره، به تحسین اجرای آنها میپردازد.
برآمدن در خانوادهای که چکیده هنر بود
شهناز در خانوادهای به دنیا آمد که همانند خانواده علی تجویدی (دیگر نوازنده اصفهانی) با هنر و فرهنگ سر دوستی و رفاقت داشتند و از هر گوشه آن منزل، نغمه و نوایی به هوا بلند بود.
پدرش تار مینواخت و عموی او، غلامرضا سارنج، کمانچهنواز بود و دو برادر بزرگش، علی و حسین، نیز تار مینواختند. در چنین فضایی، جلیل در یکم خرداد یک قرن قبل (۱۳۰۰) به دنیا آمد؛ سالی که همراه با تحولات سیاسی مهم، توجه به موسیقی نیز اندک اندک رنگ و جلوهای دیگر مییافت. مجوز احداث نخستین هنرستان موسیقی با مدیریت علینقی وزیری و نیز فضای متفاوت تهران، شهناز جوان را بر آن داشت که برای کسب تجربه و نیز فراگرفتن آموزههای افزونتر موسیقایی، به تهران بیاید. در تهران، آنها سهگانهای را شکل دادند که تنها مرگ توانست آن همراهی و تالیف قلوب را از آنها جدا کند.
در سالهای ۲۲ تا ۳۶ و قبل از برنامه گلها، حسن کسایی و جلال تاج اصفهانی اجراهای فراوانی در رادیو داشتند که به دلیل نبود امکان ضبط، تقریبا عمده آنها از بین رفت. اما از سال ۳۶ که برنامه گلهای رادیو به سرپرستی داود پیرنیا شکل گرفت، شهناز در زمره مهمترین تکنوازان و نیز همنوازان آن برنامه بود.
پس از انقلاب نیز او با همراهی فرامرز پایور و همراه با عبدالوهاب شهیدی کنسرتهایی برگزار کردند و در کنار آن، از سالهای میانی دهه شصت با گروه استادان، محمد موسوی،اصغر بهاری، محمد اسماعیلی، به سرپرستی فرامرز پایور و آواز شهرام ناظری، اجراهای متعددی در داخل و خارج از ایران داشتند.
شهناز در دهه هفتاد اجراهای متعددی در تالار وحدت به صحنه برد، اما در دهه پایانی عمرش درگیر بیماریای طولانی شد که بیش از یک دهه او را خانه نشین کرد تا آن که در نهایت در ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.