سخنان علی خامنهای خطاب به اعضای مجلس شورای اسلامی، قاعدتا باید همان اندک تردید باقیمانده برای هواداران جمهوری اسلامی را از میان بردارد و دستکم، آنان را نیز به این نتیجه رسانده باشد که انقلاب ۱۳۵۷ و نظام جمهوری اسلامی، چیزی نبوده است جز پیروزی نیرویی که از همان عصر مشروطیت تا امروز به دنبال بازگرداندن شیوه و روش حکمرانی به دوران پیشامشروطیت بوده است.
علی خامنهای، برای پوشیدن کسوت سلطانی، راه و چارهای جز انهدام و بی اعتبار ساختن قانون، نهادهای مدنی و سیاسی مدرن و همه آنچه که پس از مشروطیت به دشواری بسیار و هزینههای فراوان به دست آمده بود، نداشت.
اکنون او در آخرین سالهای زندگیاش، ودر حالی که شرایط را برای جانشینی آماده میکند که بیتردید خود از هم اکنون انتخاب کرده است، آخرین پردههای باقی مانده بر مجسمه «سلطان» را برمیدارد؛ و در حالی خطاب به کسانی که روزی قرار بود «نماینده مردم» در «پارلمان» باشند و اکنون به «عضو مجلس شورای اسلامی» بدل شدهاند، سخن میگوید که پشت سرش عبارتی عربی و نیمه جملهای از علی ابن ابی طالب به این معنا نصب شده است:« رعیت اصلاح نمیشود، مگر والیان او صالح باشند.»
تکلیف روشن است. جز سلطان، همه رعیت هستند، حتی اگر خود از کارگزاران نظام سلطانی باشند. درست به همین دلیل است که او در سخنرانیاش از قضا کمتر به رد صلاحیتشدگان، منتقدان و مخالفان، و بیشتر به نامزدهای تایید صلاحیت شده و اعضای مجلس شورای اسلامی هشدار میدهد که از این پس مواظب باشند، بی احتیاطی نکنند و حد و مرز و جایگاه خود را بشناسند.
علی خامنهای، پس از نصب اعضای مجلس شورای اسلامی، که اکنون مطیع و دستآموزتر از هر زمان دیگر، همچون مجلس خبرگان رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان، نهادهایی حایل و صرفا مجری اوامر و منویات هستند، به آنها یادآوری میکند که درست است تریبونی در اختیار دارند که فعلا همه میتوانند آن را بشنوند، اما خود باید بیش و پیش از هر کس دیگر مواظب گفتهها و کردههای خود باشند و نگذارند کار به نظارت و توبیخ و تمشیت کسانی برسد که روزگاری قرار بود نماینده مردم و تجلی خواست و اراده مردم در تعیین سرنوشت خود باشند.
علی خامنهای، بدون لکنت و بدون پردهپوشی به هیئت نظارت بر نمایندگان میگوید با دقت مراقب رعایت دستوراتش از سوی «نمایندگان» باشد و همزمان به اعضای «جوان و انقلابی» مجلس هشدار میدهد که « هيئت نظارت بر رفتار نمايندگان بايد فعال باشد و تقوای درونی خود شما میتواند كار را راحت كند.»
او سپس از شورای نگهبان و تصمیماتش دفاع میکند، اما بهگونهای که نه تنها بر منتقدان این نهاد مجری اوامر، بلکه بر خود فرمانبران مطیع نشسته در این شورا روشن شود که در نظام اسلامی، این اراده اوست که مبنا و معیار است.
علی خامنهای، تسلیم و پذیرش کارگزارانی را که در نهایت شگفتی خود اکنون به حاشیه رانده میشوند، کاری «خداپسندانه» میداند و همزمان، به منتقدان شورای نگهبان هشدار میدهد که «خدای متعال» از آنان نخواهند گذشت تا هم دوست و هم دشمن بدانند که «خدا» کیست و چه چیز را می پسندد.
او برای تحقق این جلوه سلطانی خدا یا بازگرداندن همان «ظلالله» به عرصه سیاست و جامعه ایران، و سپس آماده کردن زمینههای فرمانروایی جانشین خود، حتی در دستور به نامزدهایی که آنان را فعلا صالح تشخیص داده، پوشیده سخن نمیگوید و در بی اعتبار ساختن جایگاه رئیسجمهوری و نهاد ریاست جمهوری، بهعنوان نماد و رکن تاثیر جمهور مردم و رای آنان بیپروا تا آنجا پیش میرود که حدود و ثغور وعدههای آنان به مردم یا صحبتهایشان در مناظرات را پیاپیش مشخص کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
او حتی نیازی نمیبیند به نامه و درخواست کسی که طبق قانون اساسی همین جمهوری اسلامی، فعلا دومین مقام رسمی کشور محسوب میشود و به گفته خودش با رای ۲۴ میلیون شهروندی که البته دیگر رعیت محسوب میشوند برگزیده شده، پاسخ دهد. جواب او را در خطابی کلی به رعیت میدهد زیرا او نیز در نهایت، جزو رعایای ولی است. این پایان کار هر رعیت است، همانطور که برای اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و محمود احمدینژاد نیز بود.
اما ولی فقیه، امروز آخرین گامها را نیز برمیدارد و حتی همچون گذشته دیگر حال رعایای در صف برای برآمدن و در صدر نشستن را رعایت نمیکند.
علی خامنهای به هفت نامزدی هم که مبتنی بر شرایط امروز از فیلترهای او عبور کردهاند، بی آنکه ضمانتی در کار باشد که چندی بعد مغضوب بارگاه نخواهند شد، میگوید موضوع اصلی مردم فضای مجازی و سياست خارجی نيست. در واقع، اصولا رعیت در موقعیتی نیست که موضوع اصلی را تشخیص دهد، موضوع اصلی همان است که ولی مطلقه فقیه میگوید.
او کاملا آگاه است که قراری به وجود قوای سهگانه هم نیست و درست به همین دلیل، سخن خود را اصلاح میکند و به جای به کار بردن رئیس قوه مجریه در وصف کسی که به تساهل رئیسجمهوری خوانده شده، به تاکید او را رئیس اجرایی دولت میخواند و به نامزد تصدی این سمت کارگزاری در درگاه ظلالسلطان، به آنها و همگان تذکر می دهد که:« هنجارشکنی نشود، خطوط قرمز نظام را برخی میخواهند بشکنند؛ نظام جمهوری اسلامی نظام مستقر و پا برجاست. خطوط اصلی نظام مشخص است. مربوط به من و دیگری نیست، اینها کار خداست.»
در چنین احوالی، کارگزاران، صرفا رعیتهایی هستند که به دلیل خدمات خود برای حفظ همین نظام امتیازاتی گرفتهاند و فعلا از جرگه عوام خارج و به دنیای خواص پیوستهاند، اما این موهبتی همیشگی نیست و کسی که به گفته علی خامنهای «صادق» نباشد هر لحظه میتواند جایگاه و پست و امتیازاتش را از دست دهد.
او در تحقیر این کارگزاران خساستی به خرج نمیدهد و جای ابهام و تفسیری باقی نمیگذارد که شرط بقا و بهرهمندی از مواهب چیست و تخلف از منویات ذات اقدس ظلالله، نتیجهای جز آن نخواهد داشت که بر آنان نیز همان رود که بر رعیت میرود.
نشانههای این نگاه دیری است که آشکار شده است. او که پیش از این، «مستضعف» یکی از کلیدواژههای انقلاب و جمهوری اسلامی را بازتعریف کرده بود، اکنون، جایگاه واقعی مردمی را که روزی «ولی نعمت» خوانده میشدند، روشن میکند و به آنان یادآوری میکند که همه تلاشهای یک صد ساله آنان بیهوده بوده است و باید از نو به جامه «رعیت» درآیند.
از نگاه او وظیفه رعیت هم چیزی جز این نیست که انتخاب یا در واقع انتصاب انجام گرفته از سوی ولی فقیه را تایید کند و برای این کار کافی است که تنها یک روز پای صندوق حاضر شود و البته که، چنین امری هم ضرورتی ذاتی ندارد و صرفا فرصتی است اعطا شده به رعیت که بتواند مراتب بندگی و وفاداری خویش را مجددا به نمایش بگذارد و قرار هم نیست که کارگزاری نیز در این میان، دچار سوءتفاهمی شود و دنبال اسم و رسمی برای خود باشد.
روحالله خمینی نیز همین بود و همین کار را میکرد، اما هنوز میتوانست این کار را با مصادره برخی مفاهیم مدرن انجام دهد، علی خامنهای نیز به مدت سه دهه بیش و کم همان راه را ادامه داد، اما حال که مخصوصا باید جانشینی جوان و انقلابی بر جایش بنشیند و از بیت او و میراثش پاسداری کند، زمان بازی با مفاهیمی نیست که هرچقدر هم مصادره شوند، باز همچنان میتوانند پرسشآفرین و دردسرساز باشند. باید این مفاهیم را کنار گذاشت، نقاب از چهره برگرفت و ادبیاتی متناسب با موضوع و هدف را به کار گرفت.
اکنون، دست کم، موافق و مخالف جمهوری اسلامی بر سر یک موضوع به توافق میرسند: بر تن پادشاه لباسی نیست.