پنج سال پیش در خرداد ۱۳۹۵ که «ایستاده در غبار» به اکران عمومی در آمد، نام محمدحسین مهدویان سر زبانها افتاد. «ایستاده در غبار»، نخستین ساخته سینمایی مهدویان، در مورد پاسداری است به نام «احمد متوسلیان». او در سال ۱۳۶۱ در لبنان ربوده و مفقود شد. نام مهدویان چند ماه قبل برای همین فیلم بارها در جشنواره فیلم فجر شنیده شد. این فیلم نامزد چندین سیمرغ شده بود و سه سیمرغ بلورین هم دریافت کرده بود. برای همین بسیاری کنجکاو بودند فیلم «ایستاده در غبار» که ساخت واحد سینمایی سپاه پاسداران، «سازمان هنری رسانهای اوج»، است را ببینند.
این اولین همکاری مهدویان و سپاه نبود؛ در واقع اولین کار او ساختن مستند بازسازیشده «آخرین روزهای زمستان» در سال ۱۹۹۱ برای تلویزیون بود. این مجموعه تلویزیونی درباره زندگی و مرگ «غلامحسین افشردی»، معروف به «حسن باقری»، از فرماندههان ارشد سپاه پاسداران بود. حسن باقری وقتی ۲۶ سال بیشتر نداشت، در سنگر دیدهبانی برای عملیات شناسایی در منطقه فکه مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و کشته شد. ساختن این مجموعه تلویزیونی که بسیار هم پرهزینه بود و هزینه آن را سپاه تقبل کرده بود، مقدمهای شد برای ساختن «ایستاده در غبار».
ساختن «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» دو ویژگی متضاد از محمدحسین مهدویان را همزمان آشکار کرد: تخصص در سینما و تعهد به شیطان. او تخصص در سینما داشت که توانسته بود فیلمی نسبتا جذاب از کسی که تنها چند صدا از او مانده بود بسازد. البته داشتن پول و امکانات بیحساب و کتاب سپاه پاسداران هم چیزی نیست که در نظر گرفته نشود اما پول میتواند تخصصها را بخرد نمیتواند بسازد. میلیاردها پول پای «مسعود دهنمکی» بریزید چیزی فراتر از «اخراجیها» از او بیرون نمیآید اما وقتی چیزی را میتوانید بخرید چرا بسازید!؟
در واقع مرغ تخم طلای سپاه، تخم طلایی خود را در جشنواره فجر همان سال ۱۳۹۵ گذاشت با ساخت «ماجرای نیمروز» که به ماجرای یورش تروریستی سپاه پاسداران به خانه تیمی سازمان مجاهدین خلق و قتل موسی خیابانی و اشرف ربیعی که از کادرهای مرکزی «سازمان» بودند، میپردازد. دو سال بعد سپاه ادامه آن فیلم را علیه عملیاتی که مجاهدین «فروغ جاویدان» میخوانند، به نام «ماجرای نیمروز: رد خون» میسازد.
بیشخصیتترین کار این است که مقالهای بنویسی یا فیلمی بسازی درباره کسی یا کسانی که توان پاسخگویی نداشته باشند. از «سپاه پاسداران» انتظاری جز این نمیرود اما از کسانی که خود را کارگردان و نویسنده یا بازیگر میدانند، انتظار میرود دست به چنین کارهایی نزنند و با شیطان معامله نکنند.
فیلم «ماجرای نیمروز» از چشم علی خامنهای دور نماند و دیدار مفصلی با عوامل سازنده آن فیلم داشت و در بیاناتی که بخشی از آن در سایت رسمی خامنهای درج شده است آمده است:
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
««فیلمتان عالی بود. خیلی خوب بود. نشستیم استفاده کردیم و لذت بردیم. کار شما روی آن سکوی جشنواره هم بسیار بسیار خوب بود. اولا کارگردانی عالی بود، بازیها عالی بود، قصه عالی بود، فیلم خوشُساخت بود، خیلی خوب بود. آن روزی که این قضیه اتفاق افتاد من دفتر امام بودم، همان ظهر. این بچهها از جمله این آقای سیفاللّهی و اینها که بودند در قضیه، (محاصره منزل موسی خیابانی) آمدند گفتند که قضیه تمام شد. آمده بودند به امام گزارش بدهند.» بعد در ادامه سفارش کار دادند که هنوز عملی نشده است.
او میگوید: «حالا انشااللّه یک کاری برای آقای لاجوردی بکنید. لاجوردی از آن شخصیتهایی است که شایسته است برایش کار بشود. لاجوردی کسی است که ما قبل از انقلاب توی دوستان مبارزی که عدهای از بازاریها هم در میان آنها بودند. به مرحوم لاجوردی میگفتیم "مرد پولادین"؛ آن روز، یعنی سالهای ۵۲ و ۵۳. یعنی واقعا یک عنصر پولادین بود. گریمها خیلی خوب بود. شهید بهشتی را خیلی خوب از آب در آوردید.»
باید منتظر بمانیم چه وقت و چگونه با امر «ولی امر مسلمین جهان» مطاع و شاهد فیلمی در مورد «مرد پولادین» که او هم توسط مجاهدین سرانجام به قتل رسید، خواهیم بود؟ ناگفته نماند «مرد پولادین» صفتی بود که به جوغاشویلی داده بودند که همان «استالین» است و بیشتر برازنده خود خامنهای است تا لاجوردی.
اکنون مهدویان در مدت کوتاهی از ۱۳۹۵ تا کنون، در مدت پنج سال توانسته است چندین فیلم بسازد و چندین جایزه داخلی بگیرد. اینگونه فیلمهای او جایزه جهانی بگیر نیستند؛ هر چند اینها میتوانند سریع رنگ عوض کنند و حرباوار فیلم خارجیپسند هم بسازند؛ برای همین فیلم «درخت گردو» را ساخت و پیمان معادی، که خارجیپسند است هم در آن بازی کرد اما هنوز اتفاقی برای آن نیفتاده است. سال گذشته هم زد به کار کمدی و فیلم «شیشلیک» که «رضا عطاران» در آن بازی میکند، را ساخت.
و اکنون مهدویان به شبکه خانگی رفته است و «زخم کاری» را در مجموعه نمایش خانگی پخش میکند که تاکنون دو قسمت از آن پخش شده است. همانطور که اول داستان نوشته میشود این مجموعه از رمان «بیست زخمکاری» نوشته «محمود حسینیزاد» اقتباس شده است که آن رمان هم نگاهی به تراژدی مکبث شکسپیر دارد. چکیده داستان از این قرار است:
«ابراهیم ریزآبادی (سیاوش طهمورث) رئیس هلدینگ بزرگی است که دخترش منصوره (هانیه توسلی) و پسرش ناصر (سعید چنگیزیان) هم در آن کار میکنند اما یکی از بهترین کارمندان این هلدینگ مالک مالکی (جواد عزتی) نور چشم ریزآبادی است و ناصر به او حسادت میکند. سمیرا، همسر مالکی، (رعنا آزادیور) ابلیسوار در گوش مالکی میخواند که همه زحمتها به گردن تو است و سودش را ریزآبادیها میبرند. هنگامی که مالکی قرارداد مهمی با بلژیکیها میبندد، مالکی شماره حساب خود را به آنها میدهد تا پول مستقیم به حساب خودش واریز شود. یکشب با وسوسهها و همکاری سمیرا، مالک، ابراهیم ریزآبادی را به قتل میرساند و در قسمتهای بعد منصوره میآید و مالکی هم جای ریزآبادی را میگیرد...
و این سرنوشت خود مهدویان است. او که نام پسرش «آرش» است و نام دخترش «آسمان» و در انتخابات گذشته هم به حسن روحانی رای داده و آشنایی و ازدواجش با خانمش در کنار دریا و طلوع ماه، درست مانند صحنهای از «زخمِ کاری» بوده است...، نمیتواند پاسداری معتقد باشد و افسوس «سپاه» کارش را با خریدن محمدحسین مهدویانها ادامه میدهد و در خیابان «به سر و گاهی به پای» مردم شلیک میکند. تمام دیکتاتورها بر شانه تکنوکراتهای استوار هستند، که تخصص دارند اما روح خود را به شیطان میفروشند.
محمدحسین مهدویان مکبثوار به خود «زخمِ کاری» زد و روحش را برای قدرت و شهرت به شیطان فروخت و اکنون مجموعه تلویزیونی «زخمِ کاری» را میسازد تا با فریاد «دزد دزد»، «دزدی» خود را پنهان کند.