نخستین سالهای دهه ۱۳۸۰ در تاریخ معاصر ایران، بیش از همه به عنوان اوج دوران اصلاحات و ریاست جمهوری محمد خاتمی به خاطر آورده میشود. در آن سالها اما در حالی که بیشتر جامعه درگیر نبرد بر سر دموکراسی و حقوق مدنی بود، پیرمردی که بیشتر وقتش را در جنگلهای استان گلستان میگذراند، درگیری سیاسی دیگری داشت: «مخالف با احداث آزادراه تهران – شمال، پروژهای که میخواست پایتخت را به چالوس وصل کند، و ایران را به همسایههای شمالی». طرح آن پروژه از چند سال پیش از انقلاب مطرح شده بود و پس از انقلاب هم وزارت راه و ترابری جمهوری اسلامی آن را پی گرفته بود، اما حالا داشت جدیتر از همیشه کلنگ میخورد.
آن پیرمرد، دکتر غلامعلی بسکی نام داشت و بیش از سی سال بود که زندگی شهری را رها کرده بود. گزارشی در سال ۱۳۸۴ نظر او را درباره آزادراه تهران- شمال، با نقل به مضمون، اینگونه مطرح میکند: «آزادراهی که بیشباهت به جاده مرگ نیست و برای احداث آن کوههای سربه فلککشیده البرز را با دینامیت خرد کردند و میلیونها تن خاک و سنگ را در دل درههای طبیعی منطقه پر کردند. رودخانه چالوس را تغییر مسیر دادند و میلیونها متر مربع از زمینهای اطراف آنرا به سوداگران زمین و ویلاسازان واگذار کردهاند».
نبردهای سیاسی - اجتماعی ایران از آن روزها تا کنون فراز و فرودهای زیادی داشته است، اما هر دولتی که به قدرت رسیده است، طرحهایی مانند آن آزادراه را کمابیش ادامه داده است و بدینسان، وضعیت محیط زیست ایران روز به روز بدتر شده است. آن پیرمرد، با چهره درویشی و لباسهای همیشه سفیدش که میگفت آنها را به نشان صلح بر تن میکند، سالها در رسانههای مختلف، از جمله صدا و سیما، در این مورد هشدار میداد، اما چنین هشدارهایی کمتر جدی گرفته میشوند.
دکتر غلامرضا بسکی، چهارشنبه هفته گذشته بیست و سوم مرداد، در بیمارستانی در گنبد کاووس درگذشت که نام خود او بر آن بود. رسانهها میگویند کهولت سن و بیماری ریوی علت درگذشت آن پیرمرد ۸۷ ساله بوده است. او که شش سال پیش هم سکته مغزی کرده بود و بیشتر اوقاتش را در بستر میگذراند، از ۱۶ آبانماه گذشته در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بسکیِ گنبد کاووس بستری شده بود و نهایتا در همانجا درگذشت.
تشییع پیکر او روز جمعه، ۲۵ مرداد، از مقابل بیمارستان آغاز شد و تا ابتدای بلوار دانشجو ادامه یافت. شمار بسیاری از طبیعتدوستان و علاقهمندان محیط زیست، برای وداع با مردی که در رسانهها به «پدر طبیعت ایران» معروف شده بود و نزدیکانش «بابا بسکی» صدایش میکردند، گرد آمدند. پیکر او پس از اقامه نماز در روستای هزار نفره تنگراه دفن شد که در دهستان قراولان، در بخش گالیکشِ شهرستان مینودشتِ استان گلستان، واقع است.
زندگی بسکی
بسکی در سال ۱۳۱۰ در سبزوار به دنیا آمد و همانجا به مدرسه ابتدایی رفت. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان اسرار ملاهادی سبزواری گذراند. آن مدرسه، به نام عارف و فقیه شهیر قرن سیزدهم هجری که به کتاب «شرح المنظومه»اش معروف است، نامگذاری شده است.
بسکی نیز مانند بسیاری از جوانهای دیگر، عزم پایتخت داشت و پس از پایان دورانم دبیرستان، برای ادامه تحصیل در رشته طب به دانشگاه علوم پزشکی تهران رفت و در سال ۱۳۴۵ با درجه تخصص جراحی زنان از همان دانشگاه فارغالتحصیل شد. اما در اعماق وجود او هم مانند ملاهادی سبزواری، روحیه «عارفمسلکی» پا گرفته بود و همچنان باقی مانده بود. فعالیت محیط زیستی در ایران انواع متنوعی داشته است و دارد، اما نوع زندگی و فعالیت بسکی، همیشه رنگ و بوی معنوی و عرفانی داشت.
پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به شمال کشور رفت و در شهر گنبد کاووس که تقریبا درست بین تهران و سبزوار واقع شده است، بیمارستانی تاسیس کرد که تا امروز نیز پابرجا است و جوایز بسیاری را بهخود اختصاص داده است. اما چهار سال پس از آن دوران بود که برگ جدیدی در زندگی بابا بسکی گشوده شد.
در سال ۱۳۴۹، تصمیم گرفت زندگی شهری را رها کند، به گیاهخواری و خامخواری روی آورد، و در جنگلهای گلستان در شمال ایران زندگی کند. دلیل آن تصمیم، ظاهرا بیماریای بود که پزشکان، نخست آن را سرطان معده میپنداشتند. بسکی تصمیم گرفت زندگی طبیعیای را دور از سموم زندگی شهری، دنبال کند.
اولین «خانه محیط زیست»
در طول سالها، او تمام اموال قابل توجه خود را در تهران و مشهد، از جمله پنج منزل مسکونی را، وقف عام کرد. مزرعهای چند هکتاری با دویست راس گاو شیری نیز در شهرستان گنبد داشت که آن را هم وقف کرد. در سال ۱۳۸۴ نیز منزل مسکونیاش در خیابان جمالزاده تهران را وقف کرد، تا اولین «خانه محیط زیست» پایتخت ایران از دل آن بیرون بیاید. گزارشهای متعدد از خانه و مزارع او، از ابتکارهایی همچون استفاده از فاضلاب برای آبیاری و حتی کشت انگور با این شیوه خبر دادهاند.
بسکی شخصیتی رسانهای بود و شیوه زندگیاش را تبلیغ میکرد. میگفت، قوت غذایی غالبش فقط از غلات، حبوبات، میوه، سبزی و خشکبار خام تشکیل میشود. البته بر خلاف «وگان»ها (خامگیاهخوارانی که از فرآوردههای حیوانی نیز پرهیز میکنند)، دوغ و لبنیات هم میخورد.
صبحها نخست چای سبز مینوشید، بعد چند حبه سیر با دارچین برای گرفتن بوی آن، بعد میوه و سبزی خام با حبوبات خیس شده در آب. معجون محبوب دیگرش، ترکیب ۳ قاشق جو، ۳ قاشق گندم و ۳ قاشق شلتوک آسیابشده، و بعد مصرف این پودر با عسل بود.
علاوه بر اظهارات زیستمحیطی کلیاش، با حالتی عرفانی از حیات و طبیعت و سبک زندگیاش سخن میگفت. مثلا میگفت: «مار هم حق زندگی دارد. من مار کبرایی را بر سینه یک پیرمرد دیدم که زیر درختی خوابیده بود. به محض بیدار شدن، مار را به آرامی از خود دور کرد و حیوان هم بیجهت آزار نرساند و رفت. هیچ کس حق کشتن حتی مار را هم ندارد، چون این حیوان هم مانند دیگر حیوانات در چرخه حیات بسیار مفید و مثمرثمر است».
لباس سفیدش نیز او را به چهرهای آشنا و دوستداشتنی بدل میکرد. خودش در آن باره میگفت: «رنگ سفید لباسی که بر تن میکنم، نشانه صلح است، صلح انسان با طبیعت، صلح انسان با حیوانات، صلح انسان با گیاهان، و صلح انسان با تمام مخلوقات خداوندی».
خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ
دوستدار شعرای بزرگ زبان فارسی بود و خیلیها عادت داشتند این بیت مولوی را از او بشنوند: «در بهاران کی شود سرسبز سنگ، خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ.»
فیلم مستندی با کارگردانی حسام اسلامی و مرتضی فرشباف با عنوان «درخت سفید» راجع به زندگی او ساخته شده است که در سال ۱۳۹۶، در چهارچوب «جشنواره تلویزیونی مستند» از تلویزیون پخش شد.
غیر از بیمارستان بسکی، «بنیاد جهانی دکتر بسکی» نیز از او به یادگار مانده است. او همچنین موسس مدرسه تیزهوشان و خانه ریاضی شهر دومش، گند کاووس بوده است، و نیز مرکزی به نام «سرای گاندی» که به تیزهوشان فقیر مناطق روستایی اختصاص دارد.
«بابا بسکی» در بیست و یک سالگی، سال ۱۳۳۱، ازدواج کرده بود و چهار فرزند و شش نوه از او به یادگار ماندهاند. به گفته خودش، دخترش در سال ششم رشته پزشکی دانشگاه تهران بوده که به دلیل «مسایل سیاسی» اخراج میشود و ادامه زندگی و تحصیل را در لندن پی میگیرد. نوهاش نیز در دانشگاه کمبریج، پزشکی میخواند. دکتر بسکی میگفت، با وجود علاقه بسیار به دخترش حاضر نیست به انگلستان برود، چرا که «من فراموش نمیکنم که انگلستان چه بلاهایی بر سر ایران آورده است… ایران جای ایرانی است». او البته سفر خارج کم نرفته بود و از جمله به آمریکا هم سفر کرده بود؛ با اینحال، فعالیتهای او متاسفانه در سطح جهانی کمتر شناخته شدهاند و خبر درگذشتش نیز بازتاب جهانی نداشت.
در این زمانه پراختلاف اما، درگذشت او از جانب تمام طیفهای مختلف جامعه ایران گوشزد شد و یاد و نام و فعالیتهایش گرامی داشته شد. عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست ایران، از او به عنوان یکی از «پیشکسوتان نیکاندیش حفظ طبیعت و محیط زیست در کشور» نام برد و گفت: «اندیشه و تلاش خدمتگزاران صدیق کشور هیچگاه از یاد نخواهد رفت.» در بین رسانههای مخالف حکومت ایران نیز نشریه «خط صلح» که نزدیک به مجموعه حقوق بشری «هرانا» است، گفتوگویی را که چند سال پیش با «بابا بسکی» انجام داده بود، بازنشر کرد.