صبح روز شنبه در جشنواره کن، برای علاقهمندان به سینمای ایران با یک رویداد همراه بود: نمایش «جاده خاکی»، اولین ساخته پناه پناهی، در بخش «دو هفته با کارگردانان». پناه ۳۷ ساله درسخوانده دانشگاه هنر تهران است و فیلم کوتاهی که ساخته بود، پیشتر نیز در چندین جشنواره بهنمایش درآمده بود. با این حال، ظاهر شدنش در برنامه کن ۲۰۲۱ غافلگیرکننده بود. در سالهای اخیر او در فیلمهای پدر مشهورش، جعفر پناهی، دستیار فیلمبردار و دستیار کارگردان بوده است، تا آن که با «سه رخ»، فیلمی که در کن ۲۰۱۸ موفق بود و جایزه بهترین فیلمنامه را هم گرفت، همراه با مستانه مهاجر، کار تدوینگری را به عهده گرفت.
«جاده خاکی»، مثل فیلمهای اخیر پناهی، و البته مثل تنها فیلم ایرانی برنده نخل طلا («طعم گیلاسِ» عباس کیارستمی)، از تمِ سفر جادهای استفاده میکند و دقیقا در همان مناطق ترکزبان غرب ایران میگذرد که «سه رخ» در آن فیلمبرداری شده بود. این فیلم ضمنا مثل فیلمهای جعفر پناهی تم نقد اجتماعی دارد و روی موضوع حساس مهاجرت قاچاقی جوانان از ایران و قلبهای شکسته خانوادهها انگشت گذاشته است.
مجموعه اینها باعث میشود که پیش از دیدن فیلم، انتظار داشته باشیم که پناهیِ پسر هم فیلمی مشابه فیلمهای اخیر پناهیِ پدر ساخته باشد، و اگر مثل صاحب این قلم دل خوش چندانی از «سه رخ» و «تاکسی تهران» و سینمای گلدرشت سالهای اخیر جعفر پناهی نداشته باشید، احتمالا به «جاده خاکی» نیز چندان امیدوار نباشید.
اما وقتی هشت و نیم صبح شنبه (به وقت محلی) فرا رسید و نمایش «جاده خاکی» آغاز شد، به سرعت دریافتیم که با پیشفرض غلطی وارد سالن کروزتِ کن شدهایم. پناه پناهی البته با پدرش همکاری نزدیکی دارد و به گفته خودش، فیلمنامه این فیلم را نیز اول به پدرش نشان داده است، اما سبکی بهروشنی متفاوت و حتی متضاد با پدر دارد. در جلسه پرسش و پاسخ بعد از فیلم (که در سالنی تقریبا پر برگزار میشد)، تقریبا هیچ سوالی در مورد پدرش مطرح نشد.
شاید زیر ضرب سانسور و سرکوب است که جعفر پناهی، که ناجوانمردانه از سوی حکومت از فیلمسازی محروم شده است، در فیلمهای اخیر خود عادت کرده حرفش را جوری با بلندگو فریاد بزند که با مدیوم هنر و سینمای هنری همخوان نیست. آن فیلمها البته نه فقط در جشنوارهها موفق بودهاند، که از سوی قشر سینمارو در اروپا نیز با استقبال مواجه شدهاند؛ شاید به این دلیل که مخاطب اروپایی با کمی فاصله ،دیدگاه دیگری به فیلمی مثل «تاکسی تهران» و مثلا حضور نامترقبه نسرین ستوده در آن دارد.
«جاده خاکیِ» پناه پناهی اما اصلا اهل چنان «بلندگو»یی نیست. فیلم در فضایی ابزورد آغاز میشود: خانوادهای متشکل از پدر و مادر، پسری بیست و چند ساله، و پسرکی دبستانی، با هم در سفری جادهای هستند. خیلی زود میفهمیم که قوانین غریبی در این سفر برقرار است. مثلا پسرک نباید گوشی موبایلش را با خود میآورده که آورده است، و به همین دلیل مجبور میشوند آنرا در گوشهای خاک کنند. پدرِ بذلهگوی خانواده، با بازی دوستداشتنی حسن معجونی، با مزهپراکنیهای متعدد ظاهرا میخواهد فضایی را نرم کند که به دلیلی که هنوز نمیدانیم، سنگین است.
تنها با گذشت زمان و پیش رفتن داستان است که میفهمیم قضیه سفر چیست: تلاش برای رسیدن به مرز ترکیه تا پسر جوان پشت فرمان، به دست قاچاقچیها سپرده شود و راه دیاری دیگر را طی کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
هنر پناه پناهی این است که توانسته است از این این خط داستانی ساده که در آن از اول تا آخر، هیچ اتفاق دراماتیک عجیبی نمیافتد مگر بالا و پایین شدن وضع سلامتی سگی که همراه خانواده به سفر آمده است، فیلمی گیرا بسازد. هر چهار بازیگر بر کار خود مسلط هستند و بهخصوص بذلهگوییهای معجونی و دنیای خاصی که پسربچه، امین سیمیارِ، ایجاد میکند، ما را همراه روایت فیلم میبرد تا موضوع اجتماعی آن آرام آرام جا بیفتد، و به همین علت، تاثیرگذار باشد.
با این تفاصیل، پناه شانس آن را دارد که بر حدود ۳۰ رقیب دیگر خود پیروز شود و دوربین طلایی جشنواره کن را از آن خود کند. این جایزه هر سال به بهترین فیلم اول داده میشود و کارگردانان فیلم اولی در تمام بخشهای جشنواره، بر سر آن رقابت میکنند. ایرانیها سابقه طولانیای در ربودن این جایزه دارند. اولین بار، جعفر پناهی بود که با «بادکنک سفید» در سال ۱۹۹۵ این جایزه را از آن خود کرد. سپس در سال ۲۰۰۰ دو فیلم ایرانی، مشترک برنده دوربین طلایی شدند: «جمعه» از حسن یکتاپناه و «زمانی برای مستی اسبها» از بهمن قبادی.
حالا باید دید که آیا پناه میتواند بعد از ۲۰ سال، دوباره این جایزه را به ایران بازگرداند؟ از جمله رقبای قدَر او میتوان به لوآنا باجرامی اشاره کرد؛ فیلمساز ۲۱ سالهای که او را از بازی در نقشی فرعی در «پرتره زنی در آتش» میشناسیم، اما امسال با «تپهای که شیرزنها در آن میغرند» که زندگی سه دختر جوان در کوزوو را دنبال میکند، به بخش «دو هفته با کارگردانها»ی کن آمده است (گفتوگوی «ایندیپندنت فارسی» با لوآنا در روزهای پیش رو منتشر میشود). جالب اینجا است که دو بازیگر اصلی «پرتره زنی در آتش»، آدل هانل و نوئمی مرلان، نیز امسال در کن حضور دارند؛ هانلتهیهکننده یک فیلم مستند در مورد تاریخ طبقه کارگر فرانسه است، و مرلان هم فیلم «ایوبیتای من، عشق من» را در بخش نمایشهای ویژه دارد که چون اولین فیلم او است، آن هم نامزد دوربین طلایی محسوب میشود. از خاورمیانه، الی داغرِ لبنانی هست که در سال ۲۰۱۵ با «موج ۹۸»، اولین لبنانی برنده نخل طلای فیلمهای کوتاه شد. مشهورترین فیلم اولی امسال البته از آنِ شارلوت گینزبورگ، بازیگر پرآوازه انگلیسی-فرانسوی است که فیلم «جین از نگاه شارلوت» را درباره مادرش در بخش جدید جشنواره به نام «کن پریمیرز»، به نمایش درآورد.
با چنین رقبایی، پناه کار دشواری دارد؛ دشوار، اما در عین حال کاملا شدنی.
مسابقه
در حالی این خطوط را مینویسم که وارد پنجمین روز از یازده روز جشنواره شدهایم و چند فیلم دیگر نیز در بخش مسابقه به نمایش درآمدهاند.
«شکافِ» کاترین کورسینی، یکی از تنها چهار زن از بین ۲۴ کارگردان بخش مسابقه، در سنت کمدیهای فرانسوی، هم از فروپاشی نظام خدمات درمانی میگوید و هم از جنبش «جلیقه زردها»، و البته این کار را با روایتی هنرمندانه و جذاب انجام میدهد. با این حال، بعید است که جایزههای اصلی جشنواره به یک کمدی فرانسوی داده شود. پل ورهوفن هم بالاخره فیلم جنجالی خود «بنهِدِتا» را نمایش داد تا بدانیم که موضوع این فیلم (راهبههای زن همجنسگرا در فرانسه قرن هفدهم) در قالبی گیرا پرداخت شده که نشان از تخیل موفق ورهوفن میدهد و در عین حال، نه زیادی مضحک است و نه زیادی جدی. سفر ورهوفن از «روبوکاپ» به «غریزه اصلی»، به «ال»، و حالا «بنهدِتا»، از آن داستانهای جذاب سینما است.
«کوپه شماره ۶»، ساخته یوهو کوئوسماننِ فنلاندی، فیلمی قابل احترام است و زندگی دختر جوانی از فنلاند را روایت میکند که برای پژوهش به روسیه آمده است و در آنجا عاشق دختری شده، اما حالا بدون او عازم سفر به منطقه شمال غربی روسیه (مورمانسک) برای دیدن سنگنگارههای معروف میشود؛ سفری طولانی با قطار که در آن همکوپه شدن با یک مرد جوان روسی، ماجراساز میشود. فیلم نکات مثبت بسیاری دارد، اما در حد و اندازههای نخل طلا نیست. «روز پرچم»، اثر شان پن، نیز روز شنبه در یکی از پرمخاطبترین نمایشهای فرش قرمز در سالن لومیر به نمایش درآمد. تمهای فیلم همان تمهای آشنای سینمای مستقل آمریکا هستند، اما پرداختشان هنوز در سطحی نیست که شان پن بتواند به فکر نخل طلا باشد. در روز نوشتن این مطلب (یکشنبه)، دو فیلم «ماشین من را بران» از رویوسوکه هاماگوچی ژاپن (با اقتباس از مجموعه داستان «مردان بدون زنانِ» هاروکی موراکامی)، و «جزیره برگمنِ»، اثر میا هانسن لاو از فرانسه، به نمایش در میآیند. واکنشهای اولیه به فیلم هاماگوچی مثبت بودهاند و به نظر میآید این فیلم را هم باید دارای شانس برای کسب جایزه بزرگ دانست. خانم هانسن لاو از کارگردانان محبوبِ این نگارنده است و بیصبرانه منتظر نمایش فیلم امشب او هستیم. روایت این فیلم زوجی را دنبال میکند که به جزیره فارو در سوئد میروند که منبع الهام اینگمار برگمان، کارگردان شهیر سوئدی، بود.
روز سهشنبه هم «قهرمان» اصغر فرهادی به نمایش درمیآید تا ببینیم که او در برابر این رقبا، چه ارمغانی دارد. تا اینجای کار اما به نظر میرسد که بیشترین منتقدان با این قلم همنظر هستند که بهترین فیلم تاکنونی جشنواره، «بدترین آدم دنیا»، ساخته خوآکیم تریرِ نروژی بوده است. هنوز البته نمایش حدود نیمی از فیلمها باقی مانده است و باید ببینیم صدرنشینی ترِیر تا کجا دوام میآورد.