حضور کمرنگ ارتش ایران در مرزهای آذربایجان، بدون گلولهباران کردن آن سوی مرز، بار دیگر آشکار ساخت که ارتش ایران علیرغم همه تبعیضها، بودجهای که از بودجه سپاه حداقل ۳۳درصد کمتر است، و تجهیزات و سلاحهای اغلب باقیمانده از سالهای پیش از انقلاب، در صورت هر تجاوز خارجی، همچنان آمادهترین، قدرتمندترین، آزمودهترین، و مبتکرترین نیروی نظامی کشور است.
پاک بودن از آلودگی مالی و سیاسی (منهای معدودی از فرماندهان برخوردار از امتیازهای مادی) و شکست خوردن ایدئولوژی مذهبی در مقابل باور ملی (علیرغم صدها ساعت درسهای دینی و کار مستمر ادارههای عقیدتی-سیاسی، و در مقابل، غیبت تقریبا کامل آنچه باور ملی را تقویت میکند در تمام مراحل پیش و پس از آموزش نظامی)، عملا ارتش را با فراز و فرودها و چالشهای بسیاری روبرو کرد، اما ارتش سرانجام توانسته است بیش از ایدئولوژی اسلام ناب انقلابی محمدی، ارتشی ملی باشد.
سپاه ضامن استقرار نظام
تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از انقلاب، ناشی از دو تصور نهچندان دور از هم در نزد ارکان اولیه «نظام» بود. شخص خمینی با این دو تصویر بیگانه بود، چون او جایگاه خود را در جامعه چنان بالا میدید که اصولا باور نداشت که گروهی حتی در میان نظامیان بلندپایه کشور جرئت کند فکر براندازی «نظام» او را در سر بپروراند. (البته خواهم گفت که چگونه این نگرش بعد از سفر شاه به آمریکا و گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی تغییر کرد.) تصور اول را کسانی چون دکتر ابراهیم یزدی، مصطفی چمران، و تا حدودی ابوالحسن بنیصدر داشتند. آنها بر این گمان بودندـ تأثیر چپیها را نباید در این امر دور از نظر داشت- که ارتش شاهنشاهی را باید منحل کرد. چون خمینی با این کار موافق نبود، و در عین حال کسانی مثل مهندس بازرگان، تیمسار ولیالله قرهنی، سرهنگ توکلی، تیمسار مسعودی و تیمسار ریاحی، نظامیان همراه انقلاب، و داریوش فروهر بهسختی با این نظر مخالف بودند، طرح ایجاد یک نیروی موازی شبهنظامی متشکل از جوانان انقلابی که بافت ایدئولوژیک داشته باشد، در سومین روز پیروزی انقلاب که اولین جلسه شورای انقلاب بعد از سقوط رژیم سلطنتی بود، به تصویب رسید. همان شب، خمینی نیز به این فکر نظر موافق نشان داد، به شرط آن که مراقبت کنند افراد ناصالح وارد نیرو نشوند و مأموریت نیرو نیز موقت و تا زمان استقرار نهادهای جدید و حکومت اسلامی بیشتر نباشد. نخستین گروه برای تشکیل سپاه، ترکیبی بود از بچه بازاریهای آشنا با سلاح مثل محسن رفیقدوست و سربازان و درجهداران فراری زیر خدمت پرچم مثل غلامعلی رشید، جوانان چپ اسلامی انقلابی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (که از پیوند ۷ گروه چریکی اسلامی کوچک مثل توحیدی، صف، و گروه اباذر و... تشکیل شده بود)، بعضی همراهان وارداتی خمینی از عراق مانند عباس زمانی ابوشریف (که خط سیری از پاکستان تا لبنان و عراق داشت) و محمد خاتمی ابووفا (که در عراق و کویت و لبنان حضور داشت و سالها پس از جدایی از سپاه و کار بازرگانی کردن، سال پیش توسط سپاه قدس در عراق ربوده شد و خدا میداند امروز کجاست و کدامیک از یاران دیروز یا دستآموزانش به شکنجهاش مشغولاند)، و تنی چند از تحصیلکردههای آمریکا و اروپا که راهشان گاه به لبنان نیز کشیده شده بود.
تصور دوم را روحانیون دور و بر خمینی داشتند؛ کسانی مثل بهشتی و هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی و باهنر و خامنهای که از ابتدا در اندیشه تسخیر قلعه قدرت و برقراری حکومت آخوندی بودند. آنها اعتقاد داشتند که بدون داشتن نیروی نظامی نمیتوانند هدف خود را عملی سازند. زمانی که فکر تشکیل نیروی گارد ویژه شبهنظامی در شورای انقلاب مطرح شد، آنها ضمن حمایت کامل از این فکر، بر جنبه ایدئولوژیک کار اصرار کردند. یعنی اینکه در گزینش افراد، پیش و بیش از توجه به کارآمدی نظامی و دانش و هوش، حتما باید به ایمان و وفاداری آنها به نظام توجه داشت. از طریق صاحبان این تصور، تعدادی از طلبهها و بچهآخوندها و گروه پاسداران اولیه خمینی و مدرسه رفاه نیز وارد سپاه شدند. چندی قبل، محسن سازگارا، دوست اندیشهورز و مبارزم، در نوشتهای دربارهٔ نقش خود و شمار دیگری از جوانان تحصیلکرده (برخی مثل خود او عضو انجمنهای اسلامی دانشجویان در خارج از کشور) در عملی شدن فکر ایجاد یک گارد ملی اسلامی بعد از انقلاب در کنار ارتش، بهتفصیل سخن گفت. در واقع سازگارا و دوستانش با همان نگرش دکتر یزدی در اندیشه ایجاد تشکیلاتی شبهنظامی بودند که بتواند انقلاب را در برابر تهدیدهای احتمالی خارجی و داخلی حفظ کند. اما در جریان تشکیل سپاه و بعداً هدایت آن، کار به دست دیگران افتاد، و حداقل در مرحله نخست و تا زمان جنگ ایران و عراق، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که توانست دیگران را (از جمله ابوشریف و گروهش را که شماری از اعضای حزب ملل اسلامی و آموزشدیدگان جنبش فتح در لبنان در میان آنها دیده میشدند) کنار بزند. محسن رضایی در آن تاریخ از سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، ولی زمانی که نخست به فرماندهی اطلاعات سپاه و سپس فرماندهی سپاه رسید، ارتباطات خود را با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بهکل قطع کرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سپاه در مقام ساواک
در پی تصویب لایحه انحلال ساواک در دولت دکتر شاپور بختیار و سپس پیروزی انقلاب، سازمان اطلاعات و امنیت کشور در عمل از هم پاشیده بود. در هفتههای نخست پس از پیروزی انقلاب، هیئت مأمور رسیدگی به اسناد ساواک (غرضی استاندار بعدی خوزستان و وزیر نفت و پست و تلگراف اسبق، و برادر مهندس صباغیان، معاون نخستوزیر موقت انقلاب، از اعضای این هیئت بودند) فقط در اندیشه جدا کردن اسناد مربوط به همکاریهای بعضی از ارباب عمامه و انقلابیون مسلمان با ساواک بود، و نیز اسنادی را که علیه گروههای رقیب بود (مثل ارتباط شماری از تودهایها و مجاهدین و ملیون با ساواک) خارج میکردند تا بعدها از آن شمشیری برای ضربه زدن به رقیبان بسازند (چنان که در جریان نخستین انتخابات مجلس بعد از انقلاب تنی چند از چپیها و ملیها به اعتبار همکاری با ساواک رد صلاحیت شدند و یکیشان مرحوم ابوالفضل قاسمی عضو حزب ایران، بیگناه پس از پیروزی در انتخابات با رد اعتبارنامه و سپس زندان روبرو شد). در چنین احوالی، دولت انقلاب بر آن بود تا سازمان اطلاعات و امنیت ملی را در جایگاه ساواک قرار دهد. ساواما چنین متولد شد، اما در عمل، تا زمانی که بعضی از کارمندان اداره هشتم و تشکیلات ضدجاسوسی ساواک پیشین به کار دعوت شدند و بعضی از بخشهای ساواک احیا شد، بار جمعآوری اطلاعات و برخورد با مخالفان به عهده سپاه گذاشته شد. اطلاعات سپاه نخست تحت ریاست محسن رضایی و سپس یک رضایی دیگر (حاج مرتضی رضایی، که پس از جنگ بار دیگر تا جانشینی فرمانده کل سپاه نیز بالا رفت ) بهسرعت برپا شد. تعدادی از جوانان انقلابی، از جمله زنداندیدههای دیروز و جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و گروههای چریکی کوچک اسلامی جذب این تشکیلات شدند.
بدون شک مسئولیت اطلاعات سپاه و نقشی که اطلاعات سپاه در برخورد با رقیبان و مخالفان و کشف و خنثی کردن طرحهایی چند علیه «نظام» و سپس برخورد خونین با مجاهدین خلق داشت، در تحول سپاه از گارد شبهنظامی برای حفاظت از شخصیتهای حکومت به یک نیروی نظامی قدر، عاملیت اساسی داشت. ضمن این که با شروع جنگ، سپاه با ازجانگذشتگی و ایثار جوانانی که بهشتاب عازم جبههها شده بودند، توانست بر فقدان کاردانی رزمی خود غلبه کند و در مراحلی، اداره بعضی از عملیات را در دست گیرد. با همه اینها، سپاه تا تصویب قانون همعرضیاش با ارتش و برقراری نظام درجههای نظامی در مرحله بعد، نهتنها بار سیاسی نداشت، بلکه مداخلههای گاهبهگاه بعضی از فرماندهانش در بازیهای سیاسی، به جوانمرگی آنها منجر میشد. از سوی دیگر، بعد از تشکیل وزارت اطلاعات و امنیت (که قانون تأسیس آن توسط سعید حجاریان، شاهچراغی، علی ربیعی، و خسرو تهرانی نوشته شده بود) اطلاعات سپاه در عمل تابعی از تشکیلات کل امنیتی، یعنی وزارت اطلاعات شد و مسئولیت اطلاعات سپاه تا ۹۰درصد در جبههها و پشت جبهه و داخل عراق خلاصه میشد. این وضع با سلطه گروه حسین طائب بر اطلاعات سپاه دگرگون شد، و اطلاعات سپاه همعرض وزارت اطلاعات قرار گرفت.
ذهنیت امنیتی-نظامی رهبر
سید علی خامنهای، برخلاف خمینی که تا آخرین لحظه عمر تکیه بر تودهها و جاذبه مذهبی و شخصیت خاص خودش را داشت، چون نه جایگاه دینی و انقلابی خمینی را داشت و نه از نظر شخصیتی، اعتماد به نفس خمینی و قدرت و جاذبه او را داشت، تکیهگاه خود را روی دو محور امنیتی و نظامی قرار داد. ورود دو تن از معاونان وزارت اطلاعات (محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی) به دفتر رهبری و احراز بالاترین مقام در دفتر رهبر، نخستین نشانه تغییر تکیهگاهها در پی رفتن خمینی و آمدن خامنهای بود.
رهبر جمهوری اسلامی ایران که در دورانی که نماینده خمینی در وزارت دفاع بود و سپس در دوران ریاستجمهوریاش روابط نزدیکی با ارتشیها برقرار کرده بود و شماری از ارتشیها از قبیل علی صیاد شیرازی، قاسمعلی ظهیرنژاد، حسنی سعدی، علی شهبازی، محمد سلیمی، و... نیز روابطی بسیار نزدیک با او داشتند، در مقام ولایت عظما در چرخشی ۱۸۰ درجهای دل به سپاه بست و به تحبیب و تقدیر از فرماندهان سپاه پرداخت. در این مرحله، مرتضی رضایی، محسن رضایی، یحیی رحیم صفوی، محمد جعفری، محمد سلامی، قاسم سلیمانی، محمدباقر ذوالقدر، غلامعلی رشید، علیرضا افشار، سیفاللهی، ایزدی، حسین علایی، احمد وحیدی، و احمد موسوی، در کنار سرلشکر بسیجی دامپزشک حسن فیروزآبادی، و پس از او سرلشکر محمدرضا باقری و علی شمخانی (که این یکی اولین سپاهی بود که با درجه دریاداری فرماندهی نیروی دریایی ارتش را عهدهدار شد)، و در مرحله بعد از انتخاب رفسنجانی در دوره دوم ریاستجمهوریاش، قالیباف و سردار حجازی فرمانده بسیج و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس به جمع حاضران در جلسههای پنجشنبه شب خامنهای پیوستند، جلسههایی که در لحظهٔ آخر، با خروج غیرنظامیها و پیوستن چند چهره امنیتی (سعید امامی، مصطفی پورمحمدی، و اصغر حجازی، و بعد از جریان قتلهای زنجیرهای و از بین رفتن سعید امامی، یکچند دری نجفآبادی و جواد آزاده و سپس ایروانی و امروز او و محسنی اژهای و البته مجتبی خامنهای، علیاکبر ولایتی، سرتیپ شیرازی، غلامعلی حداد عادل، و محمدی گلپایگانی) به مرور عنوان «اتاق فکر رهبری» بدان اطلاق شد.
بعد از جنگ و مرگ خمینی، و صاحب درجه و لقب تیمساری شدن در حدود ۹۰ تن از فرماندهان سپاه، و بالا گرفتن کار اطلاعات سپاه با همدلی و همکاری کامل وزیر اسبق اطلاعات علی فلاحیان با سپاه و ارگانهایش، این نیروی نظامی با انجام مأموریتهای تصفیه سران و فعالان اپوزیسیون در خارج که توسط عوامل سپاه قدس و اطلاعات سپاه صورت گرفت، میخ خود را بر زمین کوبید. بدون نفی نقش هاشمی رفسنجانی در روند سرکوبیها و قتلها در داخل و خارج کشور، امروزه کاملا آشکار شده است که سپاه و دستگاه اطلاعاتش در قتل زندهیاد دکتر عبدالرحمن قاسملو که در حال مذاکره با نمایندگان رفسنجانی بود، و قتل دکتر شاپور بختیار در شرایطی که فرانسوا میتران، رئیسجمهوری فرانسه، برنامه سفر خود به تهران را اعلام کرده بود، بدون مشورت با رئیسجمهوری وقت ایران و با کسب اجازه مستقیم از رهبر، عمل کرده است. فلاحیان که ظاهرا خود را بیاطلاع نشان داده بود، بعدها مطابق اعترافهای سعید امامی و اکبر خوشکوشک و مرتضی قبه، در تمام مراحل طرحریزی و اجرای ترورهای مورد اشاره مشارکت مستقیم داشته است.
طرح دیگری نیز که توسط اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات بدون اطلاع دولت انجام گرفت و رفسنجانی نیز بعد از قتلهای زنجیرهای به آن اشاره کرد، موضوع انتقال یک خمپارهانداز بزرگ به بلژیک جهت ارسال آن به آلمان یا فرانسه، و حمله به ستاد مجاهدین خلق بود.
بعد از دوم خرداد، فرماندهی سپاه که با شگفتی شاهد رأی دادن ۹۰درصد از سپاهیان به نفع خاتمی بود، در برابر ملامت و توبیخ خامنهای به چارهجویی نشست و تصمیم گرفت که زمان آن رسیده است که سپاه به میدان سیاست و تشکیل یک بازوی مردمی قدرتمند وارد شود که بتواند در کارزارهای سیاسی نقطهنظرهای فرماندهی و رهبری را عملی سازد. همزمان، در پی بایکوت شدن محسن رضایی توسط خاتمی و اصلاحطلبان، محسن رضایی از فرماندهی سپاه کنار کشید و جای خود را به یحیی رحیم صفوی جانشین خود داد، که هم از او در میان بچههای سپاه محبوبتر بود و هم حساسیتهایی که درباره محسن رضایی وجود داشت، در مورد او به چشم نمیخورد. در مورد «بازوی مردمی پرتوان»، فرماندهان سپاه در هماهنگی با حسن فیروزآبادی و غلامعلی رشید و عبدالله نجفی در ستاد کل نیروهای مسلح، نخست بخشی از نیروهای کادر بسیج را با برگزاری دورههای آموزش سیاسی و امنیتی، برای ایفای نقش تازه خود آماده کردند. بخش دیگری از بسیجیها در مرحله بعدی به مثابه زنبورهای کارگر کندوی قدرت در دو نقش سرکوبگر و وحشتآفرین، سیاهی لشکر قدرت شدند.
فراموش نباید کرد که سپاه در معامله بزرگش با احمدینژاد، نهتنها توان نظامی و اقتدار امنیتی خود را چندبرابر کرد، بلکه تا آنجا که در توانش بود، برای حصر ارتش و کاستن از اقتدار و درعین حال محبوبیت آن کوشید.