فقدان شفافیت نهادهای اقتصادی و فعالیت سه امپراطوری اقتصادی ایران (بیت رهبری، سپاه و شرکتهای دولتی) در تاریکی مانع از جمعآوری، دستیابی و توزیع اطلاعات مربوط به ثروت و درآمد شهروندان ایرانی و براساس آن رسیدن به نوعی طبقهبندی اقتصادی اقشار اجتماعی در ایران است. ثروت و قدرت در ایران کاملا درهم تنیدهاند و چون قدرتمندان با اتکا به نظام سرکوب، خود را فراتر از پاسخگویی و شفافیت قرار دادهاند ثروت و درآمد نیز شفاف نیست. اما راه بر فهم این قشربندی بسته نیست. از چهار طریق دیگر می توان به طور غیرمستقیم این قشربندی را کشف کرد: نظام درمانی، تغذیه، مسکن، و آموزش.
نظام درمانی
حریرچی، معاون کل وزارت بهداشت می گوید: «۸۰ درصد مردم توان مراجعه به بیمارستان خصوصی را ندارند، ۱۵ تا ۱۷ درصد مردم با استفاده از بیمه تکمیلی و ۳ تا ۵ درصد مردم با خیال راحت و خرج خودشان به بیمارستانهای خصوصی مراجعه میکنند». (ایسنا ۱۶ شهریور ۱۳۹۸) بدین ترتیب سه تا پنچ درصد شهروندان ایرانی در طبقهی ثروتمند، ۱۵ تا ۱۷ درصد در طبقه متوسط بالا و بقیه در طبقه کم درآمد قرار میگیرند. حتی اگر این ۱۵ درصد را طبقه متوسط فرض کنیم باز در مقایسه با دهههای هفتاد و هشتاد طبقه متوسط بسیار کوچک شدهای است. با توجه به خدمات نامناسب بیمارستانهای دولتی و ارزش جان برای انسانها اگر فردی در شرایط بیماری حاد نمی تواند به بیمارستان خصوصی برود معنایش این است که حتما نمیتواند. آنها که بیمه تکمیلی دارند یا می توانند اضافه حق بیمه را بپردازند یا کارفرمای آنان حق بیمه آنها را میپردازد از نظر درآمدی و شغلی در طبقه بالای متوسط قرار دارند. این آمار نشان میدهد که طبقه متوسط در ایران تقریبا محو شده است و هشتاد درصد مردم در حد بخور و نمیر زندگی می کنند و برای خدمات ضروری به بخش دولتی اتکا دارند. جمعیت بیماران قندی، قلبی و سرطانی آن قدر گسترده شده که دیگر به بخش کوچکی از جامعه محدود نمی شود.
تغذیه
میزان مصرف پروتئین در سطح خانوارها نشان میدهد که مصرف آن در ۷۰ درصد افراد جامعه ایران، کمتر از مقدار توصیهشده است و فقط ۳۰ درصد از خانوارها بالاتر از حد توصیهشده پروتئین مصرف میکنند. (رئیس انجمن صنایع خوراک دام، طیور و آبزیان ایران، خبر آنلاین، ۱۹ خرداد ۱۳۹۵) بنابه گزارش دبیرکل دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، «۸۸ درصد مردم ایران، کمتر از حد مورد نیاز سبزی و میوه مصرف میکنند.» (ایرنا ۲۱ آبان ۱۳۹۵)
آمارهای فوق به قبل از دوران تورم نود درصدی مواد خوراکی باز میگردد (آمارهای جدید در دسترس نیست) و وضعیت حتما در دو سال ۹۷ و ۹۸ وخیم تر شده است. آمارهای فوق نشان میدهد که میان هفتاد تا هشتاد درصد مردم ایران از حداقل مواد غذایی محروم هستند و توانایی خرید گوشت و لبنیات کافی را ندارند. این جمعیت حدود هشتاد درصدی طبقه کم درآمد با رقم حوزه درمان تطابق دارد.
مسکن
نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۹۵ نشان میدهد در مجموع ۲۲ میلیون و ۸۳۰ هزار واحد مسکونی در ایران وجود دارد. از این میزان حدود ۸.۴ میلیون خانه افراد یا خانه اول نیستند چون در کشور ۲.۵ میلیون واحد مسکونی خالی و ۲.۳ میلیون واحد دوم و شبه خالی (خانهی دوم) وجود دارد (خبر آنلاین، ۲۱ اسفند ۱۳۹۷) از حدود ۲۳ میلیون خانوار در حدود ۴۰ درصد اجاره نشین هستند یعنی ۲.۹ میلیون خانوار. نرخ مالكيت مسكن ميان خانوارهاي ايراني در دهه هفتاد بيش از ۷۰ درصد بود اما اين نرخ در آغازين سالهای دهه نود به حدود ۶۰ درصد كاهش يافت. (خبر آنلاین، ۲۷ مرداد ۱۳۹۴) اگر ۸.۴ و ۹.۲ میلیون را از حدود ۲۳ میلیون کسر کنیم با حدود ۱۰ میلیون خانوار ساکن در مسکن غیر اجارهای مواجه خواهیم بود. تنها ۲۳ درصد از واحدهای مسکونی، بالای صد متر مساحت دارند یعنی حدود ۳.۲ میلیون واحد غیر اجارهای. بدین ترتیب تنها حدود ۱۰ درصد از واحدهای مسکونی غیر خالی در حد و اندازه یک خانوار با درآمد کافی یا بیش از کافی هستند. این درصد با بعد خانوار ۳.۶ حدود ۸.۳ میلیون جمعیت را در بر می گیرد یعنی حدود ۱۰ درصد جامعه. اگر واحدهای ۸۰ تا ۱۰۰ مترمربعی را هم در نظر بگیریم به حدود ۲۰ درصد جمعیت خواهیم رسید. این رقم نیز با وضعیت قشربندی در حوزه تغذیه و درمان تطابق دارد.
آموزش
بنا بر آخرین آماری که درباره دانش آموزان مدارس غیر دولتی منتشر شده «تعداد یک میلیون و ۳۷۷ هزار دانش آموز در ۱۱ هزار و ۸۴۷ مدرسه غیردولتی و تعداد ۶۶۴ هزار و ۸۵۴ دانش آموز در ۲ هزار و ۱۱۷ مدرسه هیات امنایی» تحصیل می کنند. (رئیس سازمان مدارس غیر دولتی، مهر ۳۱ مرداد ۱۳۹۴) با توجه به سیزده میلیون دانشآموز در آن سال حدود ۱۵ درصد از دانش آموزان ایرانی به مدارس خصوصی یا غیر انتفاعی میرفتهاند. با فرض کیفیت خوب تعداد اندکی از مدارس دولتی (نمونه) در برخی شهرستانها این رقم به حدود ۲۰ درصد می رسد. اینها فرزندان همان طبقه ثروتمند و بالای متوسط جامعه هستند. مدارس دولتی در ایران بالاخص در شهرهای بزرگ دارای معلمان بی انگیزه، فضاهای آموزشی بسیار محدود، امکانان آموزشی در حد صفر و تسهیلات حداقلی هستند و اگر کسی دستش به دهانش برسد فرزند خود را به این مدارس نمی فرستد.
چهار حوزهای که ذکر شد به نحو تصادفی انتخاب نشدهاند چون این حوزهها به حیات روزمره بشر مرتبط هستند و هر اتفاقی که در آنها بیفتد برای تک تک افراد جامعه اهمیت خواهد داشت. هر چهار حوزه نشان میدهد که تنها ۲۰ درصد جامعه در طبقه بالای متوسط (۱۵ درصد) و پردرآمد (۵ درصد) قرار دارند و بقیه جز اقشار کم درآمد هستند. چهل میلیون از حدود شصت میلیون جمعیت، کسانی هستند که مستمری بخور و نمیر دولتی دارند (با ده میلیون مستمری بگیر از کارمند تا بازنشسته) و ۲۰ میلیون نیز در روستاها و حاشیه شهرها زندگی می کنند. بهشت جمهوری اسلامی و شعارهای عدالت خواهی اسلامگرایان بعد از چهل سال در نهایت به زندگی نسبتا قابل قبول ۲۰ درصد از جمعیت و دستوپا زدن ۸۰ درصد دیگر انجامیده است.