جامعه جوان ایرانی و یازده سپتامبر

روایتی از فاصله عمیق حاکمیت و مردم

BEHROUZ MEHRI / AFP

تجمع شهروندان تهران به یاد قربانیان حوادث یازده سپتامبر

 برای آن‌ها که تاریخ تولدشان سال‌های ابتدایی بعد از انقلاب اسلامی سال ۵۷  ثبت شده است و به تعبیری نسل بعد از انقلاب نام گرفته‌اند، مواجهه با «آمریکا» تفاوت‌های مشهودی با دیگر نسل‌های ایرانی دارد، چه با نسل پیش از خود و چه با نسلی که پس از آن‌ها به صحنه جامعه آمدند. سخن از نسلی‌ست که امروز در آستانه چهل‌سالگی‌ست. نسلی که کودکی خود را با خاطرات جنگ و «مرگ بر آمریکا»‌های صف‌های مدرسه به یاد می‌آورد. نسلی که خوب به یاد دارد نقش پرچم آمریکا را بر زمین‌های آسفالت حیاط مدرسه تا به اجبار هم که شده بر آن پا بگذارد و سر کلاس برود. همان نسلی که زیر شعارهای تند حکومتی و عقیدتی در فضای مدرسه و جامعه به ساختن یک زندگی زیرزمینی مشغول بود. نشانه‌های این جهان  با به‌رخ کشیدن خواست‌های متفاوت این نسل از زندگی مشهود شد. آنچه حاکمیت می‌خواست از سبک زندگی «فرزندان انقلاب»‌ به تصویر بکشد، تفاوت زیادی با واقعیت زندگی این نسل داشت. واقعیتی که با گذر زمان بیشتر و بیشتر چون سیلی محکمی بر صورت حاکمیت نواخته می‌شد. یکی از مهم‌ترین این نشانه‌ها موضع‌گیری برابر سبکی از زندگی بود که جمهوری اسلامی می‌خواست به عنوان الگو به این نسل تحمیل کند. کاری که البته اصلا در آن موفق نبود و هرچه این نسل بزرگتر می‌شد، شکاف دیدگاه آن با خواست حاکمیت نیز بیشتر آشکار می‌شد. یکی از مهم‌ترین نکاتی که می‌توانست این شکاف و تفاوت را در نگاه نسلی خواهان ترقی و حاکمیتی متحجر نشان دهد، مواجهه با «آمریکا»‌ست. این مواجهه تفاوت‌های بسیاری با مواجهه نسل نوپای بعد از انقلاب داشت؛ نسل نوپای ایرانی می‌توانست و می‌خواست تا آمریکا را از زاویه دیگری ببیند. مسیری که این نسل برای شناخت و نزدیکی به آمریکا انتخاب کرده بود انگار سوی انسانی‌تری داشت تا آن مواجهه سرتا پا خشونت که حاکمان ارائه داده بودند. هر مسیر کوتاهی که می‌توانست «آمریکا» را برای این نسل بهتر معرفی کند و مسیر تازه‌یی برای نزدیکی جامعه ایرانی به جامعه آمریکایی باشد مورد استقبال این نسل قرار می‌گرفت؛ گاهی می‌شد تماشای مسابقات بسکتبال «ان.بی.ای» صبح‌های زود آخر هفته و گاهی می‌شد تماشای فیلم‌های روز هالیوود روی نوارهای «وی.اچ.اس» تنها کمی بعد از اینکه در سینماهای آمریکا به نمایش درآمده بودند. 

فاصله نگاه جامعه جوان ایرانی و حاکمیت جمهوری اسلامی روزبه‌روز بیشتر می‌شد. سرعت این فاصله آن‌قدر بود که انگار حاکمیت در اواسط دهه هفتاد شمسی تلاش کرد با باز کردن فضای اجتماعی تا اندازه‌ای خود را به جامعه نزدیک کند. در همان سال‌ها بود که کشتی‌گیران آمریکایی در مسابقات جهانی و بین‌المللی که در ایران برگزار می‌شد، شرکت کردند و با استقبال شدید هواداران مواجه می‌شدند. هرچند رئیس دولت اصلاحات در دومین سفر خود به نیویورک از ترس روبرو شدن با رئیس جمهور آمریکا زمان زیادی را در دستشویی سازمان ملل گذراند اما جامعه جوان ایرانی نه تنها ترسی از روبرو شدن با جامعه آمریکایی نداشت بلکه بسیار مشتاق بود تا بتواند تجربیات خود را با جامعه آمریکایی تقسیم کند. دقیقا در همین سال‌ها بود که تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات جام‌جهانی با تیم فوتبال آمریکا هم‌گروه شد و باید در شهر «لیون» فرانسه به مصاف این تیم می‌رفت. حالا این نسل در صفحه تلویزیون می‌دید که چه‌طور قهرمانان فوتبالی‌اش با بازیکنان آمریکایی عکس دسته‌جمعی می‌گیرند و کاپیتان تیم ایران، احمد عابدزاده، پیش از شروع بازی «سوغات»‌های ایرانی را به کاپیتان تیم آمریکا می‌دهد. حالا نسل جدید و جوان ایرانی می‌تواند خواست حقیقی خود را در رفتارهای قهرمانانش نیز ببیند. تیم ملی فوتبال ایران بعد از جام‌جهانی حتی به «لس‌آنجلس» سفر کرد و در دیداری «دوستانه» مقابل تیم آمریکا قرار گرفت. دیداری که صفایی فراهانی، رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران، درباره آن گفته بود: «کم‌تر از یک هفته به تاریخ انجام سفر تیم ملی فوتبال ایران به آمریکا مانده بود. از دفتر رییس‌جمهور با من تماس گرفتند. آن سوی خط آقای رییس‌جمهور(محمد خاتمی) بود. او با اشاره به سفر قریب‌الوقوع تیم ملی ایران به آمریکا گفت بهتر است این سفر لغو شود. من هم گفتم این سفر قابل لغو شدن از سوی ما نیست. یادآور شدم که برای انجام این سفر قرارداد بسته‌ایم و این قرارداد روند خود را زیر نظر شما و مقامات ارشد دولتی در وزارت خارجه و وزارت اطلاعات طی کرده است. رئیس‌جمهور گفت اما الان نظر بر این است که این بازی انجام نشود بخصوص به این دلیل که ممکن است شما در این بازی ببازید و به اعتقاد برخی، این باخت می‌تواند حلاوت برد ایران در جام جهانی برابر آمریکا را از بین ببرد». خاطره‌ صفایی فراهانی به خوبی نشان از رویکرد حکومت به مساله «آمریکا» بود. این بازی دقیقا یک‌سال پیش از حوادث ۱۱سپتامبر برگزار شد. هرچه حکومت سنگ‌اندازی می‌کرد تا راه‌های ارتباطی جامعه ایرانی با جامعه آمریکایی به خواست و شیوه نسل جدید پیش نرود، فاصله دیدگاه حاکمیت و مردم بیشتر می‌شد. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

بی‌شک مهم‌ترین مقطعی که حکومت شاهد این فاصله با جامعه جوان ایرانی بود مربوط به واکنش این نسل برابر حادثه ترسناک ۱۱ سپتامبر است. جایی که نسل جدید در آستانه ورود به دوران جوانی بود. نسلی که حالا در آغازین سال‌های دهه دوم زندگی‌اش بود و کم‌کم در بخش‌های مهم‌تری از جامعه خودنمایی می‌کرد. شکی نیست که واکنش ایرانیان به حوادث ۱۱ سپتامبر در فاصله بسیار کمی از فاجعه شهر نیویورک، به‌یادماندنی‌ترین واکنش خودجوش جوامع خاورمیانه بود. تعداد زیادی از شهروندان تهرانی با روشن کردن شمع به یاد قربانیان حوادث ۱۱ سپتامبر به هم‌دردی با جان‌باختگان این حادثه پرداختند. عکس‌ها و تصاویری زیادی از این ابراز هم‌دردی به سراسر دنیا مخابره شد تا این‌بار نه تنها حاکمان جمهوری اسلامی بلکه همه دنیا ببینند که «فرزندان انقلاب» آن تصویر کلیشه‌ای و مورد پسند نظام نیستند. از طرفی جامعه ادبی و روشنفکری ایران نیز زودتر از هم‌سایگان خود در منطقه به واکنش برابر این حادثه پرداخت؛ شهریار مندنی‌پور، نویسنده نام‌آشنای ایرانی که بعدها به آمریکا مهاجرت کرد، مجموعه داستان «آبی ماورای بحار» را به چاپ رساند که مجموعه یازده داستان کوتاه درباره ۱۱ سپتامبر بود. در فاصله کوتاهی از حادثه، «یوسف اباذری» و «مراد فرهادپور» کتابی به چاپ رساندند که درواقع گفت‌وگوی این دو متفکر ایرانی درباره حادثه ۱۱ سپتامبر بود. واکنش‌های جامعه مدنی و البته نسل تازه جوان ایرانی چنان سریع‌تر و پیش‌روتر از حاکمیت بود که نشان از آینده‌ای متفاوت در نگاه جامعه ایرانی به مساله «آمریکا» داشت. آینده‌ای که امروز ماست.  

بیشتر از