در فردای شکست دوم و شرمآور فتحعلیشاه در برابر روسیه، در حالی که دلال اصلی صلح یعنی بریتانیا برآن بود تا از نمد شکست خاقان کلاهی بدوزد، با بلند شدن زمزمههای پسران ماشاءالله رشید و ریشبلند شاه در فارس و خراسان و اصفهان و کرمانشاه و …، درباره مسئولیت ولیعهد (عباس میرزا) در جنگهای ایران و روس و ضرورت عزل او، عباس میرزا بهشدت نگران شد. او که در آن شکست کمترین نقش را داشت و عاملان جنگ و شکست در درجه اول آخوندهای کوردلی چون سیدمحمد مجاهد و سیدمحمدتقی برغانی بودند(۱)، نگران از فردای خود و فرزندانش، دستورداد در مسوده قرارداد ترکمنچای، التزام روسیه در حمایت از سلطنت عباس میرزا و فرزندان و نوادگانش، حفظ شود (نامه عباس میرزا به حریف روسیاش، ایوان پاسکیوئویچ). روسها بهراحتی آن شرط را پذیرفتند. به این ترتیب، پایههای سلطنت قاجار با چکش تزار محکم شد، وگرنه بعد از شکست و از دست رفتن ۱۷ شهر قفقاز و تحریکات برادران ولیعهد، حتی احتمال سرنگونی سلطنت قاجاریه هم بسیار بود.
لنین البته بندهای فراوان قرادادهای تزار با ایران را لغو کرد، اما از بندهای جغرافیایی دوقرارداد نگین نگذشت و آن ۱۷ شهر را مثل تزار بلعید. در کنفرانس صلح پاریس نیز شکوههای هیأت ایرانی به جایی نرسید و با وجود نیمهمدلی آمریکا، بریتانیای کبیر و دیگر بازیگران کنفرانس جایی برای مطالبات حقه ایران باز نکردند. بعدها نیز اگر درایت قوامالسلنه و همدلی ترومن نبود، آذربایجان نیز به ۱۷ شهر قفقاز اضافه شده بود (۲).
درعمل، روسها هرگز یار شفیق ایران نبودهاند. این تنها شاه فقید بود که با قراردادهای گاز مقابل ذوبآهن، خریدهای نظامی، و صادرات گسترده بخش خصوصی به شوروی، نیش روسها را یکچند کُند کرد، اما آن تفاهمات مانع از آن نشد که روسها از انقلاب ارتجاعی سیدروحالله خمینی استقبال نکنند.
رئیسی در خدمت حضرت اوست!
فیلد مارشال ایوبخان، رئیس جمهوری اسبق پاکستان، کتابی داشت با عنوان «دوستان نه اربابان». دبستان میرفتم که کتاب را در پاورقی اطلاعات خواندم. هنوز یادم هست که چقدر عنوان آن کتاب را دوست داشتم. ایوبخان با اشاره به روابط کشورش با بریتانیا، تأکید میکرد که آنها «حالا دوستان ماهستند، نه اربابان».
حجتالاسلام ابراهیم رئیسی به روسیه میرود؛ چنان که رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی رفتند، واین سؤال هنوز از سوی حکومت بیپاسخ مانده است که بهراستی، روسها دوستان ما هستند یا اربابان ما.
زمانی در آفریقا و آمریکای لاتین، عبارت «روسها دارند میآیند» به معنای زنگ خطری بود که سازمانهای اطلاعاتی غرب در بهصدا درآوردنش نقش اصلی داشتند. در ایران امروز اما «روسها آمدهاند». و این روسها هیچ تفاوتی با تاواریشهای دوران ولایت فقیهی استالین و برژنف ندارند. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از نظر حجم کوچکتر شده و به جای «پولیت بورو» هم شورای مافیای نفتی و نظامی و تسلیحاتی (و البته پولشویی و فحشا و طلا و الماس و...) تحت ارشادات داهیانه ولی امر متمردهای جهان، پرزیدنت ولادیمیر پوتین، دست در دستKGB قدرت را در دست دارد. در شوروی سابق سربهنیست کردن مخالفان حداقل به صورت علنی و با قلدری انجام نمیگرفت (گاهی حتی فشارهای بینالمللی باعث میشد قلمزنی مثل سولژنیتسین مجال خروج از بهشت شوراها را پیدا کند و...)، حالا اما روز روشن نه فقط مخالفان درداخل فدراسیون روسیه عظمی سر به نیست میشوند، بلکه دست تطاول KGB تا رستوران لندنی نیز دراز میشود و مأمور سابق را با ماده رادیواکتیو به لقاءالله میفرستد. در جمهوری ولایت فقیه فعلا شیاف پتاسیم تجربه شده است، همین طور رادیواکتیو درمزاج شیخعلیاکبر بهرمانی، و با نزدیکی بیشتر ولایت فقیه با ولایت پوتین، شاگردان عقب افتاده حوزه ولایت مطمئنا در زمینه سربهنیست کردن نیز از استادان روسی تعلمیات لازم را خواهند گرفت.
دو سال پیش از انقلاب، روسها (اتحاد شوروی آن روز) به یکی از مسئولان بلندپایه وزارت خارجه ایران که زبان روسی میدانست ولی دانستن زبان باعث نشده بود در تاس لغزنده KGB بیفتد، پیشنهاد کرده بودند که ۱۰ میلیون دلار میدهند اگر او بتواند پرونده سرتیپ مقربی را که جاسوس روسها بود و دستگیر و اعدام شد، به آنها بدهد. در واقع KGB در حیرت بود که چگونه اداره هشتم ساواک توانسته است ارتباط تیمسار را با مأموران و مزدورانش کشف کند. (شرح این ماجرا را مرحوم تیمسار منوچهرهاشمی در کتاب خاطراتش به وجه عالی عنوان کرد. او رئیس اداره هشتم ساواک بود.) چند ماه پس از انقلاب، محمدرضا سعادتی، نفر سوم سازمان مجاهدین خلق در آن تاریخ، در حالی که اسناد و پروندههای ساواک را در رابطه با تیمسار مربوطه در اختیار نماینده KGB در تهران، آن هم در بالاخانه یک آژانس هوایی در خیابان ویلا، میگذاشت، دستگیر شد.
مهندس بازرگان شخصا خبر را به من داد و خواست آن را به سرعت منتشر کنم. شماره جدید «امید ایران» در چاپخانه بود. من صفحه آخر را در چاپ دوم عوض کردم و خبر دستگیری سعادتی و مأمور روسی را نوشتم. روز بعد به قول عربها «قامتالقیامه»، برادرمهدی ابریشمچی، عضو برجسته مجاهدین خلق، در دانشکده تربیت معلم سخنرانی داشت. حضرتش چاپ خبر جاسوسی نفر سوم مجاهدین برای KGB را بهانه کرد تا عقده دل را نسبت به صاحب این قلم خالی کند. باری هفته بعد پاسخ تیغکشی را دادم؛ آن هم تحت عنوان «تیغی که برادر مجاهد بر ما کشید». این مقدمه را آوردم تا آشکار کنم امروز که روسها آمدهاند و در چهار اقلیم اهل ولایت فقیه میخ خیمه ولادیمیری را کوبیدهاند، پایگاه هوایی و زمینی و دریایی در خانه پدری در تصرف دارند، و دیگر نیاز به کسی ندارند که رژیم، او را ناجوانمردانه در پایان دوران محکومیتش اعدام کرد.
در دوران خمینی، هرچند KGB در ایران حاضر و ناظر بود، پس از فرار «کوزیتشکین»، سرپرست دفتر خاورمیانهای KGB در تهران به سفارت بریتانیا و خروج او از کشور با یک گذرنامه سیاسی، عملا دست و پایش بسته شد. دستگیری سران حزب توده و چریکهای فدایی خلق (اقلیت و اکثریت)، عملا KGB را با بحرانی بزرگ روبهرو کرد. با اینهمه، سازمان اطلاعات و جاسوسی شوروی با همه توان کوشید نوکران ناشناخته خود را از گزند روزگار مصون دارد. نزدیک به ۳۰۰ تن از کادرهای تودهای و فدایی هم به شوروی گریختند. شمار کثیری در ازبکستان و تاجیکستان و جمع محدودی در آذربایجان و اوکراین مورد استقبال قرار گرفتند، و از همان نخستین روزها دریافتند که بهشتی که جان و جهان و جوانی خود را در آرزوی رؤیتش قربانی کردند، سرزمینی عقبمانده، با رژیمی سرکوبگر و متمرکز است. (خاطرات یکی از این ایدهآلیستها را در کتاب خواندنی «میهمانان دایی یوسف» بخوانید).
باری، با ظهور یلتسین، روسیه قرار بود ره دیگری بگیرد، اما وقتی بزرگمرد کوچک، پوتین، از پس پرده KGB بیرون آمد، خیلیها دریافتند که این آقاخان جوان که از پستان KGB شیر خورده و روی زانوی روح پرفتوح مرحوم «بریا» پرورش یافته است، انشاءالله به لطف نفس طیبه نایب امام زمان، و دعای خیر حجتالاسلام والمسلمین محمد موسوی خویینیها از اصلاحطلبان، و حسین شریعتمداری از قبیله قلم بهدستان ولایت، و سیداصغر حجازی، از اصحاب خاصه آقای خامنهای، به زودی بساط فروشکسته تزارهای سرخ احیا میشود و کرملین به همت او به چنان امامزادهای تبدیل خواهد شد که نه تنها اعتبارش از مسجد جمکران بالاتر میرود، بلکه معجزات چاهش به مراتب مهمتر از معجزات دو تا چاه جمکران خواهد بود.
پرواز کلاغ و لاشخور
۴۳سال است که فریاد «مرگ بر آمریکا و اسراییل» اهل ولایت فقیه گوش عالمی را کر کرده است. اگر مثلا در یالقوزآباد بورکینافاسو مسلمانی از روی خر بیفتد و تلف شود، طوطیان سخنگو و کلاغان قلم و میکروفن در دست جمهوری ولایت فقیه فریاد وااسلاما و وامصیبتا برمیدارند که بله، کار کار شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار و صهیونیستهای جنایتکار بوده و چون این برادر مستضعف آفریقایی نور ولایت در دل داشته، شیطان بزرگ او را به شهادت رسانده است. همزمان، کشتار هزاران چچنی توسط سربازان برادر پوتین و تجاوز به نوامیس خاتونهای مسلمان در «گروزنی» و اطرافش اصلا باعث ناراحتی و آزردگی خاطر خطیر سیدعلیآقای رهبر و اتباع و اصحابش نشد. اگر هم کسی به کنایه حرف و سخنی به میان آورد، بلافاصله با این پاسخ کلیشهای روبهرو شد که این چچنیها به ظاهر و اسما مسلمانند، وگرنه عکس امام راحل و جانشین او را حداقل در آشپزخانه خود نصب میکردند و مسکرات هم نمیخوردند؛ اینها عوامل آمریکای جهانخوارند و از همان زمانی که در پی جنگهای ایران و روس سر از اطاعت خاقان مغفور برداشتند، به نفرین ابدی دچار شدند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
حسن نصرالله حزباللهی عطسه میکند، سیدعلیآقا شب خوابش نمیبرد، میرزاعلیاکبرخان ولایتی حکیمالملک آستان ولایت را به عیادت میفرستد، اما حتی نیم نگاهی به پیکر سوراخ سوراخ شده دهها ستیزهگر چچن (و مسلمانان چینی در بند و شکنجه) نینداختند که هر روز دهها نمونه آن در روزنامههای بینالمللی به چاپ میرسد یا در تلویزیونهای جهانی عرضه میشود. معروف بود «کبوتر با کبوتر، باز با باز» میپرد، حالا اما کلاغ با لاشخور میل پرواز دارد. نکتهای که در این میان جای شگفتی دارد، و در عین حال آشکار میکند که هر که خود یا اجداد طاهرینش در حزب طرازنوین، جرعهای از آب رودخانه «مسکوا» نوشیده باشد، نمیتواند سر از سرسپردگی برتابد. به عبارت دیگر، فرقی نمیکند که ارباب، کرملین لنین باشد یا بولگانین، استالین باشد یا آندروپف، گورباچف باشد یا ولادیمیر پوتین (البته پدرکیانوری در کتاب خاطراتش گورباچف را از اهل بیت نمیداند و معتقد است که حضرتش عروسک آمریکاییها بود که به آرمانهای حزب و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی خیانت کرد و دست آخر نیز سرخشت نشست و یلتسین را زایید).
وقتی میبینم بعضی از دوستان چپ چنان از لگداندازیهای گاهبهگاه پوتین به سوی آمریکا و اروپا به وجد میآیند که برای پوتین سه بار صلوات میفرستند و جهت سلامتی و پیروزیاش سفره ابوالفضل نذر میکنند، سادهترین دلایل دلبستگی اهل ولایت فقیه به روسها را درک میکنم. در واقع، مسکو بار دیگر جایگاه بینالمللی خود را به عنوان قبله کوتولههای سیاسی از تیره احمدینژاد و هوگو چاوز و بشارالاسد و مورالیس و...، و حالا سید ابراهیم رئیسی تثبیت کرده است. کوتولههای سیاسی البته فقط آنها نیستند که بر اریکه قدرت تکیه زدهاند، بلکه همه آنهایی را شامل میشود که هنوز هم به ضریح مرحوم اتحاد شوروی سابق دخیل میبندند و بر این باورند که پوتین میتواند گره از بخت فروبسته آنها بگشاید و با معجزههایی که در آستین دارد، آمریکای جهانخوار را با سه تا فوت به خاک سیاه بنشاند. امروز روسیه بار دیگر در هیأت همان خرسی ظاهر شده که جای دندانهایش بر میهن ما، حداقل از عهد خاقان مغفور، باقی است. اگر دیروز ۱۷ شهر قفقاز و بخشی از شمال خراسان و دهکده فیروزه را بالا کشیدند، بعد در جریان جنگ جهانی دوم آمدند و بیرون کردنشان کار حضرت فیلی چون قوامالسلطنه بود، وگرنه آذربایجان و کردستان و زنجان و قزوین را بالا کشیده بودند. وابستگانشان هم که شناسنامه ایرانی داشتند، منهای آنهایی که به امید رویت بهشت خانه پدری را ترک گفته و «میهمانان» داییجان یوسف شدند) و چهها کشیدند که شرح احوال هر یک حکایتی است که خون به دیده میآورد، (طی دوران پس از جنگ جهانی دوم تا روزهای عابد شدن و نماز جمعه رفتن و دعای کسا خواندن، معروف حضورتان هستند.)
رویای پطر کبیر برای آن که سربازانش پای خود را در آبهای گرم خلیج فارس بشویند، به برکت روی کار آمدن نظام ولایت فقیه نه تنها تحقق یافته و کارشناسان روسی و خانواده در پلاژ مخصوص بوشهر به شنا و تفرج مشغولند، بلکه روسها دریای مازندران را که حتی در دوران ضعف ایران در عهد قاجارها، حاکمیت ایران بر نیمی از آن برقرار بود، فعلا نیمهکاره بالا کشیدهاند و به همراه اقمار خود از ۵۰ درصد سهم ما، ۱۱ درصد را پشت قباله وصلت خود با جمهوری ولایت فقیه کردهاند. ما چه نفعی از این رابطه بردهایم جز خریدن بنجلهایی که نه به درد دنیامان میخورد نه به کار آخرت ما؟ در زمانی که اقتداری داشتیم و زبانی گویا، البته روسها منبع خیر شدند و در مقابل دریافت گاز، ذوبآهن را به ما دادند. اما امروز که در موضع قدرت نیستیم، با فلاکت ۷۰۰ میلیون دلار به آنها میدهیم تا ۴۰ منظومه موشکی ضدهوایی اس۳۰۰ به ما بفروشند؛ آن هم نوع پستتر آن را که روی سکوهای متحرک کار گذاشته میشود. ده سال طولش دادند و عاقبت با محکوم شدن در دادگاه لاهه، مجبور به ارسالش شدند که بیت آقا و جماران و مجلس، زیر پوشش قرار گیرد.
دو میلیارد و یکصد میلیون دلار دادیم سه زیردریایی کیلوکلاس با تکنولوژی جنگ جهانی دوم خریدیم و نام عربی طارق را روی آن گذاشتیم تا در چابهار و بندرعباس خدمهاش کنگر بخورند و لنگر بیندازند. در طول ۳۰ سال اخیر، ما بیش از ۱۴ میلیارد دلار از روسها اسلحه خریدهایم و از آغاز دهه ۹۰ قرن گذشته میلادی نیزبابت نیروگاه اتمی بوشهر کمابیش حدود ۸ میلیارددلار به روسها پرداختهایم. قبل از انقلاب، کارشناسان و مهندسان روسی که در طرح ذوبآهن اصفهان مشارکت داشتند، کاملا تحت کنترل بودند و در هتل ساحل اصفهان اقامت داشتند. یادم هست صاحب آن هتل که از چهرههای سرشناس اصفهان بود، هرگونه خلافی را از میهمانان روس خود گزارش میکرد. حالا اما روسها همه جا هستند. بیش از دو هزار تن از آنها همراه با خانوادههاشان در بوشهرو اصفهان و تهران اقامت دارند و در صنایع نظامی ما تعداد کارشناسان روس و اوکراین و بلاروس از صدها فزون است. علاوه بر این، صدها دانشجو و عناصر سپاه پاسداران در روسیه درس خواندهاند و میخوانند و خیلی از آنها از طرق گوناگون با مقام مقدس امامزاده KGB دیدار داشتهاند و در بازگشت، اغلب ارتباط خود را با امامزاده مربوطه حفظ میکنند.
به گفته یکی از افسران سپاه که در یک ایمیل با ابراز نگرانی از حضور گسترده کارشناسان نظامی و امنیتی روسیه در ارتش و سپاه، مطالب نگران کنندهای نوشته بود، بیش از ۵۰۰ تن از خلبانان و کمکخلبانان ارتش و سپاه نزد روسها آموزش دیدهاند و این رقم در مورد افسران و درجه داران واحدهای زرهی (تانک و توپخانه) و واحدهای موشکی، رقمی باور نکردنی است. روسها آمدهاند. حالا با نیروگاه اتمی، خوشنشینی ۲۵ سالهای را که عمر متوسط این نوع نیروگاههاست، برای خود تضمین کردهاند؛ ضمن آن که با خرید هواپیماهای میگ و سوخو و ایلیوشین و آنتونف و تانکهای تی ۷۲ و تی ۸۰ و مدلهای قدیمیتر تی ۶۲ و تی ۵۵ و تی ۵۴ و زرهپوشها و نفربرهای روسی، تا سالها گرفتار لوازم یدکی و وسایل روسی خواهیم بود. البته در این میان KGB بیکار نیست. هماکنون در جمع دیپلماتها و کارکنان سفارت روسیه در تهران که دیرگاهی است همگی زیر آسمان پارک اتابک در آپارتمانهایی که در مجتمع سفارت ساختهاند گرد هم جمع شده اند، حداقل ۲۰ افسر KGB گرم فعالیت و به دام انداختن آدمهای مستعد در درون دستگاههای رژیم هستند. علاوه بر این، از ۲۷ سال پیش، بین وزارت اطلاعات جمهوری ولایت فقیه و KGB قرارداد همکاری و تبادل اطلاعات موجود است. راههای مدرن اقرار گرفتن از زندانیان و سربهنیست کردن دشمنان اسلام ناب انقلابی محمدی از سوی استادان و کارشناسان KGB در دانشکده جلیله امام باقر وزارت اطلاعات، و نیز در تشکیلات اطلاعات سپاه آموزش داده میشود.
روسها در جمع هیأت حاکمه، نوکران بانفوذی پیدا کردهاند و اغلب از همان روشهای قدیمی برای به دام انداختن افراد استفاده میکنند. برای نمونه، فردی که در آلمان و تهران و بلغارستان و سوئد شرکتهای عریض و طویلی دارد و با الیاس محمودی (سرهنگ ژاندارمری و رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضاییه) روابط دوستانه و تجاری بسیار نزدیکی داشت، زمانی که در مسکو دفتری تأسیس کرد، الیاس محمودی و یک وکیل دادگستری شمالی را با خود به مسکو برد. شب دوم اقامت آنها، «پریچه»ای روسی به سراغ الیاس محمودی رفت. از آن پس، جنابسرهنگ سابق که محرم اسرار بزرگان نظام و از افراد مورد اعتماد رهبر نظام بود، دربست در اختیار روسها قرار گرفت و خیلی از همکاران نظامی و اطلاعاتی خود را هم به نوکری KGB مفتخر کرد. (البته پس از فاش شدن ارتباطش طرد شد و از سرنوشت امروزش بیخبریم.)
روسها آمدهاند. حالا برویم پرچم آمریکا و اسرائیل را آتش بزنیم، چند شعار مرگ بر آمریکا سر دهیم، و دلمان خوش باشد که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. اما روسها میتوانند.
رئیسی میرود تا سند همکاری ۲۰ ساله را امضا کند ( و در ذیل سند حمایت، روسها را از نیابت مهدی موعود شدن مجتبی بنعلی الحسینی الخامنهای و فرزندانش تضمین کند. )
آیا ملت ایران اجازه میدهد که آخوندها یک بار دیگر ترکمنچای مدرن را به خانه پدری تحمیل کنند؟
***
۱- گرچه فتحعلیشاه آماده کارزار با روسیه نبود، بنا به نوشته بسیاری از نگارشگران، روحانیان او را در فشار گذاشتند. آخوندها گفتند که چنانچه فتحعلیشاه آماده به کارزار با روسیه نباشد، آنان خود دست به آن کارخواهند زد. (۲)
بدین روش، سید محمد باقربهبهانی در پایان شوال ۱۲۴۱ برای وادار کردن فتحعلیشاه به جنگ، ازکربلا به تهران آمد (۲) آن گاه به همه آخوندهای شهرستانها نامه نوشت و آنان را برای وادارکردن فتحعلیشاه به جنگ، به تهران فراخواند.
سپس گروهی از آنان چون حاج ملامحمدجعفر استرآبادی، آقا سیدنصرالله استرآبادی، حاج سیدمحمدتقی برغانی، سیدعزیزالله طالشی وشماری دیگر، به جایگاه تابستانی فتحعلیشاه در سلطانیه رفتند. همچنین شماردیگری از آنان چون احمد نراقی وملاعبدالوهاب قزوینی در حالی که کفن سپید پوشیده وخود را آماده شهادت ساخته بودند، پیش فتحعلیشاه رفتند.
با آن که در آن زمان آلکساندر اول تازه به امپراتوری روسیه رسیده بود وبه دنبال داشتن روابط دوستانه با ایران میگشت و در اندیشه جنگ نبود، فتحعلیشاه زیر فشار بیش از اندازه آخوندها، به جنگ تن درداد. فتحعلیشاه از سید محمد مجاهد درخواست یک نوشته برای آغاز جنگ با روسیه کرد، تا درشب اول قبر آن را به نکیر ومنکر نشان دهد که به دستورآنان (آخوندها)، به جنگ پرداخته است. (نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران – دکتر م یاوری، صفحات ۲۱ تا ۲۳، و نیز رجوع کنید به روضةالصفای ناصری رضاقلیخان هدایت.)
۲- عهدنامهٔ ترکمانچای
۱- خانات ایروان
۲- خانات نخجوان
۲- خانات تالش (بخشهای بیشتری نسبت به عهدنامهٔ گلستان به تصرف روسیه درآمد.
عهدنامهٔ گلستان:
۱- ایالت گنجه
۲- ایالت قرهباغ
۳- ولایت شکی
۴- ولایت شیروان
۵- ولایت قبه
۶- ولایت دربند (خانات دربند)
۷- ولایت بادکوبه
۸- ولایت داغستان (حدود ۷۰ درصد داغستان امروزی)
۹- ولایت گرجستان (نیمهٔ شرقی گرجستان)
۱۰- محال شورهگل
۱۱- محال آچوقباشی (ولایت ایمرتی یا باشآچوق) در غرب گرجستان. مسلمانان ولایت ایمرتی در گرجستان غربی را که مرکزش کوتاییس بود، به نام باش آچوق (به زبان ترکی یعنی سر برهنه) روزیه (کورنه) شامل چچن و اینگوش امروزی
۱۲- محال منگریل ((منکریل)
۱۳- محال آبخاز و سامگرلو (مرگالیا) و گوریا (غرب گرجستان)
افزون بر آن، بخشی از سرزمین تالش (خانات تالش) نیز به تصرف روسها درآمد (هرجا از ولایت تالش را که عملا در تصرف روسیه بود) و حاکمیت بدون منازع ایران بر دریای مازندران، خدشهدار شد. (دانشنامه آزاد)
* در نظام اسلامی البته فقط ۱۱ درصد از دریای مازندران برای ما باقی ماند.