انوشه آشوری، شهروند دو تابعیتی ایرانی-بریتانیایی که بهتازگی از زندان اوین آزاد شده و به خانوادهاش در انگلستان پیوسته است، میگوید هنوز نمیتواند آزادی خود را باور کند.
به گزارش بیبیسی، این مرد ۶۸ ساله در اوت ۲۰۱۷، هنگامیکه برای ملاقات با مادر سالخوردهاش به ایران رفته بود، ناگهان با چند نفر مواجه شد که او را داخل یک ون انداختند، چشمانش را بستند و او بعدا فهمید که به جاسوسی برای اسرائیل متهم شده است.
او و خانوادهاش در ابتدا تصور میکردند که این بازداشت یک اشتباه است و آشوری خیلی زود آزاد میشود؛ زیرا این مهندس بازنشسته هرگز درگیر سیاست نبود اما بعدا فهمیدند که در ازای بازپرداخت بدهی انگلستان به ایران گروگان گرفته شده است. به گفته او، «این من نبودم که مهم بودم. این پاسپورت من بود که مهم بود؛ اما دارنده آن پاسپورت من بودم.»
انوشه آشوری که روز هفدهم مارس همراه با نازنین زاغری که او هم چند سال در ایران زندانی بود، توانست سوار هواپیما شود و به انگلستان بازگردد، میگوید تا وقتی سایر زندانیان دوتابعیتی آزاد نشوند، نمیتواند رهایی خود را جشن بگیرد.
او با اشاره به مراد طاهباز، فعال محیط زیست که قرار بود همراه آنها به انگلستان بازگردد اما هنوز در زندان است، میگوید: «مراد بیمار است و به مراقبتهای پزشکی نیاز دارد. از اینکه آزاد شدهام و آدمهای خوبی مانند طاهباز در زنداناند، احساس خوبی ندارم. این واقعا دردناک است. من از نخستوزیر بریتانیا میخواهم به تلاش برای آزادی سایر زندانیان بریتانیایی ادامه دهد و آنها را بازگرداند.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
انوشه آشوری بهخوبی میداند که آنها در «جهنم زندان اوین» چه شرایطی دارند. او همراه با ۱۵ نفر دیگر در یک سلول مشترک زندگی میکرد که پر از سوسک و ساس بود. اما سختترین بخش زندان برای او در آغاز کار بود؛ زمانی که در سلول انفرادی بود و ساعتها بازجویی میشد.
انوشه آشوری با اشاره به اینکه بارها او را تهدید کردند که به خانوادهاش آسیب میزنند، میگوید که بر اثر فشارهای روانی زیاد در زندان، چندین بار برای خودکشی تلاش کرد اما نگهبانهای زندان او را نجات دادند.
به گفته او، دردناکترین بخش این تجربه دیدن رنج سایر زندانیان بود که از حبس دیوانه شده بودند؛ «آنجا افرادی هستند که رفتارشان مانند زامبیها شده است. کاملا در دنیای خودشاناند و گاهی اوقات میبینید که با خودشان صحبت میکنند.»
این زندانی دو تابعیتی که نمیدانست چه مدت در زندان خواهد بود، برای فرار از چنین سرنوشتی، به ورزش و نوشتن خاطراتش روی آورد و همراه چند زندانی دیگر یک انجمن ادبی تشکیل داد. او با اشاره به اینکه با کمک چند زندانی تحصیلکرده تلاش کرد زندان را به دانشگاه تبدیل کند، از خاطراتش اینطور یاد میکند: «یکی از زندانیها دکترای فیزیک داشت و تدریس مکانیک کوانتومی به ما را شروع کرد. زندانی دیگری استاد دانشگاه در زمینه اقتصاد بود و اقتصاد کلان و اقتصاد خرد درس میداد. یک زندانی دیگر مدتی در ونزوئلا به عنوان یک دیپلمات خدمت کرده بود و همراه او آموزش زبان اسپانیایی را شروع کردیم.»
آشوری حالا به زندگی عادی بازگشته است و میکوشد از بودن کنار خانواده لذت ببرد اما سوالی که ذهن او را مشغول کرده، این است که چرا بازگرداندن او به خانه اینقدر طول کشید. او میگوید: «بریتانیا میتوانست این کار را خیلی زودتر انجام دهد. نازنین میتوانست خیلی زودتر دخترش را ببیند و من میتوانستم زودتر به جمع خانوادهام بازگردم. آنها اگر فقط یک روز از آن شرایط را تجربه میکردند، برای آزادی ما تعلل نمیکردند.»