«... مرد تنومند چهارشانه جدل را ادامه میدهد و بهناگاه با ضربه محکمی به سر زن حجاب از سر او میکشد و بعد مشت محکمی به صورت او میزند. نام این مرد «مهدی شجاعی» است. فردی که به گفته یک منبع آگاه، هم به عنوان مدافع حرم در جنگهای سوریه مشارکت کرده و هم در مقام مسئول حراست پالایشگاه بیدبلند ۲ مداح مراسم مذهبی در بهبهان است. ایشان به منشی دندانپزشکی مراجعه کرده، خواسته است از دفترچه بیمه خودش برای فرد دیگری استفاده کند. منشی میگوید عملی نیست...»
متهم در دادگاه
-متهم مهدی شجاعی!
-خودمم. چطو مگه؟
-لطفاً بایستید.
- بعداً وایمیستم. شوما حرفتو بزن.
-در محضر دادگاه متهم باید بایستید.
-بابا کوتاه بیا، حرفتو بزن دیگه. رئیس دادگاه به این مشنگی ندیدیم. اصلاً چرا مارو نفرستادن به دادگاه شرع که با یک آخوند محترم طرف باشیم. خوشم نمیاد از قاضی فکلی. آخوند کم اومده مگه؟ بنال!
-شما متهم هستی که مسئول پذیرش دندانپزشکی را زدهای.
-اون زنه رو؟
-آن خانم را.
-حالا از وقتی ما زدیمش، شد مسئول پذیرش دندانپزشکی؟
-چرا زدی؟
-نزدم آقای رئیس. شوما زدن مارو ندیدی.
-شما او را نزدی؟
-نزدیم به قرآن. آگه زده بودیم که الان شب هفتش بود. ما فقط یخده هلش دادیم به جلو.
- چرا هلش دادی؟
-واسه اینکه در زندگی جلو رفته باشه! ها ها ها. بعد هم کشیدیمش عقب مقنعه ش شل بود افتاد.
-بعد به او سیلی زدی. چرا؟
-واسه اینکه بی حجاب بود!
-اصلاً چرا پشت کانتر رفته بودی؟
-واسه همون سیلی دیگه. ولی اولش نمیخواستیم بزنیم. تقصیر خودش شد. گوش نمیکرد.
-چی را گوش نمیکرد؟
-والله راستش بهش گفتیم چهار تا دندون کرسی واسه رفیق ما بنویس، گفت نمیشه دفترچه به اسم شوماست. گفتم شوما بنویس کاریت نباشه. گفت نمیشه غیرقانونیه. گفتم بابا قانون چیه، قانون مال زمان شاه بود. پَما واس چی انقلاب کردیم؟ باز گفت بیمه شما کسی دیگه رو با این دفترچه قبول نمیکنه، فقط خودتون میتونین استفاده کنین. لا اله الا الله. گفتم نفله، من دندون دارم، رفیقم نداره. نشونش دادم دندون کُرسیامو. اونم با شرمندگی. آخه ظهرش پیاز و سیر مفصلی خورده بودم.
-مگه روزه نبودی؟
-مسافر روزه نداره. من از «بیدبلند» اومده بودم بهبهون واسه دوستم دندون بذارم و مداحی کنم و برگردم. اما حالا ضعیفه رضایت نمیداد.
-بعد رفتی پشت کانتر، کشیده زدی؟
-آره، آخه از جلو راهدست نداشت. البته اول گفتم «لبیک یا زینب». من مدافع حرم بودم نه!
-شما دنبال کار خلاف هم بودی!
-دکی آقارو. کار خلاف نیست، کمک به هموطنه. میدونی من تا حالا واسه چند نفر گواهینامه رانندگی گرفتم؟ با همین دفترچه بیمهام تا حالا دوتا آپاندیس عمل کردم با سه تا پروستات. من یک بواسیر داشتم، باهاش بواسیر چارتا از فامیلامونو دادم درآوردن، مال خودم هنوز سرجاشه. دست-نخورده آکبند.
-متهم کافیه!
-میخوای اسمتو تو بنیاد شهید بنویسم ماهی یک چیزی بگیری؟ تو که از قضاوت پولی درنمیاری بدبخت. میخوای اصلاً بگم خودت شهید شدی به خانوادهات برسن؟ میخوای راس راستی شهیدت کنم؟ من خودم مدافع حرم بودم، واردم. الان اسمم، هم توی شهدا هست هم توی مفقودالاثرا. تازه مداح اهل بیت هم هستم.
-همه این کارها، کار خلاف است.
-چی؟ مداحی اهل بیت کار خلافه؟
-نه نه نه، منظورم مداحی نبود.
-توهین به رهبری؟
-کوتاه بیا متهم. پرونده نساز!
-اقدام علیه تمامیت ارضی میکنی؟
-نه جانم. عرض کردم اینطور جعل کردنها، کار خلافه. همینطوری دوستانه عرض کردم.
-برو بابا، حاج قاسم خودمون، همون سردار سلیمانی الان گندش دراومده که با پاسورت جعلی به عنوان توریست رفته بوده قاهره که کارهای میدانی بکنه. الکی از اهرام ثلاثه عکس میگرفته و سوار شتر میشده. ظاهر توریست، مأموریت تروریست. ما اینیم داش.
-بعله، ولی اینها دلیل نمیشه آن خانم را سیلی بزنی.
-ببینم. تو چقد سنگ اون زنه رو به سینه میزنی. فامیلته؟ باهاش رابطه داری؟
-نه برادر.
-پس چی؟ منظورت چیه از این سوالا؟
-برای برقراری عدالت.
-پس پاشو واستا!
-برای چی؟
-برای اینکه متهم در دادگاه باید بایسته! خودت گفتی. میخوام درجا محاکمهات کنم. این حکومت مال ماست. حکم اخراجت فردا میاد. اون زنه هم به خاطر ایراد اتهام به مدافع حرم، میفته زندان. من هم با رفیقم که دندون میذاره به زودی میریم ملاقاتش. این خط این نشون. ختم دادرسی!
***