در شامگاه پانزدهم آوریل، مردمان بسیاری با اندوه و حسرت تمام در اوج ناباوری و درماندگی به تماشای آتش اهریمن صفتی نشستند که با بی رحمی خرمن هشت صد ساله هستی تاریخی کلیسای نتردام در پاریس را سوزاند. از زبانه کشیدن نخستین شعلههای آتش از برجهای نتردام تا صبحگاه روز بعد که آفتاب بر آوار به جا مانده تابید، هزاران سوگنامه و مرثیه به یادبود این بنای تاریخی نوشته و خوانده شد.
نتردام هنوز سرخط رسانه های جهان است و احتمالا برای هفتهها و ماههای آینده نیز همچنان خبر اول روزنامه ها خواهد ماند. حجم واکنش گسترده و بیسابقه به آتش سوزی در کلیسای نوتردام در حالی که میتواند نشانی از هوشمندی جهانیان به حفظ و پاسداری نمادها و آثار متنوع تاریخی باشد، بیانگر پردازش و توجه نابرابر اذهان عمومی و رسانهها به وقایع و رویدادهایست که ماهیت همگون دارند اما از آن جا که در بسترهای جغرافیایی و تمدنی متفاوت اتفاق میافتند، پوشش و پردازش برابری ندارند که در سایه بیتفاوتی و بیمسوولیتی همگانی بر هستی انسان، تاریخ و حوزههای تمدنی گوناگون تاثیر می گذارد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
حرف این نیست که ویرانی نوتردام، ویرانی اندکی است. حرف این است که وقتی سخن از اهمیت آثار و نمادهای تاریخی می رسد، ظاهرا این نمادهای تاریخی اروپایی-غربی اندوه ویرانی شان وجدان جمعی نهادها، افراد و رسانه های جهان را بیدار می کند، نه فاجعه های همسان با آن در حوزههای تمدنی دیگر. مثال های بسیاری از این دوگانگی درد آور وجود دارد.
مثلا آخرین باری که رسانه ها جهان مشترکا از آوارگی و درماندگی بی پایان چند میلیون کودک و انسان یمنی نوشتند، چه زمانی بود؟ آیا واکنش غول های رسانه یی جهان به ویرانگری نمادهای تمدن در سوریه و عراق توسط لشگریان جهل و شقاوت داعش به وسعت آتش سوزی در کلیسای نوتردام بود؟ سوگواران توئیتری که اکنون در عصر بیداری و وجدان دیجیتالی هر چند ساعتی به یاد نوتردام اشک می ریزند آیا به یاد دارند که چه بر سر پالمیرا رفت؟ آیا سوگواران نوتردام به یاد می آورند که داعش بر سر خالد الاسد، آن پیرفرهیخته که پاسدار پالمیرا بود چه آوردند؟ یا اصلا یاد کسی هست که چگونه طالبان، این دشمنان سوگند خورده تاریخ و تمدن در اولین روزهای قرن بیست و یکم دومجسمه؛ دو شاهکار بزرگ تمدن بودایی در افغانستان را که چهارده قرن پیش با خون دل مغان بودایی در دل کوه های بامیان تراشیده شده بود را به توپ بستند و به خاک نشاندند؟
من قصد ندارم آن چه بر بوداهای بامیان رفت را با آن چه نتردام از دست آن آتش بی رحم کشید مقایسه کنم. این دو حادثه از رهگذر تاریخی تفاوت های بسیاری دارند و قابل مقایسه نیستند. اولی قربانی تفکر قرون وسطایی اسلام گرایان وهابی شد و در اوج بی تفاوتی دولت های جهان اتفاق افتاد و دومی یک حادثه شوم آتش سوزی بود که متاسفانه می تواند در هرجای اتفاق افتد. از بخت بد اینبار، نوتردام قربانی آن شد. اصل بحث این است که اذهان عمومی در نتیجه نگاه نابرابر و غیرعادلانه برخاسته از دانش و معرفت شناسی استعماری به رنج ها و دردهای جوامع بشری به صورت یکسان و برابر نمی نگرند.
و حرف آخر این که در هیاهوی تجلیل از نمادهای تاریخی، نباید سرنوشت انسان هایی که تاریخ پیرامون هستی آن ها شکل گرفته است را فراموش کرد. کلیسای نوتردام بیتردید یک نماد مهم تاریخی بود. در حالیکه شکوه معماری، هنر، دین و سیاست فرانسه با این نماد گرده خورده است، فراموش نشود که تاریخ استبداد دینی ، استعمار و توسعه طلبی امپراتوری و سپس دولت_ملت فرانسه نیز با تاریخ کلیسای نوتردام پیوند ناگسستنی دارد. ترکیب نامیمون دین، دولت و نظامی گری اساس امپراتوری فرانسه بوده است. کشیش های نوتردام با مشروعیت آفرینی به استبداد و سرکوب در واقع شریک تمامی جنایت هایی هستند که سربازان امپراتوری فرانسه از کرانه های شرقی قاره آمریکا تا سواحل غربی شبه قاره هند و نیمی از قاره آفریقا انجام داده اند. فهم نمادها و هنرهای این امپراتوری و هر قدرت استعماری دیگری بایست در بستر و زمینه تاریخی و حوادث مرتبط به آن شکل بگیرد.
آتش سوزی نوتردام می تواند فرصتی باشد برای این که جهان و اذهان عمومی نگاه عادلانه تری به همه مصیبت ها و رنج های بشری داشته باشند. به گفته مارتین لوتر کینگ، بی عدالتی در همه جای جهان، تهدیدی به عدالت در همه جای جهان است. آغاز کار عدالت و داد گستری از آن جاست که ما ظرفیت داشتن نگاه برابر به انسان و دردهای آنها در همه جای جهان را در خود بپروریم و بارور کنیم.